جدول جو
جدول جو

معنی استنقاذ - جستجوی لغت در جدول جو

استنقاذ
(مَ)
برهانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برهانیدن کسی را از کسی. (منتهی الارب). رهانیدن کسی را. رهاندن. انقاذ. تخلیص.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استنتاج
تصویر استنتاج
نتیجه گرفتن، در علم منطق نتیجه گرفتن از مقدمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنجاد
تصویر استنجاد
کمک خواستن، یاری خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استحواذ
تصویر استحواذ
غالب شدن، دست یافتن و چیره شدن، غلبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استحقار
تصویر استحقار
حقیر دانستن، کوچک شمردن، خوار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنجاح
تصویر استنجاح
درخواست برآورده شدن حاجت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
درک کردن مطلبی از مطلب دیگر، دریافتن امری به قوۀ فهم و اجتهاد خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
شایستگی، سزاواری، نیازمندی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ لَ)
فهمیدن کلام را، مدهوش ساختن، نیکو نمودن عشق رابر کسی. (منتهی الارب). منه قوله تعالی: کالذی استهوته الشیاطین فی الارض حیران. (قرآن 71/6)
لغت نامه دهخدا
(مِ فَ)
فرودآمدن در غدیر و غسل کردن مانند کسی که خنک شدن خواهد. (از منتهی الارب). استنقع فی الغدیر، اذا نزل فیه و اغتسل کأنه ثبت فیه لیتبرّد. (تاج العروس).
لغت نامه دهخدا
(مِ فَ شِ)
بها کم کردن خواستن مشتری. (منتهی الارب). کم کردن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). چیزی کم کردن خواستن. استحطاط
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بیرون کردن مغز از استخوان. جدا کردن هسته. پوست باز کردن: قال بعضهم هو (ای علس) حبه سوداء تؤکل فی الجدب و قیل هو مثل البرّ الا انه عسرالاستنقاء. (مجمع البحرین: علس). قیل هو (ای علس) طعام اهل صنعاء، قال ابوحنیفه رحمه اﷲ تعالی غیر انه عسیرالاستنقاء. (تاج العروس: علس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استنجاف
تصویر استنجاف
پراکندیدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنجاز
تصویر استنجاز
پایبندی خواستن بر آوردن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو رفتن در چاه، فریاد زدن، گشتن آب: دگرگونی آب، سیراب کردن، شستن شست و شو، ایستادن آب گرد آمدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنقاص
تصویر استنقاص
ارزان خواستن کاهش بها خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحواذ
تصویر استحواذ
چیرگی جستن چیرگی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدقاق
تصویر استدقاق
باریک شدن خرده جویی خرده سنجی
فرهنگ لغت هوشیار
گران داشتن سنگین شدن گران خواستن گرانسنگی گرانبارگی سنگین شمردن گران داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقار
تصویر استحقار
خوار وکوچک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
سزاوار شدن، شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرقاء
تصویر استرقاء
افسون خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرقاق
تصویر استرقاق
تنک شدن، بنده خواستن، به بندگی گرفتن بنده گرفتن بنده شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنقاه
تصویر استنقاه
سخن دریافتن سخن شناختن
فرهنگ لغت هوشیار
با مزه یافتن خوشمزه یافتن مزه کردن طلب مزه کردن مزه خاستن، مزه یافتن لذت بردن، خوش مزه دانستن با مزه یافتن خوش مزه شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی یافتن، پیام خواستن باز کاوی خبر جستن در جستجوی خبر بر آمدن خبر پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دریافت، پی بردن، بیرون کشیدن بیرون آوردن چیزی را درآوردن، دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی، جمع استنباطات. یا قوه استنباط. قوه استخراج حقایق و مطالب
فرهنگ لغت هوشیار
بازجستن، بازیافتن بازیافت از زمینه و آغازه طلب نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن از مقدمات، جمع استنتاجات
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن، پلیدی زدودن، خرما خوردن، میوه چیدن، شتافتن رستن رهایی یافتن، شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده است و سنگ و کلوخ بدانجا مالیدن، یا سنگ استنجاء. سنگی که بوسیله آن بول و غایط را از جایی پاک کنند سنگی که بدان تطهیر میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنجاح
تصویر استنجاح
روایی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
دلیری پس از ترس، توانایی پس از سستی یاری خواستن استعانت جستن، توانا گردیدن بعد از سستی دلیری کردن پس از ترس
فرهنگ لغت هوشیار
آب خواستن، باران خواستن، خشکامار: از بیماریهایست که بیمار از تشنگی نمی رهد (لغت فرس) باران خواستن، آب خواستن، نام مرضی که بیمار آب بسیار خواهد حبن. یا استسقاء بطن. مرضی که موجب شود آب در انساج شکم جمع شود استسقاء بطنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنتاج
تصویر استنتاج
بهره وری، بدست آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
برداشت، اندریافت، برداشت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
شایستگی، سزاواری
فرهنگ واژه فارسی سره