جدول جو
جدول جو

معنی استنساخ - جستجوی لغت در جدول جو

استنساخ
نسخه گرفتن، نسخه برداشتن از روی کتاب، مطلبی را از روی نوشتۀ دیگری نوشتن
تصویری از استنساخ
تصویر استنساخ
فرهنگ فارسی عمید
استنساخ(مَ)
استنساخ کتاب، نقل کردن کتاب از کتابی دیگر، پاک کردن نره از بقیۀبول، بسنگ استنجا کردن، برآوردن چیزی، بتجسس دشمن فرستادن جماعتی را. (منتهی الارب). جمعی را بجستن دشمن فرستادن
لغت نامه دهخدا
استنساخ
رونویسی بیهوده کردن بیهوده ساختن نسخه گرفتن از نوشته یا کتابی نقل کردن مطلبی از روی نوشته ای، جمع استنساخات
فرهنگ لغت هوشیار
استنساخ((اِ تِ))
رونوشت برداشتن از نوشته یا کتابی، نسخه برداری
تصویری از استنساخ
تصویر استنساخ
فرهنگ فارسی معین
استنساخ
رونویسی، کتابت، نسخه برداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استمساک
تصویر استمساک
متوسل شدن، تمسک جستن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رِ پَرْ وَ)
نژاد کسی یاد کردن و یاد کردن خواستن، خون برآوردن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لَغْوْ)
بازکاویدن از چیزی. (منتهی الارب) ، بوئیدن خواستن. (منتهی الارب). طلب بو کردن. بوی کردن خواستن.
- استشمام کردن، بوئیدن. استنشاق کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ پَ)
مهلت و زمان خواستن در وام، رمانیدن. (تاج المصادر بیهقی). برمانیدن. (زوزنی). بیرون شدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). یقال: استنفرهم فنفروا معه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ خوَرْ / خُرْ)
ریمناک شدن. (منتهی الارب). چرکین شدن. (از اقرب الموارد) ، بر کوه شدن وعل. بر کوه رفتن بز کوهی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ لَ / مُ مِ لَ)
نسری کردن. عقابی نمودن. کرکسی نمودن. به کرکس مانستن در قوّت: ان ّ البغاث بارضنا تستنسر. (مجمع الامثال میدانی ص 35)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استحسان
تصویر استحسان
ستودن، خوب جلوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحسار
تصویر استحسار
مانده شدن ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
بازجستن، بازیافتن بازیافت از زمینه و آغازه طلب نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن از مقدمات، جمع استنتاجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصراخ
تصویر استصراخ
فریاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعسار
تصویر استعسار
سخت شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعسال
تصویر استعسال
انگبین خواستن انگبین گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرسال
تصویر استرسال
فروهشتن گیسو، خوگرشدن، گستاخ شدن، گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمساک
تصویر استمساک
دامن کسی را گرفتن چنگ در زدن دست در زدن تمسک جستن، تمسک اعتصام
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی یافتن، پیام خواستن باز کاوی خبر جستن در جستجوی خبر بر آمدن خبر پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبسال
تصویر استبسال
دلبه کشتن نهادن کشتن خواهی دل به مرگ نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
دریافت، پی بردن، بیرون کشیدن بیرون آوردن چیزی را درآوردن، دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی، جمع استنباطات. یا قوه استنباط. قوه استخراج حقایق و مطالب
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن، پلیدی زدودن، خرما خوردن، میوه چیدن، شتافتن رستن رهایی یافتن، شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده است و سنگ و کلوخ بدانجا مالیدن، یا سنگ استنجاء. سنگی که بوسیله آن بول و غایط را از جایی پاک کنند سنگی که بدان تطهیر میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنجاح
تصویر استنجاح
روایی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
دلیری پس از ترس، توانایی پس از سستی یاری خواستن استعانت جستن، توانا گردیدن بعد از سستی دلیری کردن پس از ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنجاف
تصویر استنجاف
پراکندیدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئساد
تصویر استئساد
شیر نمایی شیری نمودن (شیر اسد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفساد
تصویر استفساد
تباهیگری، تباهاندن، تباهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
واپرسی پرس و جو چروش همپرسی وا پرسیدن بیان کردن خواستن طلب تفسیر کردن، پرسیدن، پرسش اقتراح، جستجو تفحص، جمع استفسارات
فرهنگ لغت هوشیار
سوگند خواهی، بهره خود خواستن سوگند خوردن خواستن در خواست قسم خوردن کردن، بخش کردن خواستن (از تیره های قمار و غیره)، تفاءل و تطیر بتیرهای بی پر در نزد عرب در دوران جاهلیت، بهره و نصیب خود خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنسا
تصویر استنسا
مولش خواستن زمان خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنساب
تصویر استنساب
تبار پرستی، تبار شمری نژاد گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنجاز
تصویر استنجاز
پایبندی خواستن بر آوردن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنتاج
تصویر استنتاج
بهره وری، بدست آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
برداشت، اندریافت، برداشت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره