بیان کردن خواستن. (منتهی الارب). تفسیر کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اظهار خواستن. (غیاث). طلب ابانت، استعفاء. طلب عفو و بخشایش: تاش از نیشابور مکاتبت بحضرت بخارا روان کرد و در استصلاح حال و توقع مغفرت و تمهید معذرت و استقالت از عوارض زلات و استعطاف و استعفاء از سوابق عثرات تضرعی هرچه تمامتر کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 89). و از مواقع اقلام و هفوات کلام استقالت می نماید. (جهانگشای جوینی). - استقاله کردن، طلب فسخ کردن. - ، طلب عفوکردن
بیان کردن خواستن. (منتهی الارب). تفسیر کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اظهار خواستن. (غیاث). طلب ابانت، استعفاء. طلب عفو و بخشایش: تاش از نیشابور مکاتبت بحضرت بخارا روان کرد و در استصلاح حال و توقع مغفرت و تمهید معذرت و استقالت از عوارض زلات و استعطاف و استعفاء از سوابق عثرات تضرعی هرچه تمامتر کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 89). و از مواقع اقلام و هفوات کلام استقالت می نماید. (جهانگشای جوینی). - استقاله کردن، طلب فسخ کردن. - ، طلب عفوکردن
بأسیری گردن دادن. گردن نهادن به اسیری. خویشتن فرا اسیری دادن. (تاج المصادر بیهقی)، طلب تمام کردن. (منتهی الارب)، تمام بشدن. (تاج المصادر بیهقی)، حساب. حساب دفتر وزارت مالیه. حساب دفتر یک ولایت و یا یک بلوک: در استیفاء آیتی بود (عبدالملک مستوفی) . (تاریخ بیهقی ص 200)، علم استیفاء عبارتست از معرفت قوانین که بدان ضبط دخل دیوان و کیفیت و کمیت محاسبات آن معلوم کنند و در نقل آمده است که در زمان پیش این صناعت را نسق و آئینی نبود و کتّاب در ضبط اموال دیوان و مصالح مصارف آن هنگام استیفا خبط عشواء میکردند و بوقت محاسبات عمال و حکام ولایات بر آنکه دفتر حساب ایشان میسر می بود مقاسات هرچه تمامتر میکشیدند تا مقر خلافت و مسند امارت را ولایت و نور هدایت امیرالمؤمنین و سیدالوصیین اسداﷲ الغالب علی بن ابیطالب (ع) مشرف و مزین گردانید و عمال واسط و بصره جهت تحقیق محاسبه بکوفه آمدندو با کتّاب چند روز در آن باب بحث میکردند. روزی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: هل استوفیتم ما علی العمال ؟ کتّاب در جواب گفتند: بعد ما تحقق الحال. امیرالمؤمنین دفتر ایشان را طلب داشت و احتیاط میفرمود دید که حسابها بغایت مخبط بود و هیچ ضبط و ترتیبی نداشت در ضمیر منیرش بحکم لو کشف الغطاء ماازددت یقیناً که مطلع انوار ملک و ملکوت و مظهر اسرار لاهوت و ناسوت بود افتاد که آن را نسق و ترتیبی باید و فکر بر آن مصروف داشته از آیت: ان ّ عدهالشهور عنداﷲ اثناعشر شهراً فی کتاب اﷲ... منها اربعه حرم ذلک الدین القیم (قرآن 36/9) اصول و قوانین آن استخراج فرمود و بعد از آن کتّاب هر وقت چیزی زیاده میکردند تا بدین مرتبه رسید و از این تقریر وجه تخصیص او به اسم استیفاء روشن گردد. رجوع به نفایس الفنون فی عرایس العیون قسم اول در علوم اواخر مقالۀ اولی در علوم فن پانزدهم علم استیفاء شود. - دارالاستیفاء، دیوان محاسبات: عبدالغفار به دار استیفارود و بگوید مستوفیان را تا خط بر حاصل و باقی وی کشند. (تاریخ بیهقی ص 124). - دیوان استیفاء، دارالاستیفاء: صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را اندر او اهلیت صاحبقرانی بود و هست. سوزنی. ، نزد بلغا آن است که شاعر در مدح و صفت هر چیزی، بنهایت کوشد، چنانکه زیاده از آن نتواند کرد. و این عین بلاغت است و نظائراو نظائر بلاغت. (کشاف اصطلاحات الفنون)
بأسیری گردن دادن. گردن نهادن به اسیری. خویشتن فرا اسیری دادن. (تاج المصادر بیهقی)، طلب تمام کردن. (منتهی الارب)، تمام بشدن. (تاج المصادر بیهقی)، حساب. حساب دفتر وزارت مالیه. حساب دفتر یک ولایت و یا یک بلوک: در استیفاء آیتی بود (عبدالملک مستوفی) . (تاریخ بیهقی ص 200)، علم استیفاء عبارتست از معرفت قوانین که بدان ضبط دخل دیوان و کیفیت و کمیت محاسبات آن معلوم کنند و در نقل آمده است که در زمان پیش این صناعت را نسق و آئینی نبود و کُتّاب در ضبط اموال دیوان و مصالح مصارف آن هنگام استیفا خبط عشواء میکردند و بوقت محاسبات عمال و حکام ولایات بر آنکه دفتر حساب ایشان میسر می بود مقاسات هرچه تمامتر میکشیدند تا مقر خلافت و مسند امارت را ولایت و نور هدایت امیرالمؤمنین و سیدالوصیین اسداﷲ الغالب علی بن ابیطالب (ع) مشرف و مزین گردانید و عمال واسط و بصره جهت تحقیق محاسبه بکوفه آمدندو با کُتّاب چند روز در آن باب بحث میکردند. روزی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: هل استوفیتم ما علی العمال ؟ کُتّاب در جواب گفتند: بعد ما تحقق الحال. امیرالمؤمنین دفتر ایشان را طلب داشت و احتیاط میفرمود دید که حسابها بغایت مخبط بود و هیچ ضبط و ترتیبی نداشت در ضمیر منیرش بحکم لو کشف الغطاء ماازددت یقیناً که مطلع انوار ملک و ملکوت و مظهر اسرار لاهوت و ناسوت بود افتاد که آن را نسق و ترتیبی باید و فکر بر آن مصروف داشته از آیت: اِن ّ عدهالشهور عنداﷲ اثناعشر شهراً فی کتاب اﷲ... منها اربعه حرم ذلک الدین القیم (قرآن 36/9) اصول و قوانین آن استخراج فرمود و بعد از آن کُتّاب هر وقت چیزی زیاده میکردند تا بدین مرتبه رسید و از این تقریر وجه تخصیص او به اسم استیفاء روشن گردد. رجوع به نفایس الفنون فی عرایس العیون قسم اول در علوم اواخر مقالۀ اولی در علوم فن پانزدهم علم استیفاء شود. - دارالاستیفاء، دیوان محاسبات: عبدالغفار به دار استیفارود و بگوید مستوفیان را تا خط بر حاصل و باقی وی کشند. (تاریخ بیهقی ص 124). - دیوان استیفاء، دارالاستیفاء: صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را اندر او اهلیت صاحبقرانی بود و هست. سوزنی. ، نزد بلغا آن است که شاعر در مدح و صفت هر چیزی، بنهایت کوشد، چنانکه زیاده از آن نتواند کرد. و این عین بلاغت است و نظائراو نظائر بلاغت. (کشاف اصطلاحات الفنون)
ناکس شمردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، ایستادگی. پایداری. پایداری کردن. پائیدن. پافشاری. قوام. استقرار. پا فشردن در. ثبات. درایستادن در کاری. پابرجائی: ترس و بیم کاریست که هیچکس را استقامت بی آن ممکن نگردد. (کلیله و دمنه). و استقامت پدید آمده بود. (کلیله و دمنه) ، بها کردن. قیمت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه) : استقمت السلعه استقامهً، بها کردم رخت را. (منتهی الارب) ، هدی، الاستقامه، هی کون الخط بحیث تنطبق اجزاؤه المفروضه بعضها علی بعض علی جمیع الاوضاع، و فی اصطلاح اهل الحقیقههی الوفاء بالعهود کلها و ملازمه الصراط المستقیم برعایه حدالتوسط فی کل الامور من الطعام و الشراب و اللباس فی کل ّ امر دینی و دنیوی فذلک هو الصراط المستقیم کالصراط المستقیم فی الاّخره و لذلک قال النبی صلی اﷲ علیه و سلم: شیبتنی سوره هود اذ انزل فیها ’فاستقم کما امرت’. (قرآن 112/11). (تعریفات جرجانی) ، الاستقامه، ان یجمع بین اداء الطاعه و اجتناب المعاصی و قیل الاستقامه ضد الاعوجاج و هی مرور العبد فی طریق العبودیه بارشاد الشرع و العقل. (تعریفات جرجانی) ، الاستقامه، المداومه، و قیل ان لاتختار علی اﷲ شیئاً. (تعریفات جرجانی). الاستقامه، قال ابوعلی الدقاق لها مدارج ثلاثه. اولها التقویم و هو تأدیب النفس و ثانیها الاقامه و هی تهذیب القلوب و ثالثها الاستقامه و هی تقریب الاسرار. (تعریفات جرجانی). الاستقامه، هی عند اهل السلوک ان تجمع بین اداء الطاعه و اجتناب المعاصی و قال السری الاستقامه ان لاتختار علی اﷲ شیئاً و قیل هی الخوف من العزیز الجبار و الحب ّ للنبی المختار و قیل حقیقه الاستقامه لایطیقها الاّ الانبیاء و اکابر الاولیاء لان الاستقامه الخروج عن المعهودات و مفارقه الرسوم و العادات و القیام فی امراﷲ بالنوافل و المکتوبات، و قال یحیی بن معاذ هی علی ثلثه اضرب: استقامه اللسان علی کلمه الشهاده و استقامه الجنان علی صدق الاراده و استقامه الارکان علی الجهد فی العباده، کذا فی خلاصهالسلوک. و عند اهل الهیئه و النجوم حرکه الکوکب الی التوالی و قد عرفت قبیل هذا. و عند المحاسبین کون الخط مستقیماً و قد مرّ فی فصل الطاء المهمله من باب الخاء المعجمه. (کشاف اصطلاحات الفنون). - استقامت امر، پیوستگی امر. - استقامت بخرج دادن، استقامت کردن. پافشاری کردن. پایداری کردن. - استقامت رأی، ثبات اراده. - استقامت کردن، پای داشتن. مقاومت کردن. ثبات ورزیدن. پای فشردن. - استقامت یافتن، مستقیم شدن. ، (اصطلاح نجوم) سیر کوکب به نضد بروج
ناکس شمردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، ایستادگی. پایداری. پایداری کردن. پائیدن. پافشاری. قوام. استقرار. پا فشردن در. ثبات. درایستادن در کاری. پابرجائی: ترس و بیم کاریست که هیچکس را استقامت بی آن ممکن نگردد. (کلیله و دمنه). و استقامت پدید آمده بود. (کلیله و دمنه) ، بها کردن. قیمت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه) : استقمت السلعه استقامهً، بها کردم رخت را. (منتهی الارب) ، هدی، الاستقامه، هی کون الخط بحیث تنطبق اجزاؤه المفروضه بعضها علی بعض علی جمیع الاوضاع، و فی اصطلاح اهل الحقیقههی الوفاء بالعهود کلها و ملازمه الصراط المستقیم برعایه حدالتوسط فی کل الامور من الطعام و الشراب و اللباس فی کل ّ امر دینی و دنیوی فذلک هو الصراط المستقیم کالصراط المستقیم فی الاَّخره و لذلک قال النبی صلی اﷲ علیه و سلم: شیبتنی سوره هود اذ انزل فیها ’فاستقم کما امرت’. (قرآن 112/11). (تعریفات جرجانی) ، الاستقامه، ان یجمع بین اداء الطاعه و اجتناب المعاصی و قیل الاستقامه ضد الاعوجاج و هی مرور العبد فی طریق العبودیه بارشاد الشرع و العقل. (تعریفات جرجانی) ، الاستقامه، المداومه، و قیل ان لاتختار علی اﷲ شیئاً. (تعریفات جرجانی). الاستقامه، قال ابوعلی الدقاق لها مدارج ثلاثه. اولها التقویم و هو تأدیب النفس و ثانیها الاقامه و هی تهذیب القلوب و ثالثها الاستقامه و هی تقریب الاسرار. (تعریفات جرجانی). الاستقامه، هی عند اهل السلوک ان تجمع بین اداء الطاعه و اجتناب المعاصی و قال السری الاستقامه ان لاتختار علی اﷲ شیئاً و قیل هی الخوف من العزیز الجبار و الحب ّ للنبی المختار و قیل حقیقه الاستقامه لایطیقها الاّ الانبیاء و اکابر الاولیاء لان الاستقامه الخروج عن المعهودات و مفارقه الرسوم و العادات و القیام فی امراﷲ بالنوافل و المکتوبات، و قال یحیی بن معاذ هی علی ثلثه اضرب: استقامه اللسان علی کلمه الشهاده و استقامه الجنان علی صدق الاراده و استقامه الارکان علی الجهد فی العباده، کذا فی خلاصهالسلوک. و عند اهل الهیئه و النجوم حرکه الکوکب الی التوالی و قد عرفت قبیل هذا. و عند المحاسبین کون الخط مستقیماً و قد مرّ فی فصل الطاء المهمله من باب الخاء المعجمه. (کشاف اصطلاحات الفنون). - استقامت امر، پیوستگی امر. - استقامت بخرج دادن، استقامت کردن. پافشاری کردن. پایداری کردن. - استقامت رأی، ثبات اراده. - استقامت کردن، پای داشتن. مقاومت کردن. ثبات ورزیدن. پای فشردن. - استقامت یافتن، مستقیم شدن. ، (اصطلاح نجوم) سیر کوکب به نَضدِ بروج