بیان کردن خواستن. (منتهی الارب). تفسیر کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اظهار خواستن. (غیاث). طلب ابانت، استعفاء. طلب عفو و بخشایش: تاش از نیشابور مکاتبت بحضرت بخارا روان کرد و در استصلاح حال و توقع مغفرت و تمهید معذرت و استقالت از عوارض زلات و استعطاف و استعفاء از سوابق عثرات تضرعی هرچه تمامتر کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 89). و از مواقع اقلام و هفوات کلام استقالت می نماید. (جهانگشای جوینی). - استقاله کردن، طلب فسخ کردن. - ، طلب عفوکردن
بیان کردن خواستن. (منتهی الارب). تفسیر کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اظهار خواستن. (غیاث). طلب ابانت، استعفاء. طلب عفو و بخشایش: تاش از نیشابور مکاتبت بحضرت بخارا روان کرد و در استصلاح حال و توقع مغفرت و تمهید معذرت و استقالت از عوارض زلات و استعطاف و استعفاء از سوابق عثرات تضرعی هرچه تمامتر کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 89). و از مواقع اقلام و هفوات کلام استقالت می نماید. (جهانگشای جوینی). - استقاله کردن، طلب فسخ کردن. - ، طلب عفوکردن
فسوس کردن. (منتهی الارب). استهزاء. افسوس داشتن. و بوسیلۀ با و من متعدی شود، انگبین چیدن. (منتهی الارب) ، بوئیدن گشن، ماده را تا بداند باردار است یا نه، پوشیدن لباس فاخر را. (منتهی الارب) ، هویدا شدن کاری، فربه شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). فربه شدن شتر. (منتهی الارب). - استشاره کردن، طلب مشورت کردن. شور کردن. دستوری خواستن از. مشورت کردن خواستن از. مشورت کردن. (غیاث). صلاح پرسی. (غیاث)
فسوس کردن. (منتهی الارب). استهزاء. افسوس داشتن. و بوسیلۀ با و من متعدی شود، انگبین چیدن. (منتهی الارب) ، بوئیدن گشن، ماده را تا بداند باردار است یا نه، پوشیدن لباس فاخر را. (منتهی الارب) ، هویدا شدن کاری، فربه شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). فربه شدن شتر. (منتهی الارب). - استشاره کردن، طلب مشورت کردن. شور کردن. دستوری خواستن از. مشورت کردن خواستن از. مشورت کردن. (غیاث). صلاح پرسی. (غیاث)
برابر باد ایستادن تا راحت گیرد. (از منتهی الارب). طلب آمدن باد کردن که از کدام طرف می آید. (منتخب اللغات). استمخار، استقبال الریح بالانف و جاء فی الحدیث بمعنی استدبار الریح. (تاج المصادر بیهقی) ، انتظار کشیدن. (مؤید الفضلاء)
برابر باد ایستادن تا راحت گیرد. (از منتهی الارب). طلب آمدن باد کردن که از کدام طرف می آید. (منتخب اللغات). استمخار، استقبال الریح بالانف و جاء فی الحدیث بمعنی استدبار الریح. (تاج المصادر بیهقی) ، انتظار کشیدن. (مؤید الفضلاء)