جدول جو
جدول جو

معنی استفخار - جستجوی لغت در جدول جو

استفخار(مَ)
چیز فاخر خواستن.
لغت نامه دهخدا
استفخار
خودنمایی خود فروشی، گرانخواهی، سفالینگی
تصویری از استفخار
تصویر استفخار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استفسار
تصویر استفسار
توضیح و تفسیر خواستن، جویا شدن، پرسیدن، پرسش، سؤال
فرهنگ فارسی عمید
(مَ سِ)
کشان رفتن اسب و جز آن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
خفارت خواستن از کسی. (منتهی الارب). بدرقگی خواستن
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ سَ)
بیان کردن خواستن. (منتهی الارب). تفسیر کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اظهار خواستن. (غیاث). طلب ابانت، استعفاء. طلب عفو و بخشایش: تاش از نیشابور مکاتبت بحضرت بخارا روان کرد و در استصلاح حال و توقع مغفرت و تمهید معذرت و استقالت از عوارض زلات و استعطاف و استعفاء از سوابق عثرات تضرعی هرچه تمامتر کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 89). و از مواقع اقلام و هفوات کلام استقالت می نماید. (جهانگشای جوینی).
- استقاله کردن، طلب فسخ کردن.
- ، طلب عفوکردن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سست گوش شدن. (منتهی الارب) (شرح قاموس).
لغت نامه دهخدا
(لَ)
فسوس کردن. (منتهی الارب). استهزاء. افسوس داشتن. و بوسیلۀ با و من متعدی شود، انگبین چیدن. (منتهی الارب) ، بوئیدن گشن، ماده را تا بداند باردار است یا نه، پوشیدن لباس فاخر را. (منتهی الارب) ، هویدا شدن کاری، فربه شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). فربه شدن شتر. (منتهی الارب).
- استشاره کردن، طلب مشورت کردن. شور کردن. دستوری خواستن از. مشورت کردن خواستن از. مشورت کردن. (غیاث). صلاح پرسی. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ کَ)
استئخار. واپس رفتن. واپس شدن. (زوزنی). سپس ماندن. پس ماندن. تأخر: و لکل امه اجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعه ولایستقدمون. (قرآن 34/7) ، استیراض قرحه، ریمناک شدن آن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
برابر باد ایستادن تا راحت گیرد. (از منتهی الارب). طلب آمدن باد کردن که از کدام طرف می آید. (منتخب اللغات). استمخار، استقبال الریح بالانف و جاء فی الحدیث بمعنی استدبار الریح. (تاج المصادر بیهقی) ، انتظار کشیدن. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استحرار
تصویر استحرار
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجمار
تصویر استجمار
گردهمایی سپاه، گردهمایی مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجبار
تصویر استجبار
توانگری پس از تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استثمار
تصویر استثمار
نتیجه ثمر کسی را خواستن نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحضار
تصویر استحضار
بخود بار آمدن، یاد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبصار
تصویر استبصار
طلب بصیرت کردن، بینا دل شدن، صاحب بصیرت، بینا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبشار
تصویر استبشار
گشاده روئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذکار
تصویر استذکار
بادکردن، یاد آوری یاد کرد، جمع استذکارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدرار
تصویر استدرار
شیرخواستن، پرشیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدبار
تصویر استدبار
پشت گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحسار
تصویر استحسار
مانده شدن ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئثار
تصویر استئثار
نیکو خواست به خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفار
تصویر استحفار
کندن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقار
تصویر استحقار
خوار وکوچک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
سست اندامی فروهشتگی (فلج) سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرخاص
تصویر استرخاص
پروا خواستن، ارزان خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسرار
تصویر استسرار
پنهان شدن، کنیزک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استثخار
تصویر استثخار
واپسماندن، واپسین شدن، رزنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسخار
تصویر استسخار
افسون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
واپرسی پرس و جو چروش همپرسی وا پرسیدن بیان کردن خواستن طلب تفسیر کردن، پرسیدن، پرسش اقتراح، جستجو تفحص، جمع استفسارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخمار
تصویر استخمار
استخوان کتف دست کترا (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفسار
تصویر استفسار
((اِ تِ))
تفسیر خواستن، پرسیدن، پرسش، جستجو، تفحص
فرهنگ فارسی معین
استخبار، استطلاع، استفهام، اقتراح، بازجست، بازجویی، پرسش، تحقیق، تفحص، جستار، جستجو، رسیدگی، سوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استعلام
دیکشنری اردو به فارسی