- استعلام
پرسش کردن دربارۀ چیزی برای کسب اطلاعات، خبر گرفتن، خبر پرسیدن
معنی استعلام - جستجوی لغت در جدول جو
- استعلام(مَ ضَ)
پرسیدن از چیزی. (منتهی الارب). آگاهی خواستن. (غیاث). پرسیدن. طلب دانستن. آموزانیدن خواستن. آگاه کردن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پرسش. دانستن خواستن. خبر پرسیدن: ابوعلی برؤس لشکر و وجوه قوم پیغام فرستاد و از موجب نفرت و داعی وحشت استعلام کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 316).
- استعلام کردن، استخبار. استفسار، دادن چیزی بکسی تا افزون واپس گیرد
- استعلام کردن، استخبار. استفسار، دادن چیزی بکسی تا افزون واپس گیرد
- استعلام
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
- استعلام((اِ تِ))
آگاهی خواستن، پرسش کردن
- استعلام
استخبار، استفسار، پرسش، پرسیدن، خبرجویی، سوال
- استعلام
سؤالٌ
- استعلام
Elicitation
- استعلام
élucidation
- استعلام
elicitation
- استعلام
извлечение
- استعلام
Erläuterung
- استعلام
елімінація
- استعلام
eliminacja
- استعلام
引出
- استعلام
elicitação
- استعلام
استفسار
- استعلام
অনুসন্ধান
- استعلام
uchunguzi
- استعلام
elicitation
- استعلام
유도
- استعلام
引き出し
- استعلام
elicitazione
- استعلام
पूछताछ
- استعلام
elicitation
- استعلام
การดึงข้อมูล
- استعلام
elicitation
- استعلام
חקירה
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کند زبانی پوشیده شدن، ناتوان شدن بسخن گفتن عاجز شدن در سخن، خاموش گشتن از پاسخ سایل، بسته و مبهم شدن کلام
بزرگی جستن، بزرگ شمردن، بزرگ منشی بزرگ شمردن بزرگ داشتن، بزرگ منشی کردن
درمان جویی درمان خواست، چاره جویی درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن، چاره خواستن، چاره جویی. طلب علاج کردن
