جدول جو
جدول جو

معنی استعراز - جستجوی لغت در جدول جو

استعراز(مِ لَ / لِ نِ)
دشوار شدن. دشوار گردیدن، به چیزی درآمدن. (منتهی الارب) ، میل کردن و چسبیدن شکار از خوف صیاد: استعکد الطائر، انضم الی الشی ٔ مخافهالجوارح من الطیور الجوارح، و استعکد الضب بحجر اوشجر، تعصر به مخافه عقاب او باز. (اقرب الموارد) ، استعکد الماء، اجتمع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استدراج
تصویر استدراج
فریب دادن، مکر، نیرنگ، در تصوف به عذاب نزدیک کردن بنده به وسیلۀ خداوند، انجام کار عجیب و خارق العاده مانند سحر و جادو به وسیلۀ کافر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ثَلْ لَ نِ)
شناخته گردانیدن. (زوزنی). آشنائی فادادن. (تاج المصادر بیهقی). خود را شناسانیدن.
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ گُ)
استبراز شی ٔ، بیرون کردن آنرا. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ فُ)
خرمای تر خوردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
فحش گفتن. سخن زشت آوردن.
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ لَ)
ظاهر شدن و درگرفتن گر: استعرّ الجرب الابل، ظاهر شد و درگرفت گر شتران را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثَ زَ)
فربه گردیدن ناقه: استعرضت الناقه باللحم (مجهولاً) ، فربه گردید ناقه. (منتهی الارب) ، بلند شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). بلندی. بزرگوار شدن. (غیاث). علو. (زوزنی). تعالی. ارتفاع: و علی للاستعلاء ابوعلی با گوشه ای نشست تا رایات ناصرالدین... رسید روی بخدمت نهاد و بمتابعت رایات او استعلا جست. (ترجمه تاریخ یمینی) ، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب). بر زبر شدن، بر بلندی بر کردن. (منتهی الارب) ، بر کسی غالب شدن. چیره گشتن بر. غلبه. غلبه کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). تسلط: خردمندان در جال... توانائی و استعلا از جنگ عزلت گرفته اند. (کلیله و دمنه). چون کار او در استیلاء و استعلا بغایت رسیدجملگی بلاد و دیار خراسانرا بتصرف گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 111). چون استاد ابوعلی بجرجان رسید و استیلای اوباش و استعلای اراذل دید... (ترجمه تاریخ یمینی ص 105) ، برتری جستن. برتری گرفتن.
- استعلا جستن، تفوق یافتن.
- استعلا داشتن، تفوق.
، استعلاء در اصطلاح احکامی چند قسم باشد و قویتر از همه آنست که یکی از دو کوکب که قران کنند نزدیکتر باشد بیکی از ذروتین یعنی ذروۀ تدویریا ذروۀ اوج. بودن کوکبی در برج دهم نسبت به کوکبی دیگر. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: الاستعلاء، لغهً عدّالنفس عالیاً، کما مر فی لفظ الامر. و عندالمنجمین و اهل الهیئه یطلق علی ازدیاد بعد الکوکب علی بعده الاوسط. و یقابله الانخفاض و هو انتقاص بعده عنه، ای عن بعده الاوسط. و هذا هو المشهور. و قد یسمیان بالصّعود و الهبوط ایضاً. و قد مرّ فی لفظ الصّعود. و قد یطلق الاستعلاء علی قرب احدالکوکبین المتقاربین من اوجه او ذروه تدویره اکبر من قرب الاّخر من اوجه او ذروه تدویره ایضاً. و علی کون الکوکب فوق الارض. و علی کونه فی عاشرالطّالع او حادی عشره. و علی کونه فی عاشر کوکب آخر. او حادی عشره. و یطلق الانخفاض علی مقابلات هذه المعانی الاربعه. کذا ذکر عبدالعلی البیرجندی فی شرح التذکره فی بحث النظائر - انتهی، حروف استعلاء:
حرف استعلا همانا هفت باشد بی خلاف
صاد و ضاد و طا و ظا پس خا شناس و عین و قاف
لغت نامه دهخدا
(مَطَ لَ)
پیش آمدن حرارت را برای عرق کردن. پیش آمدن حرارت را جهت خوی کردن. (منتهی الارب) ، سخت و ناخوش یافتن چیزی را، ناخوش داشتن ستور خوردن تره را و گران و درشت شمردن آنرا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ جَ)
سخت گشتن بیماری. سخت گردیدن بیماری بر کسی، زفت شدن پوست. (زوزنی). زفت پوست شدن. (تاج المصادر بیهقی). درشت گردیدن پوست. (منتهی الارب). سخت شدن پوست. ستبر و سخت شدن پوست
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ دَ / دِ)
یک سو شدن. کناره گزیدن. (منتهی الارب) ، بیع با اسقاط خیار. خیار نداشتن درخرید و فروخت و بی خیار واقع گردیدن بیع. یقال: استغلقنی فی بیعته و استغلقت علی ّ بیعه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استخراج
تصویر استخراج
بیرون کردن، بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخراط
تصویر استخراط
سخت گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدراج
تصویر استدراج
کم کم نزدیک آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدرار
تصویر استدرار
شیرخواستن، پرشیری
فرهنگ لغت هوشیار
پی بردن رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق، جمع استدراکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذراء
تصویر استذراء
سایه جستن به سایه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذراع
تصویر استذراع
بوی پوشی لاپوشی
فرهنگ لغت هوشیار
طلب دوری از گناه، بیزاری خواستن، برائت از تهمت و مانند آنو به معنای پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراح
تصویر استجراح
ریشناکی (ریش جراحت)، آک ناکی (آک عیب)، تباه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحرار
تصویر استحرار
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصراخ
تصویر استصراخ
فریاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
ترسانیدن این واژه در تازی پیشینه ندارد. و فارسی گویان آن را ساخته اند در تازی استرهاب و ترعیب را به کار می برند ترسانیدن تولید رعب کردن، توضیح این کلمه متداول در فارسی است و در عربی بدین معنی (ترعیب) آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرعاف
تصویر استرعاف
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرعال
تصویر استرعال
پیشرو گله شدن دنبال هم رفتن گوسپندان
فرهنگ لغت هوشیار
تازی گرایی، تازی زدگی، زشتگویی تقلید عرب کردن مانند عرب شدن عرب ماب گشتن، سخن فارسی را عربی کردن، سخن زشت گفتن دشنام دادن فحش گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشراء
تصویر استشراء
کار دشواری، خشمگین شدن ستیهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خورای شناسی: خورای شناس شدن تحقیق در ادبیات علوم آداب و رسوم شرقیان از طرف دانشمندان مغرب زمین شرق شناسی خاورشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعراء
تصویر استعراء
نو خرما خواستن، نو خرما خوردن خرمای نو بر خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراز
تصویر استجراز
به درورسیدن درو هنگامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبراز
تصویر استبراز
بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسرار
تصویر استسرار
پنهان شدن، کنیزک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعراب
تصویر استعراب
((اِ تِ))
عرب مآب گشتن، سخن فارسی را عربی کردن، دشنام دادن، فحش گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استخراج
تصویر استخراج
برون آوری
فرهنگ واژه فارسی سره