فربه گردیدن ناقه: استعرضت الناقه باللحم (مجهولاً) ، فربه گردید ناقه. (منتهی الارب) ، بلند شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). بلندی. بزرگوار شدن. (غیاث). علو. (زوزنی). تعالی. ارتفاع: و علی للاستعلاء ابوعلی با گوشه ای نشست تا رایات ناصرالدین... رسید روی بخدمت نهاد و بمتابعت رایات او استعلا جست. (ترجمه تاریخ یمینی) ، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب). بر زبر شدن، بر بلندی بر کردن. (منتهی الارب) ، بر کسی غالب شدن. چیره گشتن بر. غلبه. غلبه کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). تسلط: خردمندان در جال... توانائی و استعلا از جنگ عزلت گرفته اند. (کلیله و دمنه). چون کار او در استیلاء و استعلا بغایت رسیدجملگی بلاد و دیار خراسانرا بتصرف گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 111). چون استاد ابوعلی بجرجان رسید و استیلای اوباش و استعلای اراذل دید... (ترجمه تاریخ یمینی ص 105) ، برتری جستن. برتری گرفتن. - استعلا جستن، تفوق یافتن. - استعلا داشتن، تفوق. ، استعلاء در اصطلاح احکامی چند قسم باشد و قویتر از همه آنست که یکی از دو کوکب که قران کنند نزدیکتر باشد بیکی از ذروتین یعنی ذروۀ تدویریا ذروۀ اوج. بودن کوکبی در برج دهم نسبت به کوکبی دیگر. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: الاستعلاء، لغهً عدّالنفس عالیاً، کما مر فی لفظ الامر. و عندالمنجمین و اهل الهیئه یطلق علی ازدیاد بعد الکوکب علی بعده الاوسط. و یقابله الانخفاض و هو انتقاص بعده عنه، ای عن بعده الاوسط. و هذا هو المشهور. و قد یسمیان بالصّعود و الهبوط ایضاً. و قد مرّ فی لفظ الصّعود. و قد یطلق الاستعلاء علی قرب احدالکوکبین المتقاربین من اوجه او ذروه تدویره اکبر من قرب الاّخر من اوجه او ذروه تدویره ایضاً. و علی کون الکوکب فوق الارض. و علی کونه فی عاشرالطّالع او حادی عشره. و علی کونه فی عاشر کوکب آخر. او حادی عشره. و یطلق الانخفاض علی مقابلات هذه المعانی الاربعه. کذا ذکر عبدالعلی البیرجندی فی شرح التذکره فی بحث النظائر - انتهی، حروف استعلاء: حرف استعلا همانا هفت باشد بی خلاف صاد و ضاد و طا و ظا پس خا شناس و عین و قاف
فربه گردیدن ناقه: اُستعرضت الناقه باللحم (مجهولاً) ، فربه گردید ناقه. (منتهی الارب) ، بلند شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). بلندی. بزرگوار شدن. (غیاث). علو. (زوزنی). تعالی. ارتفاع: و علی للاستعلاء ابوعلی با گوشه ای نشست تا رایات ناصرالدین... رسید روی بخدمت نهاد و بمتابعت رایات او استعلا جست. (ترجمه تاریخ یمینی) ، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب). بر زبر شدن، بر بلندی بر کردن. (منتهی الارب) ، بر کسی غالب شدن. چیره گشتن بر. غلبه. غلبه کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). تسلط: خردمندان در جال... توانائی و استعلا از جنگ عزلت گرفته اند. (کلیله و دمنه). چون کار او در استیلاء و استعلا بغایت رسیدجملگی بلاد و دیار خراسانرا بتصرف گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 111). چون استاد ابوعلی بجرجان رسید و استیلای اوباش و استعلای اراذل دید... (ترجمه تاریخ یمینی ص 105) ، برتری جستن. برتری گرفتن. - استعلا جستن، تفوق یافتن. - استعلا داشتن، تفوق. ، استعلاء در اصطلاح احکامی چند قسم باشد و قویتر از همه آنست که یکی از دو کوکب که قران کنند نزدیکتر باشد بیکی از ذروتین یعنی ذروۀ تدویریا ذروۀ اوج. بودن کوکبی در برج دهم نسبت به کوکبی دیگر. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: الاستعلاء، لغهً عدّالنفس عالیاً، کما مر فی لفظ الامر. و عندالمنجمین و اهل الهیئه یطلق علی ازدیاد بُعد الکوکب علی بُعده الاوسط. و یقابله الانخفاض و هو انتقاص بعده عنه، ای عن بعده الاوسط. و هذا هو المشهور. و قد یسمیان بالصّعود و الهبوط ایضاً. و قد مرّ فی لفظ الصّعود. و قد یطلق الاستعلاء علی قرب احدالکوکبین المتقاربین من اوجه او ذروه تدویره اکبر من قرب الاَّخر من اوجه او ذروه تدویره ایضاً. و علی کون الکوکب فوق الارض. و علی کونه فی عاشرالطّالع او حادی عشره. و علی کونه فی عاشر کوکب آخر. او حادی عشره. و یطلق الانخفاض علی مقابلات هذه المعانی الاربعه. کذا ذکر عبدالعلی البیرجندی فی شرح التذکره فی بحث النظائر - انتهی، حروف استعلاء: حرف استعلا همانا هفت باشد بی خلاف صاد و ضاد و طا و ظا پس خا شناس و عین و قاف
پیش آمدن حرارت را برای عرق کردن. پیش آمدن حرارت را جهت خوی کردن. (منتهی الارب) ، سخت و ناخوش یافتن چیزی را، ناخوش داشتن ستور خوردن تره را و گران و درشت شمردن آنرا. (منتهی الارب)
پیش آمدن حرارت را برای عرق کردن. پیش آمدن حرارت را جهت خوی کردن. (منتهی الارب) ، سخت و ناخوش یافتن چیزی را، ناخوش داشتن ستور خوردن تره را و گران و درشت شمردن آنرا. (منتهی الارب)
سخت گشتن بیماری. سخت گردیدن بیماری بر کسی، زفت شدن پوست. (زوزنی). زفت پوست شدن. (تاج المصادر بیهقی). درشت گردیدن پوست. (منتهی الارب). سخت شدن پوست. ستبر و سخت شدن پوست
سخت گشتن بیماری. سخت گردیدن بیماری بر کسی، زفت شدن پوست. (زوزنی). زفت پوست شدن. (تاج المصادر بیهقی). درشت گردیدن پوست. (منتهی الارب). سخت شدن پوست. ستبر و سخت شدن پوست
یک سو شدن. کناره گزیدن. (منتهی الارب) ، بیع با اسقاط خیار. خیار نداشتن درخرید و فروخت و بی خیار واقع گردیدن بیع. یقال: استغلقنی فی بیعته و استغلقت علی ّ بیعه. (منتهی الارب)
یک سو شدن. کناره گزیدن. (منتهی الارب) ، بیع با اسقاط خیار. خیار نداشتن درخرید و فروخت و بی خیار واقع گردیدن بیع. یقال: استغلقنی فی بیعته و استغلقت علی َّ بیعه. (منتهی الارب)
پی بردن رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق، جمع استدراکات
پی بردن رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق، جمع استدراکات
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
ترسانیدن این واژه در تازی پیشینه ندارد. و فارسی گویان آن را ساخته اند در تازی استرهاب و ترعیب را به کار می برند ترسانیدن تولید رعب کردن، توضیح این کلمه متداول در فارسی است و در عربی بدین معنی (ترعیب) آمده
ترسانیدن این واژه در تازی پیشینه ندارد. و فارسی گویان آن را ساخته اند در تازی استرهاب و ترعیب را به کار می برند ترسانیدن تولید رعب کردن، توضیح این کلمه متداول در فارسی است و در عربی بدین معنی (ترعیب) آمده