جدول جو
جدول جو

معنی استشهاد - جستجوی لغت در جدول جو

استشهاد
حاضر آمدن، خواستن، بگواهی خواندن، گواهی خواستن
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
فرهنگ لغت هوشیار
استشهاد
گواهی
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
استشهاد
شاهد آوردن از قول کسی در گفته یا نوشتۀ خود، در علم حقوق نوشته ای در مورد رد یا قبول یک موضوع با امضای شاهدان
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
فرهنگ فارسی عمید
استشهاد
((اِ تِ))
شهادت طلبیدن، شاهد خواستن، شاهد آوردن، گفته های کسی را به عنوان شاهدذکر کردن، شاهد خواستن برای اثبات دعوی
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
فرهنگ فارسی معین
استشهاد
Citation
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
استشهاد
цитата
دیکشنری فارسی به روسی
استشهاد
Zitat
دیکشنری فارسی به آلمانی
استشهاد
цитата
دیکشنری فارسی به اوکراینی
استشهاد
cytat
دیکشنری فارسی به لهستانی
استشهاد
引用
دیکشنری فارسی به چینی
استشهاد
citação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
استشهاد
citazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
استشهاد
cita
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
استشهاد
citation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
استشهاد
citaat
دیکشنری فارسی به هلندی
استشهاد
การอ้างอิง
دیکشنری فارسی به تایلندی
استشهاد
kutipan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
استشهاد
مثابةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
استشهاد
उद्धरण
دیکشنری فارسی به هندی
استشهاد
ציטוט
دیکشنری فارسی به عبری
استشهاد
引用
دیکشنری فارسی به ژاپنی
استشهاد
인용
دیکشنری فارسی به کره ای
استشهاد
alıntı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
استشهاد
nukuu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
استشهاد
উদ্ধৃতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
استشهاد
حوالہ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استشهادات
تصویر استشهادات
جمع استشهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشهاء
تصویر استشهاء
ورنخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعهاد
تصویر استعهاد
پیمان خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقصاد
تصویر استقصاد
میانه روی خواستن طلب اقتصاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقداد
تصویر استقداد
هموار گردیدن، کار پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفهام
تصویر استفهام
پرسیدن چیزی جهت آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفساد
تصویر استفساد
تباهیگری، تباهاندن، تباهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تک نشینی جدا نشینی، یکه گزینی، تک کاری به تنهایی کارکردن تنها شدن بچیزی تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهایی خواستن خواستار تنهایی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار