جدول جو
جدول جو

معنی استشراط - جستجوی لغت در جدول جو

استشراط
(لَ گَ خوا / خا رَ / رِ)
تباه و فاسد شدن چیزی بعد صلاح آن. یقال: استشرط المال، ای فسد بعد صلاح. (منتهی الارب) ، برگزیدن، دوست خالص گزیده شمردن. (منتهی الارب) ، استصفاء مال، کل ّ مال کسی را گرفتن. (منتهی الارب). گرفتن همه مال او را. تمام مال ستاندن. همه مال فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) ، صافی کردن: قاآن، منگوقاآن و باتو و پادشاه زادگان دیگر را به استصفاء حدود ولایات... (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ گَ)
امروز این کلمه را بمعنی اطلاع بر علوم و آداب و رسوم شرقی از طرف دانشمندان غرب اطلاق کنند. شرق شناسی. خاورشناسی
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
فروخوردن لقمه و جز آن. سرط. فروگوارانیدن: لاتکن حلواً فتسترط و لا مرّاً فتعفی، نه چندان شیرین باش که ترا فروبرند و نه چندان تلخ که بدور افکنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَکْ کَ / کِ)
خشمگین شدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ اَ)
استشراب لون، سخت شدن رنگ: استشرب لونه، اشتدّ. (قطر المحیط). سیر شدن رنگ، سرکشی و نفوری کردن ستور، دشوار یافتن چیزی را. (منتهی الارب) ، دشوار شمردن
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ زَ)
دست بر بالای چشم داشتن چنانکه عادت نگریستن است از دور. (منتهی الارب). دست بر ابرو نهادن تا آفتات بر چشم وی نیفتد. (زوزنی). دست بر ابرو نهادن نگریستن چیزی را.
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ خوا / خا)
صاحب گلۀ بزرگ از شتران شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
استخراط در بکاء، سخت گریستن. ستهیدن در گریه. (از منتهی الارب). بمبالغه گریستن، با اعتبار و نفوذ. صاحب مکانت و منزلت و قدر، اصیل، دانا، مجرّب
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ / بِ گُ)
استیراط در امر، درآویختن به کاری دشوار که راه رهائی نتوان یافتن. (از منتهی الارب) ، اندرز کردن، این کلمه معنی دیگری دارد غیر آنکه در لغت نامه هاست. و فی الحدیث: استوصوا بالنساء خیراً فانهن عوان عندکم. و در نامه ای که ابویعقوب یوسف بن یحیی المصری البویطی از زندان به ربیع نویسد آمده است: فاذا قرأت کتابی هذا فاحسن الخلق مع اهل حلقتک و استوص بالغرباء خاصه خیراً. (ابن خلکان ج 2 ص 518 س 4)
لغت نامه دهخدا
طلب دوری از گناه، بیزاری خواستن، برائت از تهمت و مانند آنو به معنای پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرشاق
تصویر استرشاق
شرق شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذراع
تصویر استذراع
بوی پوشی لاپوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذراء
تصویر استذراء
سایه جستن به سایه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبراز
تصویر استبراز
بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پی بردن رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق، جمع استدراکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراح
تصویر استجراح
ریشناکی (ریش جراحت)، آک ناکی (آک عیب)، تباه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراز
تصویر استجراز
به درورسیدن درو هنگامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحرار
تصویر استحرار
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحطاط
تصویر استحطاط
گم خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
راه جستن، پندخواهی ارشاد طلبیدن راهنمایی خواستن طلب هدایت کردن راه راست جستن،جمع استرشادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشاطه
تصویر استشاطه
نیک خندیدن، از خشم بر افروختن جوشی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسرار
تصویر استسرار
پنهان شدن، کنیزک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشارات
تصویر استشارات
جمع استشاره
فرهنگ لغت هوشیار
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
فرهنگ لغت هوشیار
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
فرهنگ لغت هوشیار
خورای شناسی: خورای شناس شدن تحقیق در ادبیات علوم آداب و رسوم شرقیان از طرف دانشمندان مغرب زمین شرق شناسی خاورشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشعار
تصویر استشعار
تر سیدن در دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئباط
تصویر استئباط
مغاک کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراط
تصویر استراط
فرو خوردن فرو دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخراط
تصویر استخراط
سخت گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراط
تصویر استیراط
در آویختن به کار دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشراء
تصویر استشراء
کار دشواری، خشمگین شدن ستیهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدرار
تصویر استدرار
شیرخواستن، پرشیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشراق
تصویر استشراق
((اِ تِ))
شرق شناسی، خاورشناسی
فرهنگ فارسی معین