جدول جو
جدول جو

معنی استسفار - جستجوی لغت در جدول جو

استسفار(لُ خوا / خا)
پیدا و آشکار کردن خواستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استفسار
تصویر استفسار
توضیح و تفسیر خواستن، جویا شدن، پرسیدن، پرسش، سؤال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استغفار
تصویر استغفار
طلب مغفرت کردن، آمرزش خواستن، توبه کردن، «استغفراللّه» گفتن
فرهنگ فارسی عمید
رجوع به استیفار شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ پَ)
دامن میان هر دو ران گرفتن مردم. (منتهی الارب). دامن میان پای گرفتن، چهارماهه شدن بچۀ گوسفند واز شیر بازماندن: استجفر ولدالشاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ پَ / پِ وَ)
بسحرگاه رفتن.
لغت نامه دهخدا
(لَ)
فسوس کردن. (منتهی الارب). استهزاء. افسوس داشتن. و بوسیلۀ با و من متعدی شود، انگبین چیدن. (منتهی الارب) ، بوئیدن گشن، ماده را تا بداند باردار است یا نه، پوشیدن لباس فاخر را. (منتهی الارب) ، هویدا شدن کاری، فربه شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). فربه شدن شتر. (منتهی الارب).
- استشاره کردن، طلب مشورت کردن. شور کردن. دستوری خواستن از. مشورت کردن خواستن از. مشورت کردن. (غیاث). صلاح پرسی. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لَ طِ /طَ)
سریه گرفتن. (منتهی الارب). استسراء، پوشیده شدن چیزی بر کسی
لغت نامه دهخدا
(لُ پَ)
استسفاد بعیر، از پس شتر برآمدن و سوار آن شدن. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو فُ)
به خوردن آمدن کودک.
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ پَ سَ)
استحفار نهر،سزاوار کندن شدن جوی. (از منتهی الارب). بکندن آمدن جوی. (تاج المصادر بیهقی). فرو کندن. (زوزنی). فروکندن چاه و جوی خواستن. بهنگام کندن آمدن جوی و چاه
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
خفارت خواستن از کسی. (منتهی الارب). بدرقگی خواستن
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ اَ)
برمیدن. (زوزنی). رمیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) : کأنهم حمر مستنفره فرّت من قسوره. (قرآن 50/74 و 51) ، ای نافره. (منتهی الارب) : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادشاهانه و روایع صنایعشهنشاهانۀ پادشاه بود استیحاش و استنفار رکن الدین را به استیناس و استبشار مبدّل گردانید. (جهانگشای جوینی) ، احمق شمردن کسی را
لغت نامه دهخدا
تمام گرفتن حق کسی را: استوفر علیه. (منتهی الارب) ، لقمه گرفتن خواستن، وکیلی خواستن. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
آمرزش خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). غفران طلبیدن. مغفرت طلبیدن. طلب مغفرت. (غیاث). توبه کردن: استغفر من ذنبه و استغفره ایاه و استغفر اﷲ لذنبه. (منتهی الارب) : استغفر لهم او لاتستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مره فلن یغفر اﷲ لهم. (قرآن 80/9).
بخطائی که بگذرد در وهم
عاقلان را سزاست استغفار.
خاقانی.
با من سرگشته استنفار کن
پس ز استغفار استغفار کن.
عطار.
دلم سیاه شد از شعر مدح بیهوده
همین ز هرچه نه مدح است یارب استغفار.
عطار.
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ سَ)
بیان کردن خواستن. (منتهی الارب). تفسیر کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اظهار خواستن. (غیاث). طلب ابانت، استعفاء. طلب عفو و بخشایش: تاش از نیشابور مکاتبت بحضرت بخارا روان کرد و در استصلاح حال و توقع مغفرت و تمهید معذرت و استقالت از عوارض زلات و استعطاف و استعفاء از سوابق عثرات تضرعی هرچه تمامتر کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 89). و از مواقع اقلام و هفوات کلام استقالت می نماید. (جهانگشای جوینی).
- استقاله کردن، طلب فسخ کردن.
- ، طلب عفوکردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از استحفاء
تصویر استحفاء
خبر پرسیدن، سوال از کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفاظ
تصویر استحفاظ
نگه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقار
تصویر استحقار
خوار وکوچک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئثار
تصویر استئثار
نیکو خواست به خواست
فرهنگ لغت هوشیار
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغفار
تصویر استغفار
توبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسرار
تصویر استسرار
پنهان شدن، کنیزک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسخار
تصویر استسخار
افسون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنفار
تصویر استنفار
رمیدگی، رمیدن، رماندن، بسیجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفار
تصویر استحفار
کندن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
واپرسی پرس و جو چروش همپرسی وا پرسیدن بیان کردن خواستن طلب تفسیر کردن، پرسیدن، پرسش اقتراح، جستجو تفحص، جمع استفسارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحضار
تصویر استحضار
بخود بار آمدن، یاد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفسار
تصویر استفسار
((اِ تِ))
تفسیر خواستن، پرسیدن، پرسش، جستجو، تفحص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغفار
تصویر استغفار
((اِ تِ))
بخشش و آمرزش خواستن، توبه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغفار
تصویر استغفار
آمرزش خواهی، آمرزش
فرهنگ واژه فارسی سره
استخبار، استطلاع، استفهام، اقتراح، بازجست، بازجویی، پرسش، تحقیق، تفحص، جستار، جستجو، رسیدگی، سوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آمرزش خواهی، انفعال، پوزش، توبه، مغفرت جویی، مغفرت طلبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که در خواب استغفار می کرد، دلیل است ایزد بر او مال و فرزندان ارزانی دارد. محمد بن سیرین
استغفار کردن درخواب چهار وجه بود. اول: مال، دوم: فرزند، سوم: آمرزش از حق تعالی، چهارم: توبه کردن از گناهان .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
استعلام
دیکشنری اردو به فارسی