- استدلال
- دلیل خواستن دلیل جستن رهنمون جستن، دلیل آوردن حجت آوردن،جمع استدلالات. دلیل آوردن
معنی استدلال - جستجوی لغت در جدول جو
- استدلال
- فرنایش، شوند آوری، فرنود زنی، فرنود آوری
![تصویری از استدلال](https://jadvaljoo.ir/WordCard/sre/0/0/0/0/3/sre-0000348.jpg)
- استدلال
- آوردن برای ثابت کردن مطلبی
![تصویری از استدلال](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/1/5/amd-0011503.jpg)
- استدلال ((اِ تِ))
- دلیل خواستن، دلیل آوردن، مفرد استدلالات
![تصویری از استدلال](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/1/2/mon-0001224.jpg)
- استدلال
- Reasoning
![تصویری از استدلال](https://jadvaljoo.ir/WordCard/fa2en/0/0/0/0/3/fa2en-0000332.jpg)
- استدلال
- рассуждение
- استدلال
- Argumentation
- استدلال
- міркування
- استدلال
- rozumowanie
- استدلال
- raciocínio
- استدلال
- ragionamento
- استدلال
- razonamiento
- استدلال
- raisonnement
- استدلال
- redenering
- استدلال
- การให้เหตุผล
- استدلال
- penalaran
- استدلال
- استعمارٌ
- استدلال
- akıl yürütme
- استدلال
- hoja ya kufikiri
- استدلال
- যুক্তিতর্ক
- استدلال
- استدلال
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرنودی گووالیک منسوب به استدلال آنچه که مبتنی بر استدلال باشد، آنچه که با دلیل همراه باشد، دانشمندی که باستدلال تمسک جوید حکیم فیلسوف مقابل کشفی شهودی، جمع استدلالیان. آنکه دلیل بر دعوی اقامه کند
![تصویری از استدلالی](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/9/8/amd-0019889.jpg)
مربوط به استدلال، مقابل کشفی و شهودی، مبتنی بر دلیل و استدلال مثلاً حرف های استدلالی، کسی که همواره به دلیل و استدلال تمسک می جوید، طرف دار منطق و استدلال، فیلسوف، برای مثال پای استدلالیان چوبین بود / پای چوبین سخت بی تمکین بود (مولوی - ۱۲۱)
силлогистический
syllogistisch
силогістичний
sylogistyczny
silogístico