معنی استخدام در فرهنگ لغت هوشیار

خدمت خواستن، به چاکری وخادمی گرفتن، خادم خواستن

معنی استخدام در فرهنگ واژه فارسی سره

کارگماری، بکارگیری، کاردهی

معنی استخدام در فرهنگ فارسی عمید

کسی را برای خدمت خواستن، در برابر پرداخت حقوق معیّن، گماشته شدن به شغلی، در ادبیات در فن بدیع آوردن لفظی که با یک کلمه یک معنی و با کلمۀ دیگر معنی دیگری داشته باشد، من ایستاده ام که کنم جان فدا چو شمع / او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد (حافظ - ۲۹۶)، استفاده از مثلاً خاقانی در استخدام قافیه های دشوار تعمد داشته است

معنی استخدام در فرهنگ فارسی معین

به خدمت گرفتن، به کار گماشتن

معنی استخدام - جستجوی لغت در جدول جو

استخدام: خدمت خواستن، به چاکری وخادمی گرفتن، خادم خواستن

فرهنگ لغت هوشیار

استخدام: کارگماری، بکارگیری، کاردهی

فرهنگ واژه فارسی سره

استخدام: کسی را برای خدمت خواستن، در برابر پرداخت حقوق معیّن، گماشته شدن به شغلی، در ادبیات در فن بدیع آوردن لفظی که با یک کلمه یک معنی و با کلمۀ دیگر معنی دیگری داشته باشد، برای مثال من ایستاده ام که کنم جان فدا چو شمع / او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد (حافظ - ۲۹۶)، استفاده از مثلاً خاقانی در استخدام قافیه های دشوار تعمد داشته استکسی را برای خدمت خواستن، در برابر پرداخت حقوق معیّن، گماشته شدن به شغلی، در ادبیات در فن بدیع آوردن لفظی که با یک کلمه یک معنی و با کلمۀ دیگر معنی دیگری داشته باشد، برای مِثال من ایستاده ام که کنم جان فدا چو شمع / او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد (حافظ - ۲۹۶)، استفاده از مثلاً خاقانی در استخدام قافیه های دشوار تعمد داشته است