جدول جو
جدول جو

معنی استحسان - جستجوی لغت در جدول جو

استحسان
ترک کردن قیاس به وسیلۀ فقیه یا قاضی و اختیار کردن آنچه برای مردم آسان تر است، نیکو شمردن، ستودن
فرهنگ فارسی عمید
استحسان
نیکو شمردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پسندیدن. ستودن. نیک شمردن. (غیاث). ضد استقباح. نیکو داشتن. و منه الاستحسان عند اهل الرأی.
استحسان، در لغت چیزی را خوب شمردن و خوب پنداشتن است. در اصطلاح نام دلیلی است از دلائل چهارگانه که با قیاس جلی معارضه کرده هر وقت از آن قویتر باشد در آن عمل می کند و به این اسم نامیده شده زیرا غالباً از قیاس جلی قویتر است و آنرا قیاس مستحسن گویند. قال اﷲ تعالی: فبشر عباد. الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. (قرآن 17/39 و 18). و دیگر استحسان، عبارت از ترک کردن قیاس و اختیارکردن چیزی است که اخذ آن برای مردم آسان باشد. (تعریفات جرجانی). هو فی اللغه عد الشی ٔ حسناً. و اختلفت عبارات الاصولیین فی تفسیره و فی کونه دلیلاً. فقال الحنفیه و الحنابله بکونه دلیلاً و انکره غیرهم حتی قال الشافعی: من استحسن فقد شرع. قیل معناه ان اثبت حکماً بانه مستحسن عنده من غیر دلیل شرعی فهو الشارع لذلک الحکم و ابوحنیفه رحمه اﷲ، اجل قدراً من ان یقول فی الدین من غیر دلیل شرعی و من غیر ان یرجع الی اصل شرعی. و فی میزان الشعرانی فی بحث ذم ّ الرأی: و قد روی الشیخ محیی الدّین العربی فی الفتوحات بسنده الی الامام ابی حنیفه انه کان یقول ایاکم و القول فی دین اﷲ بالرأی و علیکم باتباع السنه فمن خرج منها ضل ّ. فان قیل ان ّ المجتهدین قد صرحوا باحکام فی اشیاء لم تصرّح فی الشریعه بتحریمها و لا بایجابها فحرموها و اوجبوها فالجواب انهم لولا علموا من قرائن الادله بتحریمها او بایجابها ماقالوا به. و القرائن اصدق الادله. و قد یعلمون ذلک بالکشف ایضاً، فتشاهد به القرآن و کان الامام ابوحنیفه یقول القدریه مجوس هذه الامه والشیعهالدّجال. و کان یقول حرام علی من لم یعرف دلیلی ان یفتی بکلامی و کان اذا افتی یقول هذا رأی ابی حنیفه و هو احسن ما قدرنا علیه. فمن جاء باحسن منه فهو اولی بالصواب. و کان یقول ایاکم و آراء الرّجال فکیف ینبغی لاحد ان ینسب الامام الی القول فی دین اﷲ بالرأی الذی لایشهد له کتاب ٌ ولاسنه.و کان یقول علیکم بآثار السّلف و ایاکم و رأی الرجال. و کان یقول لم یزل الناس فی صلاح مادام فیهم من یطلب الحدیث فاذا طلبوا العلم بلاحدیث فسدوا. و کان یقول لاینبغی لاحد ان یقول قولاً حتی یعلم ان ّ شریعه رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم تقبله. و کان یجمع العلماء فی کل مسئله لم یجدها صریحه فی الکتاب و السنه و یعمل بما یتفقون علیه فیها. و کذلک کان یفعل اذا استنبط حکماًفلایکتبه حتی یجمع علیه علماء عصره فان رضوه قال لابی یوسف اکتبه. فمن کان علی هذا القدر من اتباع السنه کیف یجوز نسبته الی الرأی. معاذاﷲ ان یقع فی مثل ذلک عاقل فضلا عن فاضل. انتهی من المیزان. و لذا قیل الحق انه لایوجد فی الاستحسان مایصلح محلا للنزاع. اما من جهه التسمیه فلانه اصطلاح و لامشاحه فی الاصطلاح. و قد قال اﷲ تعالی: الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. (قرآن 18/39). و قال النبی صلّی اﷲ علیه و سلم مارآه المسلمون حسنا فهو عنداﷲ حسن و قال النبی صلّی اﷲ علیه و سلّم من سن ّ فی الاسلام سنه حسنه فله اجرها و اجر من عمل بها بعده من غیر ان ینقص من اجورهم شی ٔ. و من سن ّ فی الاسلام سنه سیئه کان علیه وزرها و وزر من عمل بها من غیر ان ینقص من اوزارهم شی ٔ. رواه مسلم و نقل عن الائمه اطلاق الاستحسان فی دخول الحمام و شرب الماءمن یدالسقاء و نحو ذلک. و عن الشافعی انه قال استحسن فی المتعه ان یکون ثلاثین درهما. و استحسن ترک شی ٔ للمکاتب من نجوم الکتابه. و اما من جهه المعنی فقد قیل هو دلیل ینقدح فی نفس المجتهد یعسر علیه التعبیر عنه. فان ارید بالانقداح الثبوت فلانزاع فی انه یجب العمل به و لااثر لعجزه عن التعبیر عنه و ان ارید به انه وقع له شک فلانزاع فی بطلان العمل به و قیل هو العدول عن قیاس الی قیاس اقوی منه. و هذا مما لانزاع فی قبوله. و یرد علیه انه لیس بجامع، لخروج الاستحسان الثابت بالاثر. کالسلم و الاجاره و بقاء الصوم فی النسیان او بالاجماع کالاستصناع او بالضروره کطهاره الحیاض و الاّبار. و قیل هو العدول الی خلاف الظن لدلیل اقوی. ولانزاع فی قبوله ایضاً. و قیل تخصیص القیاس بدلیل اقوی منه، فیرجع الی تخصیص العله العله. و قال الکرخی:هو العدول فی مسئله عن مثل ما حکم به فی نظائرها الی خلافه لدلیل اقوی یقتضی العدول عن الاول. و یدخل فیه التخصیص و النسخ و قال ابوالحسن البصری: هو ترک وجه من وجوه الاجتهاد غیر شامل شمول الالفاظ لوجه و هو اقوی منه. و هو فی حکم الطاری علی الاول و احترز بقوله غیرشامل عن ترک العموم الی الخصوص و بقوله و هو فی حکم الطاری عن القیاس فیما اذا قالوا ترکنا الاستحسان بالقیاس. و اورد علی هذه التفاسیر ان ّ ترک الاستحسان بالقیاس تکون عدولا عن الاقوی الی الاضعف. و اجیب بانّه انّما یکون بانضمام معنی آخر الی القیاس به یصیر اقوی من الاستحسان. و قیل هو العدول عن حکم الدلیل الی العاده و المصلحه کدخول الحمّام من غیر تعیین مده المکث. و العاده ان کانت معتبره شرعاً فلا نزاع فی انها مقبوله. و الا ّ فلا نزاع فی کونها مردوده و الذی استقر علیه رأی المتأخرین هو انّه عباره عن دلیل یقابل القیاس الجلی نصاً کان او اجماعاً او قیاساً خفیاً او ضرورهً فهو اعم من القیاس الخفی. هذا فی الفروع، فان ّ اطلاق الاستحسان علی النص و الاجماع عند وقوعها فی مقابله القیاس الجلی شائع فی الفروع، و ما قیل انّه لاعبره بالقیاس فی مقابله النص و الاجماع بالاتفاق فکیف یصح التمسّک به، فالجواب عنه انه لایتمسّک به الاّ عند عدم ظهور النص و الاجماع و اما فی اصطلاح الاصول فقد غلب اطلاقه علی القیاس الخفی. کما غلب اسم القیاس علی القیاس الجلی تمییزاً بین القیاسین. و بالجمله لما اختلفت العبارات فی تفسیر الاستحسان مع انه قد یطلق لغه علی ما یمیل الیه انسان و ان کان مستقبحاً عندالغیر و کثر استعماله فی مقابله القیاس الجلی و علی القیاس الخفی کان انکارالعمل به عند الجهل بمعناه مستحسناً اذ لاوجه لقبول العمل بما لایعرف معناه. و بعد ما استقرّت الاّراء علی انّه اسم لدلیل متفق علیه سواء کان قیاساً خفیاً او اعم ّ منه اذا وقع فی مقابله القیاس الجلی حتی لایطلق علی نفس الدلیل من غیر مقابله فهو حجه عندالجمیع من غیر تصور خلاف.
فائده: الفرق بین المستحسن بالقیاس الخفی و المستحسن بغیره ان الاول یعدّی الی صوره اخری لان ّ من شأن القیاس التعدیه. و الثانی لایقبل التعدیه لانّه معدول عن سنن القیاس. مثلاً اذا اختلف المتبایعان فی مقدار الثمن، فالقیاس ان یکون الیمین علی المشتری فقط لانّه المنکر فهذا قیاس جلی الاّ انّه ثبت بالاستحسان التحالف ای الیمین علی کل منهما. اما قبل القبض فبالقیاس الخفی. و هو ان ّ البایع ینکر وجوب تسلیم المبیع بما اقرّ به المشتری من الثمن. کما ان ّ المشتری ینکر وجوب زیاده الثمن فیتحالفان. و اما بعد قبض المبیع فلقوله علیه السلام اذا اختلف المتبایعان و السلعه قائمه تحالفا و ترادّا فوجوب التحالف قبل القبض یتعدی الی ورثه المشتری و البایع اذا اختلفا فی الثمن بعد موت المشتری و البایع. و اما بعدالقبض فلایتعدی الی الورثه. هذا کله خلاصه ما فی العضدی و حاشیته للتفتازانی و التوضیح والتلویح و غیرهما. (کشاف اصطلاحات الفنون). یکی از اصول فقه است نزد ابوحنیفه و پیروان او و از این رو آنان را اصحاب رأی خوانند و مثال آن جواز دخول حمام است هر چند مقدار آب و نوره که صرف کنند مجهول است وبعقیدۀ بعضی از علماء استحسان خود قیاسی است لکن خفی و غیرجلی. (مفاتیح العلوم) ، استحلاس نبات، انبوه و کرپه شدن گیاه و پوشانیدن زمین را. (منتهی الارب). پوشیدن گیاه زمین را. منفرش شدن. مفروش شدن: و ربما استحلست الأرض منه (من نبات اذخر) . (ابن البیطار)، استحلاس خوف، لازم گرفتن بیم را و از آن جدا نشدن. (منتهی الارب). ملازم شدن. متصل شدن، استحلاس ماء، فروختن آب را و ننوشانیدن آن را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
استحسان
ستودن، خوب جلوه دادن
تصویری از استحسان
تصویر استحسان
فرهنگ لغت هوشیار
استحسان((اِ تِ))
نیکو شمردن، پسندیدن، نیکو جلوه دادن
تصویری از استحسان
تصویر استحسان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ هََ اَ)
نیک طرب کردن، پوشیده داشتن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
منسوب به استحسان: دلایل استحسانی. رجوع به استحسان شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
من باب استحسان
لغت نامه دهخدا
(مُ جَسْ سَ مَ / مِ)
کم خوردن شتر. (منتهی الارب) ، آبادان کردن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادربیهقی). آبادانی کردن خواستن. معمور کردن. تعمیر.
- استعمار کردن، آباد کردن.
، زندگانی خواستن. زندگانی دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، در اصطلاح کنونی استعمار بمعنی تصرف عدوانی دولتی قوی مملکتی ضعیف را و غصب اموال و پایمال کردن حقوق و فعال مایشائی وی در آنجا
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ زَ)
خوابناک گشتن، استئفار. نشاط کردن شتر و فربه شدن پس از مشقت و لاغری
لغت نامه دهخدا
مانده شدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استحداد
تصویر استحداد
رمگان تراشیدن (رمگان موی زهار) تیزکردن خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحشاف
تصویر استحشاف
کهنه پوشی، ترنجیدن گوش (ترنجیدن کوفتگی و خشک شدن اندامی است)
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحرار
تصویر استحرار
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحذاء
تصویر استحذاء
دم پایی خواستن، دهش خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحداث
تصویر استحداث
نوکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحجاب
تصویر استحجاب
دربان گماردن، دربانی خواستن، در پرده خواهی پوشیده خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحثاث
تصویر استحثاث
بر افژولیدن بر انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحصاف
تصویر استحصاف
سخت روزگاری ترش زمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحباب
تصویر استحباب
دوست داشتن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجنان
تصویر استجنان
دیوانه گری، شاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحصاء
تصویر استحصاء
شمار خواست آمار خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفار
تصویر استحفار
کندن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
به دست آوردن، بازیافت خواستن بازیابی برداشت حاصل خواستن طلب حصول نتیجه گرفتن،جمع استحصالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحضار
تصویر استحضار
بخود بار آمدن، یاد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحطاط
تصویر استحطاط
گم خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفاء
تصویر استحفاء
خبر پرسیدن، سوال از کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفاظ
تصویر استحفاظ
نگه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقار
تصویر استحقار
خوار وکوچک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
سزاوار شدن، شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئساد
تصویر استئساد
شیر نمایی شیری نمودن (شیر اسد)
فرهنگ لغت هوشیار
در زنهارآمدن، زنهار خواستن، استوانیدن (استوانی اعتماد) زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحسار
تصویر استحسار
مانده شدن ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیسان
تصویر استیسان
خواب آلودگی خوابناکی، پینکی زدن، غنودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبطان
تصویر استبطان
راز دارگی در نهان خواستن نهانخواست پوشیده کاری
فرهنگ لغت هوشیار