جدول جو
جدول جو

معنی استجفار - جستجوی لغت در جدول جو

استجفار(گَ / گُو فُ)
به خوردن آمدن کودک.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استغفار
تصویر استغفار
طلب مغفرت کردن، آمرزش خواستن، توبه کردن، «استغفراللّه» گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تمام گرفتن حق کسی را: استوفر علیه. (منتهی الارب) ، لقمه گرفتن خواستن، وکیلی خواستن. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ پَ)
دامن میان هر دو ران گرفتن مردم. (منتهی الارب). دامن میان پای گرفتن، چهارماهه شدن بچۀ گوسفند واز شیر بازماندن: استجفر ولدالشاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ خوا / خا)
پیدا و آشکار کردن خواستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ / رِ کَ / کِ)
درست و نیکوحال گردیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گوزْ، زَ)
جافی شمردن. (تاج المصادر بیهقی). جافی آمدن. (زوزنی). جفاکار آمدن. جفاکار شمردن: استجفی الفراش و غیره، درشت شمرد آن فراش و جز آن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ چَ)
با سنگ استنجا کردن. به سنگ استنجا کردن. (تاج المصادر بیهقی). استنجا کردن بسنگ ریزه. (منتهی الارب). استنجاء به احجار.
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ پَ سَ)
استحفار نهر،سزاوار کندن شدن جوی. (از منتهی الارب). بکندن آمدن جوی. (تاج المصادر بیهقی). فرو کندن. (زوزنی). فروکندن چاه و جوی خواستن. بهنگام کندن آمدن جوی و چاه
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
خفارت خواستن از کسی. (منتهی الارب). بدرقگی خواستن
لغت نامه دهخدا
(شِ فَ دَ / دِ)
کشیدن. (منتهی الارب). جرّ. (زوزنی) ، برداشتن پیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ اَ)
برمیدن. (زوزنی). رمیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) : کأنهم حمر مستنفره فرّت من قسوره. (قرآن 50/74 و 51) ، ای نافره. (منتهی الارب) : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادشاهانه و روایع صنایعشهنشاهانۀ پادشاه بود استیحاش و استنفار رکن الدین را به استیناس و استبشار مبدّل گردانید. (جهانگشای جوینی) ، احمق شمردن کسی را
لغت نامه دهخدا
رجوع به استیفار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
آمرزش خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). غفران طلبیدن. مغفرت طلبیدن. طلب مغفرت. (غیاث). توبه کردن: استغفر من ذنبه و استغفره ایاه و استغفر اﷲ لذنبه. (منتهی الارب) : استغفر لهم او لاتستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مره فلن یغفر اﷲ لهم. (قرآن 80/9).
بخطائی که بگذرد در وهم
عاقلان را سزاست استغفار.
خاقانی.
با من سرگشته استنفار کن
پس ز استغفار استغفار کن.
عطار.
دلم سیاه شد از شعر مدح بیهوده
همین ز هرچه نه مدح است یارب استغفار.
عطار.
لغت نامه دهخدا
تصویری از استجراح
تصویر استجراح
ریشناکی (ریش جراحت)، آک ناکی (آک عیب)، تباه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراز
تصویر استجراز
به درورسیدن درو هنگامی
فرهنگ لغت هوشیار
به سوی خود کشیدن، دسترسی خواستن، بازداشت خواستن طلب کشیده شدن چیزی کردن، جلب کردن کشاندن بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجماع
تصویر استجماع
فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجنان
تصویر استجنان
دیوانه گری، شاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجواب
تصویر استجواب
پاسخ خواهی باز پرسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجهال
تصویر استجهال
نادان شمردن نادان گرفتن کانادانی نادان شمردن، سبک داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحرار
تصویر استحرار
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحسار
تصویر استحسار
مانده شدن ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئثار
تصویر استئثار
نیکو خواست به خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنفار
تصویر استنفار
رمیدگی، رمیدن، رماندن، بسیجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفار
تصویر استحفار
کندن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجمار
تصویر استجمار
گردهمایی سپاه، گردهمایی مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغفار
تصویر استغفار
توبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجبار
تصویر استجبار
توانگری پس از تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجداد
تصویر استجداد
نو گراییدن، نو پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغفار
تصویر استغفار
((اِ تِ))
بخشش و آمرزش خواستن، توبه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغفار
تصویر استغفار
آمرزش خواهی، آمرزش
فرهنگ واژه فارسی سره
آمرزش خواهی، انفعال، پوزش، توبه، مغفرت جویی، مغفرت طلبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که در خواب استغفار می کرد، دلیل است ایزد بر او مال و فرزندان ارزانی دارد. محمد بن سیرین
استغفار کردن درخواب چهار وجه بود. اول: مال، دوم: فرزند، سوم: آمرزش از حق تعالی، چهارم: توبه کردن از گناهان .
فرهنگ جامع تعبیر خواب