جدول جو
جدول جو

معنی استاژیر - جستجوی لغت در جدول جو

استاژیر(اِ یِ)
کسی که دورۀ استاژ را می گذراند. کارآموز
لغت نامه دهخدا
استاژیر
کارآموز نوکار کسی که دوره کارآموزی را میگذراند کار آموز
تصویری از استاژیر
تصویر استاژیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استاسیس
تصویر استاسیس
(پسرانه)
از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استاتیرا
تصویر استاتیرا
(دخترانه)
همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ تا تُ)
در اساطیر یونانی یکی از رزم آوران یونان، قهرمان محاربۀ تروا. وی آوازی مهیب داشت
لغت نامه دهخدا
(اِ تا تِ)
ارشک پسر داریوش دوم که بعدها پس از جلوس بتخت موسوم به اردشیر گردید، وی با استاتیرادختر ایدرنس (ویدرن) یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد و برادر استاتیرا موسوم به تری تخمس آمس ترپس دختر شاه را داشت. (ایران باستان صص 901 و 962). استاتیرا آنگاه که ملکه شد در تخت روان باز و بی پرده حرکت میکرد و به اشخاصی از زنان اتباع خود اجازه میداد که به او نزدیک شده درودش گویند و این رفتار او پارسیان را خوش آمد. (ایران باستان ص 995 و 996). پروشات مادر اردشیر دوم با استاتیرا خصومت میورزید. (ایران باستان ص 998 و 1037 و 1054). و مدتها قصد کشتن استاتیرا را داشت، بالاخره به دسائس و حیل نیت خود را اجرا کرد. او زنی در خدمت خود داشت بنام ژی ژیس که مورد اعتماد تام ملکه و بر وی بسیار مسلط بود و همین زن بقول دی نن آلت اجرای خیال فاسد پروشات گردید. شرح قضیه موافق نوشته های دی نن و کتزیاس و پلوتارک (زندگانی اردشیر، فصل 21) با جزئی اختلافی چنین است: هر دو ملکه از چندی قبل آشتی کرده و ظاهراً نشان میدادند که منازعات و سوء ظن های دیرینه را فراموش کرده اند، زیرا بمنازل یکدیگر آمد و شد داشتند و با هم غذا صرف میکردند ولی چون باطناً باز از یکدیگر بیمناک بودند غذا را از یک ظرف و از همان خوراک میخوردند. بعد پلوتارک گوید: در پارس مرغی هست که فضاله ندارد و روده هایش پر از چربی است بنابراین تصور میکنند که غذای این مرغ از باد و شبنم است. این مرغ را رین تاسس نامند ولی کتزیاس این مرغ را رین داوس نامیده و چنین گوید: پروشات در سر میز یکی از این مرغها را برداشته با کاردی که یک طرف آنرا مسموم کرده بودند به دو نیم تقسیم کرد، نیمی را که مسموم نشده بود خودش برداشت و نیم مسموم را بملکۀ جوان داد. دن نن گوید که ملان تاس نامی مرغ را بریده قسمت مسموم را به استاتیرا داد. بهرحال از درد شدید و تشنج هائی که بعد برای ملکه حاصل شد او یقین کرد که مسموم گشته و بفاصله چند ساعت درگذشت. شاه هم نسبت به پروشات سؤظن حاصل کرد زیرا درجۀ کینه ورزی و شقاوت او را خوب میدانست و برای اینکه در این باب حقیقت مطلب را بداند، فرمود تمام خدمه و صاحب منصبان مادرش را توقیف و زجر کنند، ولی پروشات ژی ژیس را مدتها در منزل خود نگاهداشت و از تسلیم اوبشاه امتناع ورزید بالاخره این زن روزی اجازه گرفت بخانه اش برود و قراولان شاهی او را گرفته موافق قوانین پارسی که برای زهردهندگان مقرر است با زجر کشتند، یعنی سرش را روی سنگ پهنی گذارده با سنگی دیگر چندان کوبیدند، تا خرد شد و صورتش مسطح گردید. چنین است عقیدۀ دی نن، ولی کتزیاس گوید که ژی ژیس آلت اجرای قصدپروشتات نبود و فقط بر خلاف میل خود از قضیه اطلاع داشت. بهرحال شاه بمادرش چیزی نگفت و نسبت به او کاری نکرد، جز اینکه او را از خود دور داشت. (ایران باستان ص 1096 و 1097). ظن قوی میرود که مادر اردشیر سوم استاتیرا بوده است. (ایران باستان ص 1164 و 1466)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گلی است از نوع پلمباژینه استاتیسه
لغت نامه دهخدا
بمعنی سنبل گندم، یکی از مسیحیان رومی و رفیق پولس حواری. (رسالۀ رومیان 16: 9) (قاموس کتاب مقدس) ، استادعلم در اصطلاح امروز نام قسمتی از منسوج است که خیاطان فاضل آرند یا بسرقت برند. (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به دم قیچی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از استالین
تصویر استالین
سیاستمدار وپیشوایاتحاد جماهیر شوروی
فرهنگ لغت هوشیار
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
فرهنگ لغت هوشیار
دراین چامه مولانا جلال الدین بلخی: آن یکی رومی بگفت این قیل را ترک کن خواهیم استافیل را یونانی دانه انگور انگور عنب: آن یکی رومی بگفت این فیل را ترک کن خواهیم استافیل را. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استارین
تصویر استارین
سپندر در ساختن سپندار شمع به کارمی رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاتیک
تصویر استاتیک
ایستایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
أستاذٌ مساعدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
Professorship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
chaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
教授職
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
استادیاری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
অধ্যাপক পদ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
kiti cha uprofesa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
profesörlük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
교수직
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
jabatan profesor
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
משרת פרופסור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
प्रोफेसरी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
ตำแหน่งศาสตราจารย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
leerstoel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
cattedra
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
cátedra
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
教授职务
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
katedra
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
кафедра
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
Professur
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
кафедра
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استادیار
تصویر استادیار
cátedra
دیکشنری فارسی به اسپانیایی