امپراطور بیزانس (روم شرقی). وی در 811 میلادی جانشین پدر خودنیکفور اول شد، دو ماه بعد شوهر خواهر او (میخال رانغاوی) ویرا خلع کرد و او در همان ایام وفات یافت، قرار گرفتن رای و مشیت: و لما استبد الله تعالی بمشیته فی نقل الامام النقی الطاهر الزکی. (تاریخ بیهقی ص 299). راند دیوان را حق از مرصاد خویش عقل جزوی را ز استبداد خویش. مولوی
امپراطور بیزانس (روم شرقی). وی در 811 میلادی جانشین پدر خودنیکفور اول شد، دو ماه بعد شوهر خواهر او (میخال رانغاوی) ویرا خلع کرد و او در همان ایام وفات یافت، قرار گرفتن رای و مشیت: و لما استبد الله تعالی بمشیته فی نقل الامام النقی الطاهر الزکی. (تاریخ بیهقی ص 299). راند دیوان را حق از مرصاد خویش عقل جزوی را ز استبداد خویش. مولوی
استاس. یکی از مشاهیر شعرای باستانی روم. مولد او بسال 61 میلادی در شهر ناپل و وفات در سنۀ 96 بوده است و او در زمان حیات بسیار مشهور بود و صلات گرانبها از ممدوحین خود درمی یافت. چندین منظومه و قصائد و مدایح بسیار دارد. آثار وی شامل چند مجلد در دست است و بارها طبع و نشر شده است یکی از شعرای هازل و فکاهی روم قدیم. او در مائۀ دوم قبل از میلاد میزیست و قریب 40 مضحکه نوشته است. از اینهمه بجز بعض جملات چیزی بجا نمانده است
اِستاس. یکی از مشاهیر شعرای باستانی روم. مولد او بسال 61 میلادی در شهر ناپل و وفات در سنۀ 96 بوده است و او در زمان حیات بسیار مشهور بود و صلات گرانبها از ممدوحین خود درمی یافت. چندین منظومه و قصائد و مدایح بسیار دارد. آثار وی شامل چند مجلد در دست است و بارها طبع و نشر شده است یکی از شعرای هازل و فکاهی روم قدیم. او در مائۀ دوم قبل از میلاد میزیست و قریب 40 مضحکه نوشته است. از اینهمه بجز بعض جملات چیزی بجا نمانده است
شهر و مرکزایالتی بهمین اسم در روسیه، بساحل یسار نهر تاشله ودر 180 هزارگزی شمال غربی شهر جورجوسکی و 60000 تن سکنه دارد. این شهر در تاریخ 1780 میلادی بنا شده است
شهر و مرکزایالتی بهمین اسم در روسیه، بساحل یسار نهر تاشله ودر 180 هزارگزی شمال غربی شهر جورجوسکی و 60000 تن سکنه دارد. این شهر در تاریخ 1780 میلادی بنا شده است
امپراطور روم قدیم که در سال 30 قبل از میلاد سلطنت ملکه کلئوپاترا آخرین پادشاه خاندان بطلمیوس را پایان داد و در سال 27 قبل از میلاد عنوان افتخاری اگستوس یافت. (از فرهنگ ایران باستان ص 301)
امپراطور روم قدیم که در سال 30 قبل از میلاد سلطنت ملکه کلئوپاترا آخرین پادشاه خاندان بطلمیوس را پایان داد و در سال 27 قبل از میلاد عنوان افتخاری اگستوس یافت. (از فرهنگ ایران باستان ص 301)
حصنی از اعمال وادی الحجاره در اندلس و آنرا محمد بن عبدالرحمن بن الحکم بن هشام الاموی صاحب اندلس احداث کرد و در نحرالعدو بعمارت آن پرداخت. (معجم البلدان). مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: این کلمه بلفظ آستوریا که نام خطه ایست در شمال اسپانیا شباهت دارد و نزد عرب خود این کلمه به اشتوریش معروف به وده، شاید اصلاً بنام قلعۀ اشتوریش خوانده میشده است. و رجوع به استوریاس شود حصنی از ناحیۀوادی الحجاره به اندلس. (معجم البلدان).
حصنی از اعمال وادی الحجاره در اندلس و آنرا محمد بن عبدالرحمن بن الحکم بن هشام الاموی صاحب اندلس احداث کرد و در نحرالعدو بعمارت آن پرداخت. (معجم البلدان). مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: این کلمه بلفظ آستوریا که نام خطه ایست در شمال اسپانیا شباهت دارد و نزد عرب خود این کلمه به اشتوریش معروف به وده، شاید اصلاً بنام قلعۀ اشتوریش خوانده میشده است. و رجوع به استوریاس شود حصنی از ناحیۀوادی الحجاره به اندلس. (معجم البلدان).
استانوز. قصبۀ کوچک ناحیۀ مرکزی، در انطالیه قضای مرکز سنجاق تکه از ولایت قونیه قریب 60 هزارگزی شمال غربی انطالیه، بساحل نهری بهمین نام. موقع آن مرتفع و هوایش معتدل و روح افزا و محل تابستانی انطالیه باشد. (قاموس الاعلام ترکی) ، کشتن کسی راعوض کسی. کشتن قاتل را بعوض مقتول: استباء القاتل بالقتیل، کشنده را بجای کشته کشت. (از منتهی الارب) استانوز. قصبه ایست در قضای مرکزی ولایت و سنجاق انقره (انگوریه) قریب به 25 هزارگزی غربی شهر آنقره، در محلی که نهر چارسو به شعبه آنقره از رود خانه سکاریه ریخته میشود، و وقتی در شمار مرکز ناحیۀ ملحق بقضای مرکز بوده است. (قاموس الاعلام ترکی)
استانوز. قصبۀ کوچک ناحیۀ مرکزی، در انطالیه قضای مرکز سنجاق تکه از ولایت قونیه قریب 60 هزارگزی شمال غربی انطالیه، بساحل نهری بهمین نام. موقع آن مرتفع و هوایش معتدل و روح افزا و محل تابستانی انطالیه باشد. (قاموس الاعلام ترکی) ، کشتن کسی راعوض کسی. کشتن قاتل را بعوض مقتول: استباء القاتل بالقتیل، کشنده را بجای کشته کشت. (از منتهی الارب) استانوز. قصبه ایست در قضای مرکزی ولایت و سنجاق انقره (انگوریه) قریب به 25 هزارگزی غربی شهر آنقره، در محلی که نهر چارسو به شعبه آنقره از رود خانه سکاریه ریخته میشود، و وقتی در شمار مرکز ناحیۀ ملحق بقضای مرکز بوده است. (قاموس الاعلام ترکی)
قصبۀ مرکز قضائیست در سنجاق کوریچه از ولایت مناستر آرناؤدستان، در ساحل جنوبی دریاچۀ اوخری، در 25 هزارگزی شمالی کوریجه، در محلی بسیار دلکش و نزه، دارای یک مسجد جامع، یک تکیه، و یک مکتب در قرب یکساعته راه در شمال غربی همین قصبه، قصبۀ دیگر موسوم به بوغرادچ است.
قصبۀ مرکز قضائیست در سنجاق کوریچه از ولایت مناستر آرناؤدستان، در ساحل جنوبی دریاچۀ اوخری، در 25 هزارگزی شمالی کوریجه، در محلی بسیار دلکش و نزه، دارای یک مسجد جامع، یک تکیه، و یک مکتب در قرب یکساعته راه در شمال غربی همین قصبه، قصبۀ دیگر موسوم به بوغرادچ است.
توفیق افندی. مدیر بخش کتب اروپائی در دارالکتب المصریه. او راست: نوابغ الاقباط و مشاهیرهم. وی در این کتاب تراجم نوابغ قبطیان رادر قرن نوزدهم در سیاست و علم و دین و ادب گرد آورده، جزء اول آن در مصر بسال 1910 میلادی بطبع رسیده و جزءدوم بسال 1914 میلادی (معجم المطبوعات ج 1 ستون 436) ، بی حرکت ساختن حرف را. (منتهی الارب). بی حرکت کردن حرف. ساکن خواندن و بی حرکت ادا کردن حرفی. ضدقلقله. عبارت است از سلب حرکت در مواردی که حرف موقوف ٌعلیه کسره یا فتحه یا ضمه داشته باشد، و حروف اسکان 23 است (یعنی همه حروف غیر از پنج حرف ج، د، ق، ط، ب) ، جای دادن کسی را در خانه. (منتهی الارب). در جای فروآوردن. (تاج المصادر بیهقی) : صلی الله علیه صلوه اسکنه بها فی جنات النعیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300) ، مسکین گردانیدن، مسکین شدن. (منتهی الارب) ، آرامیدن. (زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی)
توفیق افندی. مدیر بخش کتب اروپائی در دارالکتب المصریه. او راست: نوابغ الاقباط و مشاهیرهم. وی در این کتاب تراجم نوابغ قبطیان رادر قرن نوزدهم در سیاست و علم و دین و ادب گرد آورده، جزء اول آن در مصر بسال 1910 میلادی بطبع رسیده و جزءدوم بسال 1914 میلادی (معجم المطبوعات ج 1 ستون 436) ، بی حرکت ساختن حرف را. (منتهی الارب). بی حرکت کردن حرف. ساکن خواندن و بی حرکت ادا کردن حرفی. ضدقلقله. عبارت است از سلب حرکت در مواردی که حرف موقوف ٌعلیه کسره یا فتحه یا ضمه داشته باشد، و حروف اسکان 23 است (یعنی همه حروف غیر از پنج حرف ج، د، ق، ط، ب) ، جای دادن کسی را در خانه. (منتهی الارب). در جای فروآوردن. (تاج المصادر بیهقی) : صلی الله علیه صلوه اسکنه بها فی جنات النعیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300) ، مسکین گردانیدن، مسکین شدن. (منتهی الارب) ، آرامیدن. (زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی)