جدول جو
جدول جو

معنی استانداری - جستجوی لغت در جدول جو

استانداری
عمل و شغل استاندار، محلی که استاندار در آن امور استان را اداره میکند
فرهنگ لغت هوشیار
استانداری((اُ))
اداره ای که کارهای یک استان در آن جا انجام می شود
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
فرهنگ فارسی معین
استانداری
دارالحکومه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استانداری
مكتب الحاكم
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به عربی
استانداری
Governorship
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
استانداری
gouvernance
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
استانداری
utawala wa gavana
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
استانداری
گورنری
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به اردو
استانداری
গভর্নরশিপ
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به بنگالی
استانداری
知事職
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
استانداری
valilik
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
استانداری
도지사직
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به کره ای
استانداری
נְשִׂיאוּת
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به عبری
استانداری
राज्यपाल की पदवी
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به هندی
استانداری
jabatan gubernur
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
استانداری
ตำแหน่งผู้ว่าราชการ
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به تایلندی
استانداری
gouverneurschap
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به هلندی
استانداری
gobernación
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
استانداری
governatorato
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
استانداری
governadoria
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
استانداری
治理职位
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به چینی
استانداری
urząd gubernatora
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به لهستانی
استانداری
губернаторство
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
استانداری
Gouvernatorschaft
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به آلمانی
استانداری
губернаторство
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی هر چیزی که از طرف عموم به عنوان مبنایی برای مقایسه پذیرفته می شود، مجموعه مشخصات تعیین شده از طرف دولت از کمیت (وزن، طول، حجم) و کیفیت که هرگاه کالایی آن را داشته باشد، پذیرفتنی است، مؤسسه ای که مشخصات فنی قابل قبول هر کالا را تعیین می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
نمونه، عیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
((اِ))
نمونه تصویب شده، قاعده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
استانده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
Standard
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
стандартний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
standard
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
стандартный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
standardowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
标准的
دیکشنری فارسی به چینی