جدول جو
جدول جو

معنی اسالق - جستجوی لغت در جدول جو

اسالق(اَ لِ)
جمع واژۀ سلق. (دهار).
لغت نامه دهخدا
اسالق
آنچه متصل کام است از داخل دهن
تصویری از اسالق
تصویر اسالق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ لِ)
جج صلق، چه اصلاق جمع واژۀ صلق و اصالق جمع واژۀ اصلاق است. رجوع به منتهی الارب و صلق و اصلاق شود. در قطر المحیط اصالیق است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کشیده رخسار شدن. اسیل الخدّ گشتن. کشیده روئی. کشیده روی شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
راندن آب و اشک. روان کردن آب و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام آبی است در بادیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
ناحیه ایست در گیلان از بلوکات طوالش. حدّ شمالی آن گرگانرود، حد جنوبی طالش دولاب، حد شرقی بحر خزر و حد غربی خلخال. و آن در کنار راه رشت به آستارا میان امیرمحله و کیکاربیشه در 94500 گزی رشت است. طول این ناحیه 35 هزارگز و عرض 11 هزارگز است و آن ناحیه ایست کوهستانی. مرکز آن دیگه سرا و جمعیت در حدود 1200 خانوار است. عده قراء 22، مساحت 9 فرسنگ، مرکز آلالان
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ / رِ یَ دَ / دِ)
شکار کردن گرگ ماده را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سلق و سلقه
لغت نامه دهخدا
(عُ لِ)
طویل و سبک، و گویند زشت اخلاق. (از اقرب الموارد). عسلق (ع ل / ع س ل ل ) . رجوع به عسلق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ)
جمع واژۀ عسلق (ع ل / ع ل ) . (منتهی الارب). رجوع به عسلق شود، جمع واژۀ عسلقه. (آنندراج). رجوع به عسلقه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مسلق. (ناظم الاطباء). رجوع به مسلق شود
لغت نامه دهخدا
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
فرهنگ لغت هوشیار