جدول جو
جدول جو

معنی اساسی - جستجوی لغت در جدول جو

اساسی
بنیادی مثلاً کار اساسی، اصلی مثلاً تفاوت اساسی
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
فرهنگ فارسی عمید
اساسی(اَ)
منسوب به اساس.
- قانون اساسی، قانونی که اساس و پایۀ حکومت مملکتی است
لغت نامه دهخدا
اساسی
قانون اساسی، قانونی که اساس وپایه حکومت مملکتی است
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
فرهنگ لغت هوشیار
اساسی
بنیادین، اصولی
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
فرهنگ فارسی معین
اساسی
بنیادین، بنیادی
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
فرهنگ واژه فارسی سره
اساسی
بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشه ای
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اساسی
أساسيٌّ
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به عربی
اساسی
Constitutional, Essential, Fundamentally, Radical
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اساسی
constitutionnel, essentiel, fondamentalement, radical
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اساسی
constitucional, essencial, fundamentalmente, radical
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اساسی
آئینی , بنیادی , بنیادی طور پر
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به اردو
اساسی
конституционный , основной , фундаментально , радикальный
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به روسی
اساسی
verfassungsmäßig, wesentlich, grundsätzlich, radikal
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به آلمانی
اساسی
конституційний , основний , фундаментально , радикальний
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اساسی
konstytucyjny, zasadniczy, zasadniczo, radykalny
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به لهستانی
اساسی
宪法的 , 必要的 , 基本地 , 激进的
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به چینی
اساسی
wa kikatiba, muhimu, kimsingi, radikali
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اساسی
সংবিধানিক , মৌলিক , মৌলিকভাবে , মৌলবাদী
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به بنگالی
اساسی
costituzionale, essenziale, fondamentalmente, radicale
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اساسی
anayasal, temel, temelde, radikal
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اساسی
헌법적인 , 필수적인 , 근본적으로 , 급진적인
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به کره ای
اساسی
憲法的な , 必須の , 基本的に , 過激な
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اساسی
חוקתי , חיוני , באופן בסיסי , רדיקלי
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به عبری
اساسی
konstitusional, penting, secara mendasar, radikal
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اساسی
ตามรัฐธรรมนูญ , สำคัญ , อย่างพื้นฐาน , รุนแรง
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به تایلندی
اساسی
constitutioneel, essentieel, fundamenteel, radicaal
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به هلندی
اساسی
constitucional, esencial, fundamentalmente, radical
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اساسی
संवैधानिक , आवश्यक , मौलिक रूप से , कट्टर
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حساسی
تصویر حساسی
حساسی بودن: حساسی سامعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساری
تصویر اساری
جمع اسیر، گرفتاران زنجیریان بندیان جمع اسیر اسیران بردگان اسرا
فرهنگ لغت هوشیار
از بن از ریشه از پایه از بن از پای بست از پایه از اصل از بنیاد: این ساختمان اساسا خرابست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساسه
تصویر اساسه
پارسی است و آرش آن نگریستن به گوشه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساقی
تصویر اساقی
سبو یا مشکی که در آن آب نگه دارند، خیکها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسامی
تصویر اسامی
جمع اسم، اسمها، نامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناسی
تصویر اناسی
جمع انس، آدمیان
فرهنگ لغت هوشیار