جدول جو
جدول جو

معنی اساسه - جستجوی لغت در جدول جو

اساسه
(اَ / اِ سَ / سِ)
نگریستن به گوشۀ چشم و واپس دیدن. (برهان) (سروری) (مؤید الفضلاء) (جهانگیری).
لغت نامه دهخدا
اساسه
(گَ)
سوس یعنی پت و شپشه افتادن. کرمک درافتادن در چیزی. (منتهی الارب). شپشه درافتادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شپشه درافتادن گندم و برنج را. کرم درافتادن پشم را.
لغت نامه دهخدا
اساسه
پارسی است و آرش آن نگریستن به گوشه چشم
تصویری از اساسه
تصویر اساسه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسامه
تصویر اسامه
(پسرانه)
شیر، اسد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
بنیادی مثلاً کار اساسی، اصلی مثلاً تفاوت اساسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جساسه
تصویر جساسه
جانوری که جاسوس دجال است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسائه
تصویر اسائه
بدی کردن با کسی، بدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اساده
تصویر اساده
بالش بالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طساسه
تصویر طساسه
از ریشه پارسی تشتگری تشت سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خساسه
تصویر خساسه
خسیس شدن، حقیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساسه
تصویر حساسه
مونث حساس: قوای حساسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناسه
تصویر اناسه
جنباندن
فرهنگ لغت هوشیار
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراسه
تصویر اراسه
جمع اریس، کشاورزان
فرهنگ لغت هوشیار
از بن از ریشه از پایه از بن از پای بست از پایه از اصل از بنیاد: این ساختمان اساسا خرابست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
قانون اساسی، قانونی که اساس وپایه حکومت مملکتی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساعه
تصویر اساعه
تباهاندن، رها گذاشتن ستوررا، پاسی گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساغه
تصویر اساغه
به فرجام رساندن، مولش خواستن، گوارش آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسافه
تصویر اسافه
شوره زار زمین شوره
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
بدی کردن با کسی، بد کردن کاری را، بدی مقابل احسان نیکی. یا اسائه ادب. بی ادبی کردن هتک هرمت کردن بی ادبی. توضیح در رسم الخط عربی (اساء ه) نویسند و در فارسی (اسائت) و (اسائه) معمول گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
بنیادین، اصولی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسائه
تصویر اسائه
((اِ ئِ))
بدی کردن، بدی کردن به کسی
اسائهء ادب: بی ادبی کردن، هتک حرمت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
بنیادین، بنیادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسائه
تصویر اسائه
شکستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
Constitutional, Essential, Fundamentally, Radical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اساسا
تصویر اساسا
Essentially
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اساسا
تصویر اساسا
по существу
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
конституционный , основной , фундаментально , радикальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
verfassungsmäßig, wesentlich, grundsätzlich, radikal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اساسا
تصویر اساسا
wesentlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
конституційний , основний , фундаментально , радикальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اساسا
تصویر اساسا
суттєво
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
konstytucyjny, zasadniczy, zasadniczo, radykalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اساسا
تصویر اساسا
zasadniczo
دیکشنری فارسی به لهستانی