جدول جو
جدول جو

معنی اسارت - جستجوی لغت در جدول جو

اسارت
اسیر و گرفتار بودن
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
فرهنگ فارسی عمید
اسارت
در بند کردن
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
فرهنگ لغت هوشیار
اسارت
((اَ یا اِ رَ))
دربند کردن، بردگی
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
فرهنگ فارسی معین
اسارت
بردگی
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
فرهنگ واژه فارسی سره
اسارت
اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری، بردگی
متضاد: رهایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسارت
سبيٌ
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به عربی
اسارت
Captivity
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اسارت
captivité
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اسارت
cativeiro
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اسارت
قید
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به اردو
اسارت
плен
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به روسی
اسارت
Gefangenschaft
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به آلمانی
اسارت
неволя
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اسارت
niewola
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به لهستانی
اسارت
囚禁
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به چینی
اسارت
utumwa
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اسارت
বন্দিত্ব
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به بنگالی
اسارت
prigionia
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اسارت
esaret
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اسارت
포로
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به کره ای
اسارت
捕虜
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اسارت
שבי
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به عبری
اسارت
perbudakan
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اسارت
การถูกจองจำ
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به تایلندی
اسارت
gevangenschap
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به هلندی
اسارت
cautiverio
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اسارت
बंदीगिरी
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گشن دادن خرما بن و اصلاح آن مایه خرما بن نر را بخرما بن ماده رساندن، هلاک کردن، اصلاح کشت و زرع
فرهنگ لغت هوشیار
بدی کردن با کسی، بد کردن کاری را، بدی مقابل احسان نیکی. یا اسائه ادب. بی ادبی کردن هتک هرمت کردن بی ادبی. توضیح در رسم الخط عربی (اساء ه) نویسند و در فارسی (اسائت) و (اسائه) معمول گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تباهاندن گمان بد بردن بد کردن بدی بدی کردن با کسی، بد کردن کاری را، بدی مقابل احسان نیکی. یا اسائه ادب. بی ادبی کردن هتک هرمت کردن بی ادبی. توضیح در رسم الخط عربی (اساء ه) نویسند و در فارسی (اسائت) و (اسائه) معمول گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
انواع ورزش هائی که در هوای آزاد انجام شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استارت
تصویر استارت
راه انداختن، شروع
فرهنگ لغت هوشیار
اواره دیوان، چرخاندن گرداندن گردانیدن، گرد کردن گرد گرداندن چرخانیدن، گردیدن، مبت به علت دوار شدن، کار گردانی مدیری راه بردن کاری و دستگاهی نظم و نسق دادن سرپرستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اجاره اجاره ها. رهانیدن بفریاد رسیدن زینهار دادن، به مزد دادن خانه و جز آن، به مزد گرفتن، اجیر داشتن، کراء کرایه منفعت مالی که مستاء جر به موجر بپردازد، مزدوری که کسی را میدهند، تملیک منافع عقدی که بموجب آن مستاء جر مالک منافع عین مستاء جره شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساری
تصویر اساری
جمع اسیر، گرفتاران زنجیریان بندیان جمع اسیر اسیران بردگان اسرا
فرهنگ لغت هوشیار