جدول جو
جدول جو

معنی اساحه - جستجوی لغت در جدول جو

اساحه(گَ)
اساحۀ نهر، روان کردن جوی. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسامه
تصویر اسامه
(پسرانه)
شیر، اسد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسلحه
تصویر اسلحه
سلاح ها، آلاتی که در جنگ به کار برود، آلتهای جنگ، جمع واژۀ سلاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اباحه
تصویر اباحه
مباح کردن، حلال دانستن، جایز شمردن، روا دانستن، مشترک دانستن اموال و املاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسائه
تصویر اسائه
بدی کردن با کسی، بدی
فرهنگ فارسی عمید
(گِ کَ / کِ)
اساءه. اسائت. رجوع به اساءه شود.
- اسائۀ ادب، بی ادبی.
- اسائۀ ظن، بدگمانی
لغت نامه دهخدا
(نَ یَ)
از ’طوح’، هلاک کردن و فانی ساختن و از میان بردن. (از اقرب الموارد). نیست نمودن و بردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گیاه شیح رویانیدن (چنانکه زمین) : اشاحت الارض. (منتهی الارب) ، قبیله ای است به یمن. (منتهی الارب). و رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 152 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
گوش فراداشتن.
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ نَ)
رجوع به اباحت شود
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
اراحت. در باد درآمدن.
لغت نامه دهخدا
(گِ رِهْ)
گران کردن بها را.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازاحه
تصویر ازاحه
یا ازاحه امر. تمام کردن کار بانجام رسانیدن قضای امر
فرهنگ لغت هوشیار
آلت جنگ مانند، تیغ، تیر، نیزه، سلاح، اسلحه آتشی، توپ، تفنگ، نارنجک وغیره
فرهنگ لغت هوشیار
آسودن، آسایش دادن، گندیدگی بویناکی، هوده رسانی (هوده حق) آسودن بر آسودن، راحت رسانیدن آسایش دادن، حق به حق دار دادن رد کردن حق کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
بدی کردن با کسی، بد کردن کاری را، بدی مقابل احسان نیکی. یا اسائه ادب. بی ادبی کردن هتک هرمت کردن بی ادبی. توضیح در رسم الخط عربی (اساء ه) نویسند و در فارسی (اسائت) و (اسائه) معمول گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسافه
تصویر اسافه
شوره زار زمین شوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساغه
تصویر اساغه
به فرجام رساندن، مولش خواستن، گوارش آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساعه
تصویر اساعه
تباهاندن، رها گذاشتن ستوررا، پاسی گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
مساحت در فارسی سریانی تازی گشته از مشوحتا (پژوهش واژه های سریانی) پیمایه اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساحه
تصویر کساحه
خاکروبه، لنگی در دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساسه
تصویر اساسه
پارسی است و آرش آن نگریستن به گوشه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساده
تصویر اساده
بالش بالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکاحه
تصویر اکاحه
زبردستی چیره گری، دادن
فرهنگ لغت هوشیار
روا دانستن روایی، آشکار کردن مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساحل
تصویر اساحل
به گونه رمن آبراه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاحه
تصویر اشاحه
گیاه رویاندن، پرهیزکردن، پشتکار، رویگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسائه
تصویر اسائه
((اِ ئِ))
بدی کردن، بدی کردن به کسی
اسائهء ادب: بی ادبی کردن، هتک حرمت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراحه
تصویر اراحه
((اِ حَ یا حِ))
آسودن، برآسودن، راحت رسانیدن، آسایش دادن، حق به حق دار دادن، رو کردن حق کسی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسلحه
تصویر اسلحه
((اَ لَ حِ))
جمع سلاح، ابزارهای جنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکاحه
تصویر اکاحه
چیره گری، دادن، زبردستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسائه
تصویر اسائه
شکستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسلحه
تصویر اسلحه
جنگ افزار
فرهنگ واژه فارسی سره