جدول جو
جدول جو

معنی اساءه - جستجوی لغت در جدول جو

اساءه(گُ)
اسائه. اسائت. بدی کردن با. (منتهی الارب) (صراح). بدی، مقابل احسان و نیکی: اساءه ادب:
چه اسائت ز من آمد که بدین تشنه دلی
بسوی مشرب احسان شدنم نگذارند.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسامه
تصویر اسامه
(پسرانه)
شیر، اسد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسائه
تصویر اسائه
بدی کردن با کسی، بدی
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رِهْ)
چاروا به کسی دادن برای راندن. دادن شتران کسی را: اسقته ابلاً، دادم او را شتران که میراند آنها را. (از منتهی الارب). اشتر فرا کس دادن تا براند. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(گِ کَ / کِ)
اساءه. اسائت. رجوع به اساءه شود.
- اسائۀ ادب، بی ادبی.
- اسائۀ ظن، بدگمانی
لغت نامه دهخدا
(گِ رِهْ)
گران کردن بها را.
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ)
اسد. شیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کشیده رخسار شدن. اسیل الخدّ گشتن. کشیده روئی. کشیده روی شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
راندن آب و اشک. روان کردن آب و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام آبی است در بادیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
تهمت نهادن.
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
دوال رکاب زین. (منتهی الارب). (مهذب الاسماء). دوال رکیب. بند رکاب
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ / رُو)
هلاک شدن مال کسی. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
اسم مصدر است از اسف. اندوهناکی. غمگینی.
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
نام قبیله ای از عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ / اُ فَ)
اسیفه. زمین تنک و یا زمینی که چیزی نرویاند. زمین نارویاننده
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ / رُو گُ)
بگواریدن. گوارانیدن شراب را. (منتهی الارب). به حلق فروبردن شراب بطور سهل و لینت. به گلو فروبردن. (تاج المصادر بیهقی). رفتن آب و طعام به گلو.
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ / رُ کُ نَنْ دَ / دِ)
اسواع. مهمل گذاشتن ستور را. (منتهی الارب). ضایع کردن ستور را. (از منتهی الارب). فروگذاشتن چهارپای. (تاج المصادر بیهقی). بی تیمار گذاشتن، چنانکه اشتران خود را بر سر خود گذاشتن و رها کردن.
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
راه خون. ج، اسابی: اسابی الدماء، طرائقها. (قطر المحیط). راههای خون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
موضعی است و یاقوت گوید: گمان برم که در یمامه و یا در بطن الرمه است. (معجم البلدان) ، بانگ کردن شتران را و زجر کردن تا برگردند: اشاع بالابل. (منتهی الارب) ، آشکارا کردن. (غیاث). فاش و آشکار کردن خبر و جز آن: اشعته و اشعت به، ای اذعته و اظهرته. (منتهی الارب) : و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود، هرآینه از اشاعت مصون ماند. (کلیله و دمنه). اشاعۀ فحشاء، پریشان و باربار انداختن شتر ماده بول را: اشاعت الناقه ببولها، اذا رمته متفرقاً. (منتهی الارب) ، پاشیدن. پراکنده کردن. (غیاث) : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و اشاعت حلم... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ شِ)
روشن شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (ترجمان تهذیب عادل ص 14) (مؤید الفضلا).
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
یک اشاء. یکی خرمابن. (منتهی الارب). صغارالنخل. (معجم البلدان) ، دندان مالیدن به مسواک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
نام زنی است جاهلیهاز مردم حضرموت و بدان منسوب است ’بنواشاءه’ و ایشان بطنی از قبایل یمن اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 118)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَرْ وَ)
مضطر گردانیدن. (منتهی الارب) ، هلاک کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، باطل و تباه ساختن، جدا کردن گوشت را، پراکنده کردن. (منتهی الارب) ، بهلاک افکندن. فرا کشتن دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، بکشتن پیش آوردن کسی را: اشاط دمه وبدمه، ای اذهبه او عمل فی هلاکه او عرضه للقتل. (منتهی الارب) ، کشتن شتر قمار را، صاحب سهم پسین شدن از شتر قمار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
رجوع به انأت شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سوس یعنی پت و شپشه افتادن. کرمک درافتادن در چیزی. (منتهی الارب). شپشه درافتادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شپشه درافتادن گندم و برنج را. کرم درافتادن پشم را.
لغت نامه دهخدا
بدی کردن با کسی، بد کردن کاری را، بدی مقابل احسان نیکی. یا اسائه ادب. بی ادبی کردن هتک هرمت کردن بی ادبی. توضیح در رسم الخط عربی (اساء ه) نویسند و در فارسی (اسائت) و (اسائه) معمول گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساده
تصویر اساده
بالش بالین
فرهنگ لغت هوشیار
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساسه
تصویر اساسه
پارسی است و آرش آن نگریستن به گوشه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساعه
تصویر اساعه
تباهاندن، رها گذاشتن ستوررا، پاسی گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساغه
تصویر اساغه
به فرجام رساندن، مولش خواستن، گوارش آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسافه
تصویر اسافه
شوره زار زمین شوره
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسائه
تصویر اسائه
((اِ ئِ))
بدی کردن، بدی کردن به کسی
اسائهء ادب: بی ادبی کردن، هتک حرمت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسائه
تصویر اسائه
شکستن
فرهنگ واژه فارسی سره