جدول جو
جدول جو

معنی ازیبه - جستجوی لغت در جدول جو

ازیبه(اِ یَبْ بَ)
مؤنث ازیب.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ یَ)
ماده شتر که جز در ازاء آب نخورد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
شدت. قحط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ زِ بَ)
لاغر، چنانکه شتران، یا شتر ماده، یا شتران که نشخوار نکنند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باد جنوب. (دستور اللغه). باد نکباء که میان صبا و جنوب وزد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ازب. طویل. دراز
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
نشاط. (مؤید الفضلاء). شادمانی. (منتهی الارب). خوشوقتی.
لغت نامه دهخدا
(اِ یَب ب)
شدید. سخت: ازیب البأس. انّه لازیب البطش، او سخت گیر است. (منتهی الارب)،
{{صفت مرکّب}} (اشارۀ وصف جنس) ازین گونه. ازین نوع. ازین قسم:
بپرسید از زال زر موبدی
ازین تیزهش راه بین بخردی.
فردوسی.
اندر این میانه هر جا که ازین بزرگی را یعقوب [لیث] عمل داده بود چون یعقوب اندرگذشت عصیان بدل اندر کردند عمرو را و خواستند که ملوک طوایف کردند. (تاریخ سیستان). من [سلطان محمود] رواداشتمی... که این حق [ماتمداری بوصالح] بتن خویش گذاردمی اما مردمان ازین گویند و باشد که عیب کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195).
از کوه فرودآمد زین پیری نورانی.
سنائی.
کردم غمش بر جان گزین، بادش فدا صدجان ازین
جان گرچه باشد نازنین هرگز بجانان کی رسد.
سلمان ساوجی.
چرخ گوید که کشم پیش تو درهای نجوم
در زوایای ضمیر تو ازین بسیار است.
وحشی.
گر در خیبر بزور، بازوی حیدر گشاد
بسکه ازین قلعه را سایۀ حق برگشاد.
کاتبی.
بسلامت نگذشته ست کسی از ره عشق
صد ازین قافله در رهگذر ما زده اند.
باقر کاشی.
پوشیده مرقعند ازین خامی چند
بگرفته ز طامات الف لامی چند
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
بدنام کننده نکونامی چند.
؟
، چقدر. چه اندازه.چه بسیار. چه مایه. رجوع به از این و زین شود، چنین. (غیاث اللغات بنقل از شرح گلستان خان آرزو) : ازین جائی ندیده ام، یعنی چنین جائی ندیده ام.رجوع به از این و زین شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بازگشتن. (تاج المصادر بیهقی). بازگشت. (آنندراج) (منتهی الارب). بازگشت و بازگشتن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به اوب شود، طراوت گرفتن چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) : ایتدم العود، طراوت گرفت چوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ بَ)
کان زر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
شهری است (به ناحیت مغرب) بزرگ و یکی باره دارد سخت استوار و بازپس ترین شهری است که از وی باندلس روند. (حدود العالم). ظاهراً این صورت تصحیفی از اریوله است. رجوع به اریول و اریوله شود. و شاید ازیلی باشد
لغت نامه دهخدا
اینه قازطاغی بازاری. نام قصبۀ مرکز قضا در سنجاق ((بیغا)) در 12هزارگزی جنوبی قلعۀ سلطانیه در کنار رودی کوچک که بنهر مندرس فرومیریزد و قریب 4000 تن سکنه دارد. قضای ازینه محدود است از سمت شمال به قسمت شمال غربی لوا و از طرف مغرب بدریا و از جانب مشرق بقلعۀ سلطانی و از جهت جنوب آن قضای آیواجق، این قضا از طرف شمال ناحیۀ قوم قلعه و در مشرق ناحیۀ بیرامیج را شامل است و دارای 130 قریه و 18 محلۀ قصبه و مشتمل است بر 7342 خانه و 35438 تن سکنه و از آن 4500 تن از اهالی روم و چند صد تن ارمنی و یهودی و بقیه همه مسلمانانند. در داخل این قضا 182 جامع و مسجد و 135 مکتب و6 مدرسه و 3 تکیه و 10 کلیسا و یک بیمارستان و 7 کاروانسرا و 5 حمام و 75 آسیا و 61145 دونم باغ و باغچه موجود است. محصولات آن عبارت است از: حبوبات متنوعه و انگور و میوه های دیگر و زیتون و پنبه و عسل و غیره. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
تأنیث اریب، یکی از سلاطین تروا که برادر ایلوس و پسر دردانوس و پدر تروس بوده و در سال 1416 قبل از میلاد حکومت میکرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادیبه
تصویر ادیبه
مونث ادیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیبه
تصویر خزیبه
کان زر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازیب
تصویر ازیب
نشاط، شادمانی، خوشوقتی
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان استرآباد جنوبی و در فارسی او زینه
فرهنگ گویش مازندرانی