جدول جو
جدول جو

معنی ازو - جستجوی لغت در جدول جو

ازو
(گَ دَ شِ کَ)
منقبض و کوتاه گشتن سایه. (اوقیانوس)
لغت نامه دهخدا
ازو
(اَ)
موضعی است در بالا لاریجان از ناحیۀ لاریجان. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 114 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
ازو
(اَ)
مخفف از او:
حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها.
حافظ
لغت نامه دهخدا
ازو
(اَ وِنْ)
ازواء. جمع واژۀ زای یا زاء اخت راء
لغت نامه دهخدا
ازو
مخفف از او
تصویری از ازو
تصویر ازو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
سرکش.
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نَ / نِ زَ)
نزدیک رسیدن وقت کاری. ازف. نزدیک آمدن. (زوزنی). نزدیکی
لغت نامه دهخدا
(اَزْ)
ازوی ̍. بترکی صبر است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ کَ / کِ)
بشتافتن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نَ / نِ بُ)
ترنجیدن. بهم درکشیده شدن. (منتهی الارب). با هم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). درهم گرفته شدن. فراهم آمده شدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
کوهی است در افریقا اندر بلاد کزوله، طول آن ده روزه راه است و آن از بحرالمحیط خارج شود و در وی قطعات آهن یافت شود. (نخبه الدهر دمشقی ص 239)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
لشکر.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
هزوس. الهۀ جنگ، نزد مردم گل، فراهم آمدی بسوی... مقبوض شدن، فراهم کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
مرد متکبر فخار. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ زای یعنی زاء اخت راء
لغت نامه دهخدا
(اَ)
سخت. ج، ازل
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دندان نیش. ج، ازم.
لغت نامه دهخدا
(گِ فُ)
سخت گزیدن بتمام دهن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ وا)
صبر: دمام، ازوی است که بر چشمخانه و پشت و پیشانی کودک مالند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازگ
تصویر ازگ
شاخه های کوچک که بر تنه شاخه های بزرگ میروید ترکه شاخ خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازج
تصویر ازج
ساختمان دراز سغ بی ادب، شوخ، ابروی کشیده، شترلنگ دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازت
تصویر ازت
گازی بی رنگ و بو که چهار پنجم هوا را تشکیل می دهد، نیتروژن
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ (مطلق)، صمغ درخت ارجنگ صمغ بادام کوهی که از آن حلوا پزند. یا ازدوی تازی. صمغ عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازر
تصویر ازر
پیرامون، نیرو، ناتوانی، پشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازش
تصویر ازش
ازاو از آن: (ازش خواهش کردم تا رازم را پوشیده نگهدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازط
تصویر ازط
کج زنخ، کوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازق
تصویر ازق
تنگی، تنگ گردیدن، تنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازل
تصویر ازل
همیشگی، دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است که دارای بوی تند وزننده که هنگام رعد وبرق تشکیل می گردد (3O)
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخو
تصویر اخو
کاکو برادر ناهمخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازوح
تصویر ازوح
سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازوف
تصویر ازوف
نزدیک رسیدن و بشتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسو
تصویر اسو
دارو نهادن، آشتی دادن، هم آوای هجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشو
تصویر اشو
مقدس
فرهنگ واژه فارسی سره
نام کوهی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی