جدول جو
جدول جو

معنی ازمهرار - جستجوی لغت در جدول جو

ازمهرار
(گِ وَ رَدَ / دِ)
ازمهرار وجه، ترش گردیدن روی. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
ازمهرار
سخت سرد شدن، خون به چشم آمدن، روی در هم کشیدن ترشرویی، درخشیدن ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زامهران
تصویر زامهران
پادزهر، نوشدارو، دارویی که برای دفع سم به کار می بردند، دارویی که برای دفع سم، اصلاح حرکات کلیه و مثانه و دفع سنگ کلیه و مثانه به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
(وَ فَ / فِ شِ)
نوشیدن چنانکه آکنده شودو وی را زیان نرساند. (از متن اللغه). اطمحرار و اطمخرار، نیک نوشیدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ بَ زَ)
اذمقرار لبن، پاره پاره شدن شیر. بریدن شیر. وریدورید شدن.
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
باریدن باران: ازمهل المطر. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گَ پَ / پِ)
ازورار. (زوزنی) (منتهی الارب). رجوع به ازورار شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
رجوع به ازبئرار شود
لغت نامه دهخدا
(سُمْبْ)
ازبیرار (در همه معانی). خاستن. (زوزنی). برخاستن موی بر اندام. (منتهی الارب). موی بر اندام خاستن.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ گُ)
کم شدن موی. ازعرار.
لغت نامه دهخدا
(نِ چَ / چِ)
اصمقرار لبن، سخت ترش شدن شیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). اصقرار. (قطر المحیط). نیک ترش گردیدن شیر. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(زُ خوا / خا)
ضعیف شدن بینایی. (ناظم الاطباء). سست بینائی شدن. (یادداشت مؤلف). ضعف بینائی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ شِ کَ)
لغتی (لهجه ای) است در اطمحرار. (از متن اللغه). رجوع به اطمحرار شود، اطهاف سقاء،فروهشته شدن مشک و نرم گردیدن آن. (منتهی الارب). فروهشته شدن مشک. (ناظم الاطباء) (آنندراج). استرخاء مشک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، اطهاف طهفه، از مال خویش قطعه ای به کسی دادن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). دادن کسی را پاره ای از مال خویش. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) ، اطهاف در سخن خویش، سبک کردن آن را. (از متن اللغه). سبک کردن و بسرعت گفتن آن را. (از اقرب الموارد). سهل و آسان کردن سخن را و واضح و پیدا گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به لغت یمن، طهف راکاشتن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ شِ)
اسجهرار نبات، بالیدن و گسترده شدن. بالیدن نبات و منبسط و گسترده گردیدن آن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(نَسْ / نِسْ یَ / یِ خوا / خا)
دراز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دراز شدن چیزی. (از المنجد).
لغت نامه دهخدا
(عَ خوَرْ/ خُرْ)
سرخ شدن، احناش از، بازگردانیدن از
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت شدن روز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُو پَ رَ)
سخت شدن (نیزه و آلت جنگ). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سخت شدن نیزه. (منتهی الارب) ، نگونسار بچه زادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دروازه ای بوده است در ری و یکی از محله های آن شهر بدین نام شهرت داشته است. در راحهالصدور بنقل از دمیهالقصر آمده است: محمد بن حسول وزیر از نویسندگان ارجمند است و بر انواع فضل دست دارد. وی را در خانه اش واقع در درب (دروازه) زامهران ملاقات کردم. (راحه الصدور به تصحیح اقبال چ لیدن ص 481). و رجوع به زادمهران شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
داروئی است که آن تریاک باشد یعنی خاصیت پازهر دارد و در نوشداروها داخل کنند. (برهان قاطع). نام داروئی است که آن تریاک باشد. (فرهنگ جهانگیری). داروئی است که در نوشدارو کنند. (لغت فرس اسدی ص 298) (فرهنگ اوبهی). داروئی است در نوشدارو. (آنندراج). در بحر الجواهر ذیل کلمه رامهران (براء مهمله) آمده است: دوائی است هندی و خاصیتش آن است که اعضای تناسل را نفع می بخشد:
نزد آن شاه زمین کردش پیام
داروئی فرمای زامهران بنام.
رودکی (در کلیلۀ منظوم).
به داروئی اشارت کرد که آن را زامهران خوانند. (کلیله و دمنه). ورجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی، رامهران و نیز رجوع به زامهران صغیر و زامهران کبیر و زامهرون در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ اَ)
بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ / اُو ژَ)
ازمخرار صوت، نیک سخت شدن آواز. (منتهی الارب) ، شهری است در آسیای صغیر (اناطولی) واقع در رأس شرقی خلیجی در بحر متوسط که بهمین نام خوانده شود. ازمیر در دامنۀ کوه باگس بمسافت 430 هزارگزی جنوب غربی قسطنطنیه واقع است و آن لنگرگاهی است که تجارت آن رونق دارد و از ازمنۀ قدیمه از لحاظ تجارت و صناعت و علوم فلسفیه مشهورو به ((ازمیرالمحبوبه)) و ((درهالشرق)) و ((اکلیل یونیه)) و ((عین الاناطول)) و ((دن ّالذهب)) و ((الامیره)) و ((رائحهالجنه)) ملقب بوده است و مقر تجارت آسیای صغیر و بین النهرین و ارمینیه و فارس بوده است و بدانجا مسلمین و غیر آنان را مکاتب و مدارسی است و نیز جوامع و کلیساها و دیرها و جراید بترکی و فرانسوی و یونانی و ارمنی و غیرها دارد. و در نام مؤسس آن اختلاف است بعض مورخین گفته اند که امیره افسیسنه سمیرنا آنرا بنیاد نهاد و برخی گویند که بانی آن طنطال ملک لیدی بوده و گروهی گویند بناکننده آن ایونیین باشندو سپس در ملک پادشاه پرگاموس و آنگاه بتصرف رومیان درآمد و در قرون وسطی ازمیر بدست اشراف رودس افتاد وسپس ترکان آنرا محاصره کردند و تکش سلجوقی به سال 477 هجری قمری از قیاصره بستد و بعد قوای بحری قسطنطنیه آنرا محاصره کرد و مجدداً تحت سلطه یونیین درآمد و عثمانیان به سال 733 در ایام سلطان اورخان آنرا تصرف کردند و مسیحیان پس از 12 سال باز پس گرفتند و سپس تیمورلنگ بسال 805 آنرا بگشاد و ترک گفت و سلطان مرادخان ثانی به سال 828 آن شهر را تسخیر کرد و تاکنون در تصرف ترکان باقی است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود. سمرنا. (عیون الانباء ج 1 ص 78 س 8). اسمرینا. یزمیر. (ابن بطوطه). رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 165 و ایران باستان ص 1264 و فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 113 و یسنا ص 93 و رجوع به ازمیرنا شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سخت خشمگین شدن. (منتهی الارب). غضب کردن تا آنجا که چشمها سرخ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روی ترش کردن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از احمرار
تصویر احمرار
سرخ شدن سرخینگی، سرخی، فزونی درد سرخ شدن، سرخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهران
تصویر ازهران
ماه و خورشید دو پرتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زامهران
تصویر زامهران
دارویی است که خاصیت پاد زهر دارد و در نوشداروها داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمیرار
تصویر اسمیرار
گند مگونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازویرار
تصویر ازویرار
رویگردانی، کر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمیرار
تصویر احمیرار
سرخرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهرار
تصویر ازهرار
گل آذینش شکوفگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمهرار
تصویر اسمهرار
بر پایی، پافشاری، ایستایی، خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
شادمان شدن به چیزی، گردآوردن چیزی، در دل داشتن چیزی را، درخشیدن روی روشن گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زامهران
تصویر زامهران
((مَ))
پادزهر، نوشدارو
فرهنگ فارسی معین