بر وزن مه سیما نام دختر آدم علیه السلام است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) : حوا از آدم بار گرفت و پسری و دختری بیاورد پسر را قابیل نام کرد و دختر را اقلیما و سخت باجمال بود. (قصص الانبیاء ص 24). رجوع به اقلیمیا شود، پنهان شدن از بیم غریم یا از ترس سلطان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بر وزن مه سیما نام دختر آدم علیه السلام است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) : حوا از آدم بار گرفت و پسری و دختری بیاورد پسر را قابیل نام کرد و دختر را اقلیما و سخت باجمال بود. (قصص الانبیاء ص 24). رجوع به اقلیمیا شود، پنهان شدن از بیم غریم یا از ترس سلطان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
سخت و استوار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صلابه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، خاموش کردن. لازم و متعدیست. (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). خاموش گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). اسکات، اصمات چیزی را، آنرا مصمت قرار دادن. (از قطر المحیط). آکنده میان کردن. (تاج المصادر) (زوزنی) ، اصمات زمین، رسیدن آن به آخر دو سال. (از قطر المحیط). رسیدن زمین به آخر دو سال و کشته نشدن. (منتهی الارب). رسیدن مر زمین را آخر دو سال در کشته نشدن، یقال: اصمتت الارض اصماتاً. (ناظم الاطباء) ، بند آمدن زبان. بند گردیدن زبان مریض، درست کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، یکرنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). - اصمات صفیر، در تداول تجوید، یکی از صفات حروفست. حرف سین متصف به شش صفت: همس، رخاوت، انفتاح، انخفاض، اصمات صفیر... است. (از منتهی الارب)
سخت و استوار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صلابه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، خاموش کردن. لازم و متعدیست. (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). خاموش گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). اسکات، اصمات چیزی را، آنرا مصمت قرار دادن. (از قطر المحیط). آکنده میان کردن. (تاج المصادر) (زوزنی) ، اصمات زمین، رسیدن آن به آخر دو سال. (از قطر المحیط). رسیدن زمین به آخر دو سال و کِشته نشدن. (منتهی الارب). رسیدن مر زمین را آخر دو سال در کِشته نشدن، یقال: اصمتت الارض اصماتاً. (ناظم الاطباء) ، بند آمدن زبان. بند گردیدن زبان مریض، درست کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، یکرنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). - اصمات صفیر، در تداول تجوید، یکی از صفات حروفست. حرف سین متصف به شش صفت: همس، رخاوت، انفتاح، انخفاض، اصمات صفیر... است. (از منتهی الارب)
جمع زلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار) گونه ای از منگیا به زمان کاناگری (جاهلیت) پیش از اسلام که با تیرهای بی پر بازی می شده و اسلام آن را بر انداخته تیرهای قماربی پر که در جاهلیت با آن بازی میکردند
جمع زلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار) گونه ای از منگیا به زمان کاناگری (جاهلیت) پیش از اسلام که با تیرهای بی پر بازی می شده و اسلام آن را بر انداخته تیرهای قماربی پر که در جاهلیت با آن بازی میکردند