مربوط به ازل، برای مثال سعادت ازلی با تو روز و شب همبر/ خدای عزوجل با تو گاه و بیگه یار (مسعودسعد - ۲۳۲)ویژگی آنچه ابتدا نداشته و همیشه بوده و خواهد بود، خداوندی، الهی مثلاً حکمت الهی
مربوط به ازل، برای مِثال سعادت ازلی با تو روز و شب همبر/ خدای عزوجل با تو گاه و بیگه یار (مسعودسعد - ۲۳۲)ویژگی آنچه ابتدا نداشته و همیشه بوده و خواهد بود، خداوندی، الهی مثلاً حکمت الهی
پیرو صبح ازل یعنی میرزایحیی نوری (متوفی 1330 هجری قمری). پسر میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ، صبح ازل رئیس فرقۀ اقلیت بابیۀ معروف به ازلیان بوده است. رجوع بصبح ازل و رجوع بوفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی در مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 4 و 5 شود
پیرو صبح ازل یعنی میرزایحیی نوری (متوفی 1330 هجری قمری). پسر میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ، صبح ازل رئیس فرقۀ اقلیت بابیۀ معروف به ازلیان بوده است. رجوع بصبح ازل و رجوع بوفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی در مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 4 و 5 شود
منسوب به ازل. (غیاث اللغات). که اول ندارد از حیث زمان. آنکه ابتدا ندارد. (مؤید الفضلاء). هرگزی. قدیم. دیرینه. مقابل ابدی، دیرینه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آمدن روزگار بر کسی. (منتهی الارب) ، انکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب)
منسوب به ازل. (غیاث اللغات). که اول ندارد از حیث زمان. آنکه ابتدا ندارد. (مؤید الفضلاء). هرگزی. قدیم. دیرینه. مقابل ابدی، دیرینه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آمدن روزگار بر کسی. (منتهی الارب) ، انکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب)
ابوالحسن محمد بن حسین بن معاذ نیشابوری، او از حسین بن فضل بلخی و از تمام استماع کرد و ابوسعید بن ابی بکر بن ابی عثمان از وی روایت دارد. به سال 335 درگذشت. (از معجم البلدان)
ابوالحسن محمد بن حسین بن معاذ نیشابوری، او از حسین بن فضل بلخی و از تمام استماع کرد و ابوسعید بن ابی بکر بن ابی عثمان از وی روایت دارد. به سال 335 درگذشت. (از معجم البلدان)
مخفف (ابوالقاسم) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد: یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: ابلی خرت بچند است ک (ص. هدایت. زنده بگورص 44)
مخفف (ابوالقاسم) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد: یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: ابلی خرت بچند است ک (ص. هدایت. زنده بگورص 44)