- ازغاب
- برگ نو آوردن: رز موی زرد بر آوردن جوجه
معنی ازغاب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جوی آب، رودخانه
آب ریختن آبگونه ریختن، دانه رسانیدن، خون جهیدن، شیردادن
جمع زغفه، زره های نیک
فرو رفتن خور مویزکردن کشمش ساختن از در برای نمونه: به جای از باب آشتی از در آشتی
سخت عاجز و ناتوان ساختن
جوی آب، رود، ارغا، ارغاو
جوی آب، جوی، رود، برای مثال فرازش پر از خون چو کوه طبرخون / نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر (عمعق - لغتنامه - ارغاب)