برداشتن. (زوزنی). چیزی چون مشک یا باری معتدل برداشته شتافتن. بار بر حسب طاقت خود برداشته شتافتن: ازداءب القربه، برداشت مشک را و شتافت. (از منتهی الارب)
برداشتن. (زوزنی). چیزی چون مشک یا باری معتدل برداشته شتافتن. بار بر حسب طاقت خود برداشته شتافتن: اِزْدَاءَب َالقربه، برداشت مشک را و شتافت. (از منتهی الارب)
شهری است در بلوچستان در ناحیۀ سرحدی. جمعیت آن. 5000 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). نام سابق زاهدان است تا خرداد ماه سال 1315 هجری شمسی (از دایره المعارف فارسی). رجوع به زاهدان شود
شهری است در بلوچستان در ناحیۀ سرحدی. جمعیت آن. 5000 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). نام سابق زاهدان است تا خرداد ماه سال 1315 هجری شمسی (از دایره المعارف فارسی). رجوع به زاهدان شود
مگیر. (دستور الفضلاء). مگیر و مکش. (اداه الفضلاء) (شعوری از محمودی). مؤلف مؤید الفضلاء و آنندراج گوید: در این لغت شبهه است که فارسی است یا ترکی، غالب آن است که ترکی است - انتهی. لکن در ترکی چنین کلمه ای نیست، دفع کردن. دور کردن. (منتهی الارب) ، برداشتن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) ، گرانبار رفتن شتر: ازدعب البعیر بحمله. (منتهی الارب)
مگیر. (دستور الفضلاء). مگیر و مکش. (اداه الفضلاء) (شعوری از محمودی). مؤلف مؤید الفضلاء و آنندراج گوید: در این لغت شبهه است که فارسی است یا ترکی، غالب آن است که ترکی است - انتهی. لکن در ترکی چنین کلمه ای نیست، دفع کردن. دور کردن. (منتهی الارب) ، برداشتن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) ، گرانبار رفتن شتر: ازدعب البعیرُ بحمله. (منتهی الارب)