جدول جو
جدول جو

معنی ازدآب - جستجوی لغت در جدول جو

ازدآب(کُهْ گُ)
برداشتن. (زوزنی). چیزی چون مشک یا باری معتدل برداشته شتافتن. بار بر حسب طاقت خود برداشته شتافتن: ازداءب القربه، برداشت مشک را و شتافت. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ تَ پَرْ وَ)
آراسته شدن. ازدیان، عیب کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُهْ نَ وَ)
ترسیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ زدب
لغت نامه دهخدا
(دُ)
شهری است در بلوچستان در ناحیۀ سرحدی. جمعیت آن. 5000 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). نام سابق زاهدان است تا خرداد ماه سال 1315 هجری شمسی (از دایره المعارف فارسی). رجوع به زاهدان شود
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ کَ / کِ)
ادآب در عمل، مانده شدن از کار.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
مگیر. (دستور الفضلاء). مگیر و مکش. (اداه الفضلاء) (شعوری از محمودی). مؤلف مؤید الفضلاء و آنندراج گوید: در این لغت شبهه است که فارسی است یا ترکی، غالب آن است که ترکی است - انتهی. لکن در ترکی چنین کلمه ای نیست، دفع کردن. دور کردن. (منتهی الارب) ، برداشتن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) ، گرانبار رفتن شتر: ازدعب البعیر بحمله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازدب
تصویر ازدب
ترکی مگیر و مکش
فرهنگ لغت هوشیار