جدول جو
جدول جو

معنی ازخام - جستجوی لغت در جدول جو

ازخام
(کُهْ بُ)
ازخام لحم، گندیدن و تباه شدن گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ وَ)
انبوهی کردن. (غیاث اللغات از منتخب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
لازم گیرندۀ چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وخم شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
تخمه زده گردیدن از طعام
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ / یِ)
ناگوار آوردن طعام. (زوزنی). ناگوار شدن. (زوزنی). ناگوار آوردن طعام. (تاج المصادر بیهقی). ابشام. به تخمه بردن. تخمه پیدا کردن طعام
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بزرگ گردانیدن. (آنندراج). بزرگ داشتن. (ناظم الاطباء) ، سبکی و چالاکی نمودن در خدمت. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، دفعکردن و راندن و جستن. (آنندراج). دفع کردن و راندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخت جوش زدن دیگ، سخت شدن گرما. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افر. (آنندراج) ، نشاط کردن شتر و فربه شدن بعد از مشقت و لاغری. افر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نشاطی شدن و فربه شدن شتر از پس لاغری. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
فروخوراندن چیزی بگلو. (تاج المصادر بیهقی). فروخورانیدن کسی را زقوم یا عام است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
بازکام گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). مبتلی بزکام کردن کسی را: ازکمه اﷲ. (از منتهی الارب) ، آنکه بر پیشانی اثر شکستگی یا زائد از شجّه دارد. (منتهی الارب) ، آنکه ران و سرونش لاغر باشد. لاغرسرین. (مهذب الاسماء). مرد سبک سرین. مؤنث: زلاّء. (منتهی الارب) ، گرگ لاغرسرون. گرگ لاغر و سبک سرین و او از کفتار و گرگ زاید. (منتهی الارب). و آنرا ارسح نیز گویند: الأزل ّ ارسح یتولّد بین الذئب و الضبع.
- امثال:
اخل الیک ذئب ازل ّ، یقال للرجل اخل الیک، ای الزم شأنک. قال الجعدی:
و ذلک من واقعات المنون
فاخلی الیک و لاتعجبی.
و تقدیر المثل الزم شأنک فهذا ذئب ازل ّ. یضرب فی التحذیر للرجل و یروی اخل الیک، ای کن خالیاً. یقال اخلیت، ای خلوت و اخلیت غیری یتعدی و لایتعدی و قال عنی (؟) مالک العقیلی:
اتیت مع الحداث لیلی فلم ابن
فاخلیت فاستعجمت عند خلائی.
ای خلوت، و قوله الیک صاماً، الیک امرک و شأنک فان هذا ذئب ٌ ازل و الازل الذی لالحم علی فخذیه و ورکیه و ذلک اسرع له فی المشی. (مجمع الامثال میدانی).
، (اصطلاح عروض) فاع چون از مفاعیلن خیزد بسبب افتادن دو ((سبب)) آخر، آنرا ازل ّ خوانند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ طهران ص 37)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ زلم و زلمه و زلم. تیرهای قمار بی پر که در جاهلیت بدان بازی میکرده اند: یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان، فاجتنبوه لعلکم تفلحون. (قرآن 90/5). و رجوع به زلم و زلم شود
لغت نامه دهخدا
(گِ خوا / خا)
زلم. پر کردن حوض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ اَ)
برگ برآوردن گرفتن درخت: ازنم الشجر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
مغزدار شدن استخوان: ازهم العظم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تکبر کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
ازدخام حمل، برداشتن بار را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ پَرْ وَ)
قطعکردن کلام کسی را. بریدن سخن کسی.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
امیدوار کردن، بشتاب راندن. (منتهی الارب) ، فرستادن بیوک را ب خانه شوی. فرستادن عروس ب خانه شوهر. (منتهی الارب). زن به خانه شوهر فرستادن. زفاف. (تاج المصادر بیهقی) ، زن بخانه آوردن، شتاب رفتن شترمرغ، یا تیز رفتن آن، شروع کردن شترمرغ بدویدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ فُ)
ارخام دجاجه بیضه ها را، زیر بال گرفتن ماکیان تخم ها را برای چوزه برآوردن. بر خایه نشستن ماکیان. (تاج المصادر بیهقی). زیر بال گرفتن ماکیان بیضه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ زْ / زِ)
بوی برگردانیدن شیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
سال قحطناک. (منتهی الارب) ، تخج برآوردن سگ. (منتهی الارب) ، رستن پشم، رستن نبات. (از منتهی الارب) ، طلع. (تاج العروس). دمیدن و روئیدن و سر زدن پشم، آمادۀ شر وبدی شدن مرد. (منتهی الارب). تهیاء. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتخام
تصویر اتخام
ناگوار شدن ناگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوخام
تصویر اوخام
جمع وخم، گرانباران ناساز گاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افخام
تصویر افخام
بزرگ گردانیدن، بزرگ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازرام
تصویر ازرام
بریدن باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازعام
تصویر ازعام
امیدوارشدن، فرمانبرداری، آزمندکردن، جور در آمدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازقام
تصویر ازقام
فرو خوراندن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار) گونه ای از منگیا به زمان کاناگری (جاهلیت) پیش از اسلام که با تیرهای بی پر بازی می شده و اسلام آن را بر انداخته تیرهای قماربی پر که در جاهلیت با آن بازی میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازام
تصویر ازام
خشکسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخام
تصویر ارخام
برتخم نشستن: پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار