استاد، آنکه علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
استاد، آنکه علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، است، وستا، ستا، برای مثال وز او زند و استا بیاموختند / ببستند و آذر برافروختند (فردوسی - ۵/۱۷۰)
اَوِستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، اَبِستا، اَست، وَستا، سَتا، برای مِثال وز او زند و استا بیاموختند / ببستند و آذر برافروختند (فردوسی - ۵/۱۷۰)
مخفف استاد که آموزنده باشد. (برهان) (جهانگیری) (غیاث اللغات). آموزگار. معلم. اوستاد: هرکه از استا گریزد در جهان او ز دولت میگریزد این بدان. مولوی. گرچه این عاشق بخارا میرود نه بدرس و نه به استا میرود. مولوی. گفت استا راست میگوید روید درد سر افزون شدم بیرون شوید. مولوی. گفت ای استا مرا طعنه مزن گفت استا زآن دو یک را برشکن. مولوی. - امثال: احمدک استا نرفت روزی که رفت آدینه بود. رجوع به امثال و حکم در این مثل شود.
مخفف اُستاد که آموزنده باشد. (برهان) (جهانگیری) (غیاث اللغات). آموزگار. معلم. اوستاد: هرکه از استا گریزد در جهان او ز دولت میگریزد این بدان. مولوی. گرچه این عاشق بخارا میرود نه بدرس و نه به استا میرود. مولوی. گفت استا راست میگوید روید درد سر افزون شدم بیرون شوید. مولوی. گفت ای استا مرا طعنه مزن گفت استا زآن دو یک را برشکن. مولوی. - امثال: احمدک استا نرفت روزی که رفت آدینه بود. رجوع به امثال و حکم در این مثل شود.
مخفف اوستا و در لغت نامه ها به اشتباه آنرا تفسیر زند و پازند گفته اند: استا تفسیر زند است، و زند و پازند دو کتاب است از صحف ابراهیم. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). تفسیر کتاب زند است و آن کتاب مغان باشد که در احکام آتش پرستی تصنیف زردشت است. (برهان) (غیاث اللغات). ابستا. وستا. ستا. است: جادوئیها کند شگفت عجب هست واستاش زند و استا نیست. خسروی. بخواند آن همه موبدان پیش خویش بیاورد استا و بنهاد پیش. دقیقی. خداوند را دیدم اندر بهشت مر این زند و استا همه او نوشت. دقیقی. که آنجا کند زند و استاروا کند موبدان را بدان بر گوا. فردوسی. اگر نیستی اندر استا و زند فرستاده را زینهار از گزند از این خواب بیدارتان کردمی همه زنده بر دارتان کردمی. فردوسی. از او زند و استا بیاموختند نشستند و آتش برافروختند. فردوسی. نهادند (ترکان) سر سوی آتشکده بدان کاخ و ایوان زرآژده همه زند و استا برافروختند همه کاخ و ایوان همی سوختند. فردوسی. که دین مسیحا ندارد درست ره گبرگی ورزد و زند و است چو آید ز ما برنگیرد سخن نخواهیم استا و دین کهن. فردوسی. بیامد بیاورد استا و زند چنین گفت کز کردگار بلند... فردوسی. کز بدیها خود بپیچد بدکنش آن نبشتستند در استا و زند. ناصرخسرو. وگر قیصر سگالد راز زردشت کنم زنده رسوم زند و استا. خاقانی. برای شرح کلمه رجوع به اوستا شود، یا چیزی که رشته را از دوک بدست بر آن پیچند. (منتهی الارب). استیج
مخفف اوستا و در لغت نامه ها به اشتباه آنرا تفسیر زند و پازند گفته اند: استا تفسیر زند است، و زند و پازند دو کتاب است از صحف ابراهیم. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). تفسیر کتاب زند است و آن کتاب مغان باشد که در احکام آتش پرستی تصنیف زردشت است. (برهان) (غیاث اللغات). اَبستا. وستا. ستا. است: جادوئیها کند شگفت عجب هست واستاش زند و استا نیست. خسروی. بخواند آن همه موبدان پیش خویش بیاورد استا و بنهاد پیش. دقیقی. خداوند را دیدم اندر بهشت مر این زند و استا همه او نوشت. دقیقی. که آنجا کند زند و استاروا کند موبدان را بدان بر گوا. فردوسی. اگر نیستی اندر استا و زند فرستاده را زینهار از گزند از این خواب بیدارتان کردمی همه زنده بر دارتان کردمی. فردوسی. از او زند و استا بیاموختند نشستند و آتش برافروختند. فردوسی. نهادند (ترکان) سر سوی آتشکده بدان کاخ و ایوان زرآژده همه زند و استا برافروختند همه کاخ و ایوان همی سوختند. فردوسی. که دین مسیحا ندارد درست ره گبرگی ورزد و زند و است چو آید ز ما برنگیرد سخن نخواهیم استا و دین کهن. فردوسی. بیامد بیاورد استا و زند چنین گفت کز کردگار بلند... فردوسی. کز بدیها خود بپیچد بدکنش آن نبشتستند در استا و زند. ناصرخسرو. وگر قیصر سگالد راز زردشت کنم زنده رسوم زند و استا. خاقانی. برای شرح کلمه رجوع به اوستا شود، یا چیزی که رشته را از دوک بدست بر آن پیچند. (منتهی الارب). اِستیج
نام خلیجی است از بحرالیونان و نیز قسمتی از حدود شمالیۀ یونان، بین 39 درجه عرض شمالی و 21 درجۀ طول شرقی و طول آن از شمال غربی بجنوب شرقی 25 میل و عرض آن از 4 تا 10 میل است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
نام خلیجی است از بحرالیونان و نیز قسمتی از حدود شمالیۀ یونان، بین 39 درجه عرض شمالی و 21 درجۀ طول شرقی و طول آن از شمال غربی بجنوب شرقی 25 میل و عرض آن از 4 تا 10 میل است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
ارته. در اوستا و پارسی باستان بمعنی مقدس است مانند اردا چنانکه در ارتخشثره (اردشیر) بمعنی شهریاری مقدس و ارته وهیشته (اردیبهشت) بمعنی بهترین مقدس و نیز پیش از نام بعض ایرانیان قدیم می آمده است چنانکه ارتبان (اردوان)
اَرْتَه. در اوستا و پارسی باستان بمعنی مقدس است مانند اَردا چنانکه در ارتخشثره (اردشیر) بمعنی شهریاری مقدس و ارته وهیشته (اردیبهشت) بمعنی بهترین مقدس و نیز پیش از نام بعض ایرانیان قدیم می آمده است چنانکه ارتبان (اردوان)
فرانسوی کوتزایه ازتاتها یا نیتراتها نمکهای جامد اسیدازتیک هستند. بعضی بیرنگ یا سفید و برخی رنگین اند مانند نیترات نیکل و مس. همه آنها در آب حل میشوند و بر اثر حرارت تجزیه شده اکسیژن خود را از دست میدهند
فرانسوی کوتزایه ازتاتها یا نیتراتها نمکهای جامد اسیدازتیک هستند. بعضی بیرنگ یا سفید و برخی رنگین اند مانند نیترات نیکل و مس. همه آنها در آب حل میشوند و بر اثر حرارت تجزیه شده اکسیژن خود را از دست میدهند
استاد از استاییدن یعنی ستایش کن، ستایش کننده ستاینده. آموزنده آموزگار معلم (مطلقا)، در اصطلاح امروز درجه ایست دانشگاهی بالاتر از دانشیار، ماهر حاذق سر رشته دار در کاری، خط یا نقطه یا سطحی که آنرا ماء خذ کار قرار دهند الگو دلیل، مقیاس فلزات قیمتی که ملاک مسکوکات محسوب میشود، عنوانی بود برای برخی درجه داران در سپاه ینی چری عثمانی. استاد
استاد از استاییدن یعنی ستایش کن، ستایش کننده ستاینده. آموزنده آموزگار معلم (مطلقا)، در اصطلاح امروز درجه ایست دانشگاهی بالاتر از دانشیار، ماهر حاذق سر رشته دار در کاری، خط یا نقطه یا سطحی که آنرا ماء خذ کار قرار دهند الگو دلیل، مقیاس فلزات قیمتی که ملاک مسکوکات محسوب میشود، عنوانی بود برای برخی درجه داران در سپاه ینی چری عثمانی. استاد
ازتات ها یا نیترات ها، نمک های جامد اسید ازتیک هستند، بعضی بی رنگ یا سفید و برخی رنگین اند، مانند نیترات نیکل و مس، همه آن ها در آب حل می شوند و بر اثر حرارت تجزیه شده اکسیژن خود را از دست می دهند
ازتات ها یا نیترات ها، نمک های جامد اسید ازتیک هستند، بعضی بی رنگ یا سفید و برخی رنگین اند، مانند نیترات نیکل و مس، همه آن ها در آب حل می شوند و بر اثر حرارت تجزیه شده اکسیژن خود را از دست می دهند