جدول جو
جدول جو

معنی ازابی - جستجوی لغت در جدول جو

ازابی
(اَ بی ی)
جمع واژۀ ازبی، بندشلوار. آنچه که شلوار و تنبان به آن بندند. (آنندراج). تکّه. بند ازار. شلواربند. بند تنبان: دست اندر زیر کرد (حسنک) و ازاربند استوار کرد و پایچهای ازار ببست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ بی ی)
شتابزدگی. رفتار بشتاب.
لغت نامه دهخدا
گاه نهرهای موسوم به زاب را که در عراق به امر زاب ایجاد شده بوده است زابی گویند از آن جهت که به زاب منسوب است، (معجم البلدان)، و رجوع به زاب شود
لغت نامه دهخدا
جعفر بن عبداﷲ بن صباح از محدثین بوده و از مالک بن خالد روایت کرده است، ابوعون محمد بن عمر بن عون واسطی از او روایت دارد، (انساب سمعانی)، و رجوع به معجم البلدان و منتهی الارب شود
موسی ازعلمای حدیث و قرائت بوده و روایاتی در قرائت دارد، وی منسوب به زاب اعلی یا زاب اسفلی است که بین بغدادو واسط واقع است، (معجم البلدان) (انساب سمعانی)
ابراهیم بن یحیی بن محمد (نوۀ ابومضر و برادر محمد بن یحیی بوده است. ابراهیم نیز در درگاه وزیر اندلس و از شعراء بوده است. (الانساب سمعانی)
عبدالمحسن بن عبدالملک بزاز محدث است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
زابیها، یکی از چهار دولت آریائی است که تا قرن 7 قبل از میلاد تشکیل شده بوده است، مؤلف ایران باستان آرد: پس از جدا شدن آریانها از مردمان دیگر هند و اروپائی تا قرن 7 قبل از میلاد محققاً معلوم نیست که آریانها چه می کرده اند همین قدر از داستانهای قدیم ما برمی آید که آریانهای شهری و ده نشین شده دولتهائی تشکیل کرده بودند، در اینجا ذکر داستانها خارج از موضوع است ولی کلیاتی که از آنها بدست می آید دلالت میکند بر اینکه آریانها لااقل چهار دولت تشکیل کرده اند، دو دولت را باید موافق داستانها دولت جمشیدیها و فریدونیها بنامیم، دو دولت دیگر را دولت منوچهری ها وزابیها، زمان جمشید خیلی قدیم است بعضی عقیده دارند که جمشید داستانی مربوط بزمانی است که هنوز جدائی بین مردمان هند و اروپائی روی نداده بود اما دولت منوچهری ها و زابیها منسوب بدوره هائی است که دولت آریائی های ایرانی در شمال شرقی فلات ایران برقرار شده و در فشار مردمانی بودند که ازطرف شمال همواره به اینها حمله می کردند، ظن قوی میرود که این مردمان همان سکاهائی بودند که در ادوار تاریخی مکرر به آنها برخواهیم خورد، در اینجا مسئله ای مطرح میشود، آیا زمان دول چهارگانه مذکور را میتوان ازمنۀ ماقبل از تاریخ ایران دانسته از داستانهای ما راجع به جمشید، فریدون و غیره استنباطهائی در باب ازمنۀ قبل از تاریخ آریانهای ایرانی کرد؟ جواب معلوم است، اگر داستانهای ما بصورت گفته های اولی بما رسیده بود می توانستیم بگوئیم بلی، ولی متأسفانه این داستانها در مدت ادوار مختلف و قرون زیاد بجهاتی که یکی و دو تا نیست تحریف و تصحیف شده و بقدری مشوش است که نمی توان محققاً گفت که فلان شاه یا فلان پهلوانی راکه مثلاً در دورۀ منوچهری ها اسم می برند حتماً از همان دوره بوده است، (ایران باستان ج 1 صص 161 - 162)
لغت نامه دهخدا
منسوب به زاب باشد و آن ناحیه ای است در واسط، (انساب سمعانی)، و رجوع به لباب الالباب عوفی ج 1 ص 225 و ص 350 از تعلیقات علامه قزوینی بر آن کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آبی است بنی عنبر را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تکبر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نوعی از رفتار آهسته با تکبر و ناز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : یقال هو یتزابی، ای یمشی فی تمدد و بطء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ وْ وا)
نیک توبه کردن. توبه نیکو و پشیمانی از گناه:
به در بی نیاز نتوان رفت
جز بمستغفری و اوابی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
کوتاه درشت اندام. حزاب. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ حزباءه. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ حزب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ نی ی)
منسوب به ذویزن. ازنی. یزنی. یزانی.
- رمح ٌ ازانی، نیزۀ یزنی. (منتهی الارب). یعنی نیزۀ از یزن که وادیی است یا قبیله ای از حمیر.
- سیف ازانی، سیف یزنی
لغت نامه دهخدا
(اَ بی ی)
جمع واژۀ اسباءه.
- اسابی الدماء، راههای خون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
احمد بن عبدالله اصابی، مشهور بالسانه... او راست: الاعلان بنعم الله الواهب الکریم المنان در فقه و عروض و نحو و صرف و منطق و تجوید قرآن که آنرا در ذیحجۀ سال 1118 هجری قمری بپایان رسانید. (اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 168) ، ثبات. (اقرب الموارد).
- اصالت رأی، جید و نیکو بودن آن. (اقرب الموارد) : پدر ما هرچند مارا ولیعهد کرده بوده... در این آخرها.... سستی بر اصالت رائی بدان بزرگی... دست یافت... ما را به ری ماند. (تاریخ بیهقی ص 73). و رجوع به اصاله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حزابی
تصویر حزابی
کوتاه درشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزابی
تصویر تزابی
تکبر کردن، نوعی رفتار آهسته با تکبر و ناز
فرهنگ لغت هوشیار
گاوی که برای شخم تربیت شده باشد، رام
فرهنگ گویش مازندرانی
بیماری صرع یا غش، اذیت و آزار
فرهنگ گویش مازندرانی