جدول جو
جدول جو

معنی اریقه - جستجوی لغت در جدول جو

اریقه
موضعی بشمال احسا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اریکه
تصویر اریکه
تخت، به ویژه تخت سلطنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طریقه
تصویر طریقه
حالت، کنایه از راه و روش، کنایه از سیرت، مذهب
فرهنگ فارسی عمید
(اَرْ ری دِ)
آرّیده. برادر نامشروع اسکندر و مادر اورقاصه ای بنام آرینّا بود. و او پس از اسکندر داعیۀسلطنت داشت. و اوریدیس دختر سینان و زن اریده نیز همین دعوی داشت. مل آگر که دشمن پردیکاس و مورد نفرت او بود، پس از ختم مجلس مشورت، دست اریده را گرفته شتابان او را بقصر برد و سربازان بدواً اریده را فیلیپ نامیده، پس از آن پادشاهش خواندند. این رأی رأی عامه بود ولی بزرگان این عقیده را نپسندیدند، بنابراین پی تون خواست نقشۀ پردیکاس را مجری دارد و پیشنهادکرد که پسر رکسانه پادشاه گردد و پردیکاس و لئوناتوس، که هر دو از خانوادۀ سلطنتند، قیم او باشند، همه این پیشنهاد را پذیرفته بدان عمل کردند ولی مل آگر، که از جان خود میترسید، از مجلس بیرون رفته با اریده برگشت و با نطقهای مؤثر مردم را طرفدار او کرد چنانکه سربازان او را پادشاه خوانده جامۀ اسکندر را بر او پوشیدند و مل آگر جوشن و اسلحه خود را برداشته در صف هواخواهان او قرار گرفت. پیاده نظام در این موقعبنای شادی و شعف را گذارده، زوبین ها را بسپرها زد وگفت کسانی که بخواهند تاج را بشخصی دهند که از آن او نمیباشد، معدوم خواهند گشت. نام فیلیپ سربازان را بوجد آورده بود، زیرا برای فیلیپ پدر اسکندر ستایش بزرگ داشتند. (کنت کورث، کتاب 10، بند 7). قضایای بعدرا دیودور و ژوستن و کنت کورث چنین نوشته اند، دیودور گوید (کتاب 18، بند 2) : در این سال (یعنی در سالی که مطابق 323 قبل از میلاد است) پس از فوت اسکندر اغتشاش و هرج و مرج بزرگی در ممالک او روی داد، زیرا او اولادی نداشت و هر یک از رجال و سردارانش میخواست جانشین او گردد. بنابراین فالانژ پیاده نظام آریده پسر فیلیپ وبرادر اسکندر را، که ناقص العقل بود، بسلطنت خواند، ولی اشخاصی از نظامیان، که مورد احترام بودند، سواره نظامی را، که موسوم بدسته هتربود، با خود همراه کرده در ابتداء خواستند با پیاده نظام بجنگند، ولی بعد هیأتی از محترمترین اشخاص لشکر انتخاب کرده بریاست مل آگر نزد فالانژ پیاده نظام فرستادند. او مأموریت داشت، که با مذاکره پیاده نظام را باطاعت درآورد ولی مل آگر بجای اینکه مأموریت خود را انجام دهد، فالانژ را بسیار ستوده و پیاده نظام را بر ضد مخالفین آن تحریک کرد. در نتیجه، مقدونیها مل آگر را رئیس خود خوانده با اسلحه بقصد مخالفین خود حرکت کردند دستۀ قراولان مخصوص از بابل بیرون آمدند، تا با پیاده نظام طرف شوند و نزدیک بود جنگ درگیرد، ولی در این وقت اشخاصی که در قشون اسکندر وجاهت داشتند، بمیان افتاده با سخنان نرم و با موعظه از جنگ مانع گشتند. بعد همه قرار دادند، که اریده پادشاه باشد و پردیکاس نائب السلطنه، پس از آن مهمترین دوستان اسکندر و سران سپاه مقدونی ایالات را بین خودشان تقسیم و به اریده بیعت کردند.
روایت ژوستن: این نویسنده قضایا را مشروحتر از دیودور ذکر کرده و گوید (کتاب 13، بند 2- 4) : فوت اسکندر باعث خوشوقتی رجال و سرداران او شد وموجب نگرانی آنها هم نیز، زیرا در میان آنها کسی نبود، که دیگران با طیب خاطر مطیع او شوند، و هیچیک خود را کمتر از دیگری نمیدانست از طرف دیگر همه روزه بخودسری سربازان میافزود و هیچیک از رجال اسکندر نمیتوانست پیش بینی کند، که نظامیان با که همراه خواهند بود. در این احوال پردیکاس عقیده داشت، که باید منتظرشد تا رکسانه بزاید و شاید پس از آن و ارث اسکندر معلوم گردد، ولی مل آگر میگفت: لزومی ندارد منتظر وضعحمل رکسانه شویم. اگر مقصودتان این است، که پادشاهی داشته باشید، چند پادشاه در آسیای صغیر اکنون موجودند. اگر طفلی را بخواهید پادشاه کنید در پرگام (فرغامس) هراکل پسر اسکندر را، که از برسین تولد شده خواهید یافت و هر گاه بخواهید پادشاه مردی باشد، اریده برادر اسکندر در اردو حاضر است و سربازان او را، جهت اینکه رئوف است و پسر فیلیپ، دوست دارند. دیگر اینکه رکسانه پارسی نژاد است و مقدونیه نمیتواند پادشاه خود را از میان مردمی انتخاب کند، که با شمشیر آن را به اطاعت درآورده. اسکندر نمیخواست، که او پادشاه شود، زیرا تا نفس آخر اسم این طفل را نبرد. چنین بود عقیدۀ مل آگر ولی بطلمیوس با انتخاب اریده به سلطنت مخالفت کرده گفت، او لایق پادشاهی نیست، زیرا مادرش در لاریس زن بدعملی بود و دیگر اینکه اریده سخت ناخوش است، اگر او پادشاه شود، فقط به اسم اکتفا کرده اختیارات را به دیگران خواهد داد. پس بهتر است از سرداران کسی را به سلطنت انتخاب کنیم، که از حیث لیاقت از همه به اسکندر نزدیکتر باشد، مملکت را اداره و حدود آنرا حفظ کند، نه این که تابع شخصی پادشاه نما یا محبوبین نالایق باشد. در نتیجۀ مشورت عقیدۀ پردیکاس اکثریت یافت و قرار دادند که منتظر وضع حمل رکسانه شوند و اگر او پسری آورد، آن پسر را پادشاه خوانده لئوناتوس، کراتر، آن تی پاتر و پردیکاس را قیم های او بدانند. پس از آن چهار تن مذکور فی المجلس به پادشاه آینده با قسم بیعت کردند. سواره نظام با رأی اکثریت موافقت کرد، ولی پیاده نظام از این جهت، که آن را در انتخاب پادشاه شرکت نداده بودند، مخالف این عقیده شدو اریده برادر اسکندر را فیلیپ نامیده به پادشاهی برگزید. وقتی که این خبر به سواره نظام رسید، آت تال و مل آگر را مأمور کردند، که پیاده نظام را با نصایح آرام کنند، ولی آنها پنداشتند، که با راضی داشتن پیاده نظام بر نفوذ و قدرتشان خواهند افزود بنابراین مأموریتشان را فراموش کرده طرفدار پیاده نظام شدند. تحریک اشخاص زرنگ و تردست آتش شورش را تیزتر کرد و بالاخره شورش بقدری قوت یافت، که پیاده نظام اسلحه برداشته بقصر یورش برد، تا سواره نظام را مضمحل گرداند. سواره نظام از قصر فرار کرده بخارج بابل رفت و در سنگرها قرار گرفته بنوبت خود، پیاده نظام را سخت تهدید کرد. در این احوال آت تال خواست پردیکاس را بکشد، تا مخالفین نابود گردند، ولی او کسانی را، که حمله کردند از پای درآورد و پس از آن دیگران جرئت نکردند به او نزدیک شوند. بعد پردیکاس جرئت و جسارت غریبی بروز داده تقریباً تنها بمیان پیاده نظام درآمد و سربازان را جمع کرده به آنها نمود، که اگر سؤقصد برضدّ او اجرا میشد، چه عواقبی وخیم برای آنها میداشت. او بسربازان گفت: ((شما برضدّ کیان اسلحه برداشته بودید. آیا این اقدام شما بر ضدّ پارسیهابود یا بر ضدّ دشمنانی دیگر. نه شما میخواستید هموطنان، برادران و کسانی را که شریک مرارت ها و مشقات شما بودند، بکشید. شما میخواستید شعف و شادی بزرگی برای دشمنان خودتان تدارک کنید چه لذتی به آنان دست میداد، وقتی که میدیدند، همان سربازانی که آنها را مغلوب ساخته اند، اینک یکدیگر را نابود میکنند و ارواح خارجی هائی را، که در میدانهای جنگ افتاده اند، شاد میدارند)). پس از این نطق پیاده نظام آرام شد و حاضر گشت، که عقیدۀ پردیکاس را پیروی کرده او را رئیس خود بداند. بعد سواره نظام به پیاده نظام نزدیک شده پذیرفت، که به اریده بیعت کند و اگر رکسانه پسری آورد، او را پادشاه قسمتی از مملکت بدانند. همه این ترتیب را پذیرفتند. در این وقت نعش اسکندر را هم در میان جمعیت گذارده بودند، تا بنمایند که او هم این قرارداد را تصدیق میکند. پس از آن آن تی پاتر والی مقدونیه و یونان گردید، کراتر رئیس مستحفظین خزانه شد و مل آگر و پردیکاس به اداره کردن مملکت و فرماندهی لشکر معین گشتند. بعد پردیکاس، که کینۀ سران شورشیان را به دل داشت، اعلام کرد، که روز دیگر همه در موقع مراسم قربانی برای راحت روح اسکندر حاضر شوند و آن روز، بی اینکه مل آگر را قبلاً آگاه کرده باشند، از پیش تمامی گروهان ها گذشته از سربازان آنهائی را، که شورش طلب میدانست، یکایک طلبید و در خفا آنان را بدست جلادان سپرد. پس از مراسم قربانی پردیکاس ایالات را بین رؤسا تقسیم کرد تا اولاً آنها را از خود راضی کرده در تحت اوامرخود درآورد. ثانیاً به این بهانه آنها را از مرکز حکومت دور کند. تقسیم ممالک بقرعه صورت گرفت و حکم قرعه چنین بود (بعد ژوستن اشخاص و ایالات را می نامد).
روایت کنت کورث - مورخ مذکور گوید (کتاب 10، بند 7 و 8) : پردیکاس از هیجان سربازان ترسیده امر کرد درب اطاقی را، که نعش اسکندر را در آن گذارده بودند، ببندند. بر اثر این حکم بین نظامیانی، که طرفدار پردیکاس بودند از یک طرف و مل آگر و پیاده نظام از طرف دیگر، نزاع درگرفت و نزدیک بود جدالی روی دهد و حتی چند تن زخمی شدند، ولی در این وقت قدیمترین سربازان مقدونی کلاهخودها را برداشتند، تا بهتر شناخته شوند و از پردیکاس خواهش کردند، که زد و خورد را موقوف بداردو با پادشاه و جمعیتی، که عده اش بیشتر است، طرف نشود. پس از آن مل آگر می خواست که سربازان در اطراف نعش اسکندر بمانند، ولی آنها، از ترس این که مبادا در دامی افتند، از یکی از درهای قصر بیرون رفته خود را به فرات رسانیدند. در این احوال سواره نظام مقدونی، پردیکاس و لئوناتوس را پیروی کرد. در ابتدا پردیکاس میخواست از شهر خارج شود، ولی به این ملاحظه که تصور نکنند، او روابط خود را با سایر قسمتهای قشون قطع کرده، در شهر بماند. در این احوال مل آگر بگوش اریده فیلیپ پادشاه جدید همواره می خواند، که مادامی که پردیکاس زنده است، سلطنت او استوار نیست. بالاخره او اصرار را بجائی رسانید، که به پادشاه پیشنهاد کرد چند تن فرستاده پردیکاس را احضار کند و وقتی که او آمد، توقیفش کرده بکشد و اگر نیامد، فرستادگان مأمور باشند، که او را نابود گردانند. فیلیپ چنین عقیده ای نداشت، ولی چون غالباً خاموش بود، سکوت را مل آگر برضایت حمل کرده، اشخاصی را نزد پردیکاس فرستاد تا او را نزد شاه بیاورند. پردیکاس در این موقع قوت قلب غریبی نشان داده فقط با پانزده تن نزد فرستادگان آمد و آنها را بندگان مل آگر خوانده طوری جسورانه حرف زد، که مأمورین ترسیده فرار کردند بعد پردیکاس نزد لئوناتوس رفت، تا از کمک او قوتی یابد. مقدونیها از اقدام مل آگر سخت متنفر شده خواستند از او انتقام بکشند و او چون از قصد آنها آگاه شد، نزد اریده فیلیپ رفت و پرسید، که آیا این حکم پادشاه نبود، که پردیکاس را بیاورند، پادشاه جواب داد، که این حکم را من به اصرار مل آگر پذیرفتم و چون پردیکاس زنده است، نباید این قضیه را باعث شورش قرارداد. پس از آن اریده فیلیپ امر کرد، که مجلس مشورت منحل گردد. اگرچه در این وقت پادشاهی، که بتواند زمام امور را بدست گیرد نبود ولی چون فیلیپ را پادشاه میدانستند، باز ظاهراً درباری بود وسفرای مقیم بابل و سرداران و صاحبمنصبان در آن جا جمع میشدند. در این احوال خبر رسید، که پردیکاس با سواره نظام از شهر بیرون رفته و راه آذوقه را بشهر بسته است. بر اثر این وضع در شهر قحطی و گرسنگی پدید آمدو چون مردمی بسیار از ناامنی حول و حوش بشهر آمده بودند مقدونیها ترسیدند که مبادا شورشی در شهر برپا شود و قرار دادند، رسولانی نزد سواره نظام فرستاده زمینه ای برای صلح تدارک کنند. رسولان، که بریاست پارساس نام تسالیانی بودند، جواب آوردند، که سواره نظام میگوید: مادامی که مقصرین شورش را بما تسلیم نکرده اند، ما اسلحه را زمین نخواهیم گذاشت. پیاده نظام، همینکه این بشنید، اسلحه برداشت و پادشاه، چون دید که جنگ داخلی دارد شروع میشود، بمیان جمعیت آمده گفت: برای احتراز از اینکه شما بجان یکدیگر بیفتید لازم است باز رسولانی بفرستید تا شاید این دفعه کار صلح انجام یابد. در این موقع او تاج خود را برداشته بدست راست گرفت و گفت، من طالب این سلطنت نیستم، اگر کسی در میان شما هست، که بهتر از من میتواند امور را اداره کند، تاج را بردارد. این حرف پادشاه و اشکهائی، که از چشمان او سرازیر گشت باعث شد، که جمعیت برقت آمده گفت: هر آن چه خواهی بکن. بعد رسولانی نزد سواره نظام رفته زمینۀ صلح را فراهم کردند. آشتی پیاده نظام با سواره نظام عملی گشت و قرار دادند، که مل آگر رفیق پردیکاس در اداره کردن مملکت باشد. پردیکاس ظاهراً روی موافقت نشان داد، ولی در باطن میکوشید که مل آگر را نابود سازد، زیرا میدانست، که اوشخصی است ماجراجو و آرام نخواهد نشست. بالاخره یکی از سربازان را تحریک کرد که بلند شکایت کند از اینکه مل آگر همدوش پردیکاس گشته. این خبر به مل آگر رسید واو برآشفته با تشدد نزد پردیکاس رفت و سخت از سربازمزبور شکایت کرد. پردیکاس چنان وانمود که از این قضیه خیلی متأسف است و بعد گفت اشخاصی که این سرباز را بچنین اقدامی تحریک کرده اند، باید مجازات شوند. و برای اجرای این امر مراسم ((پاک کردن)) باید اجرا گردد. مراسم پاک کردن موافق عادات مقدونی چنین بود که سگی را کشته روده های آنرادر دشتی بدو طرف میانداختند و بعد پیاده نظام و سواره نظام در دشت حاضر میشدند و بقیۀ مراسم پاک کردن بعمل می آمد. مل آگر با شادی این پیشنهاد را پذیرفت و تشریفات پاک کردن در روز معین بعمل آمد. بعد اریده فیلیپ بتحریک پردیکاس با گروهانی بطرف پیاده نظام رانده گفت تمام اشخاصی که باعث شورش شده بودند باید مجازات شوند چون تمام لشکر و فیلهای جنگی حاضر بودند پیاده نظام نتوانست اندک مخالفتی نشان دهد و پردیکاس از موقع استفاده کرده سیصد نفر را یکایک خواند و آنها ازصف بیرون آمدند. بعد او در همانجا حکم کرد آنها را بپای فیلها انداختند. از برای مل آگر این پیش آمد بکلی غیر مترقب بود، زیرا در یک آن تمام اشخاصی که برای او کار کرده بودند، نابود شدند. در این روز کسی برضد مل آگر اقدامی نکرد و او در جای خود بماند، ولی فهمید که دشمنانش در قصد او هستند و کسی را که او پادشاه کرده، آلت اجرای مقاصد بدخواهان اوست. بنابراین از جان خود هراسناک گشته بمعبدی پناه برد، ولی پناهگاهی در آن معبد هم نیافت، زیرا او را گرفته کشتند. نتیجه: از آنچه تا اینجا ذکر شد چنین برمی آید، که پس از منازعاتی که چند روز طول کشیده، دو تن را برای سلطنت انتخاب کرده اند: اریده فیلیپ برادر نامشروع اسکندر و نیز پسری را که فرض میکردند رکسانه خواهد آورد. پردیکاس هم نایب السلطنه و قیم دو پادشاه گردید. از جریان وقایع نیز پیداست، که سلطنت اریده فیلیپ موقتی بوده یعنی تا وقتیکه رکسانه بزاید. بنابراین با وجود اینکه بعضی سرداران اسکندر برای پیشرفت خیالات خود میخواسته اند پسر رکسانه پادشاه نشود، اکثریت بپسراو تمایل داشته و بالاخره این تمایل غلبه کرده اگر این وضع ادامه مییافت و اشخاص جاه طلب پسر رکسانه را تلف نمیکردند، میشد گفت، که سلسلۀ سلطنت مقدونیه بسلسلۀ مقدونی و ایرانی تبدیل می یافت ولی، چنانکه بیاید، منازعات بجنگهای داخلی بین سرداران اسکندر مبدل گردید و خانوادۀ اسکندر بکلی نابود شد چنانکه احدی که بتخت نزدیک باشد، نماند و از سرداران هم هر یک درمملکتی والی و بعد رئیس مستقل یا پادشاه گردید. اینها در تاریخ به دیادک ها یا جانشینان موسوم گشتند. (ایران باستان صص 1954- 1966 و 1994)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رَ / رُو شَ کُ)
اریج. دمیدن بوی خوش، آواز فیرنده وقت قمار و غلبه
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
تأنیث اریب، یکی از سلاطین تروا که برادر ایلوس و پسر دردانوس و پدر تروس بوده و در سال 1416 قبل از میلاد حکومت میکرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ نَ)
ناحیه ای از مدینه. کثیر راست:
و ذکرت عزّه اذ تصاقب دارها
برحیّب فأرینه فنخال .
و آنرا ((أرابن)) نیز گفته اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ کَ)
یکی از دو کوه ((اریکتان)). اصمعی گوید اریکه آبی است بنی کعب بن عبدالله بن ابی بکر را قرب عفلان. و ابوزیاد گوید از آبهای بنی ابی بکر بن کلاب است در مغرب حمی ضریه و نخستین موضع مصدق مدینه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
تخت که در خانه عروس یعنی حجله نهند.
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ پَ / پِ)
اراقت. ریختن. بریختن. ریختن مایع. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ریختن آب و آنچه به آن ماند. (مؤید الفضلاء). ریختن خون و آب و مانند آن. صب ّ. هراقه. اهراق.
- اراقت دماء، سفک دماء: به اراقت دماء و افاتت ذماء، باک نداشتی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 369).
لغت نامه دهخدا
خلنگ. خلنج. اخلنج
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ قِ)
مصغر ارقط، بمعنی پیسه و سیاه خجک سپید آمیخته. پیسگک، اثری. نشانی: ما به اریم ٌ، نیست در آن کسی و نه نشانی و نه اثری
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ قِ)
مصغر ارقش، به معنی آنکه نقطه های سیاه و سفید دارد. رجوع بارقش شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
ارض اریضه، زمینی برومند. (مهذب الاسماء) ، نه تن از سلاطین دانمارک موسوم به اریک بودند از حال دو تن اولی آنان اطلاعی در دست نیست. اریک سوم از سلاطین دانمارک از سنۀ 1095 میلادی تا 1103 حکومت کرده و در محاربه با واندالها مظفر گردید و بعدل و داد دلهارا مفتون کرد و محبوب تبعۀ خویش بود. وقتی یکتن رابقتل رسانیده بود و برای استغفار از این گناه به بیت المقدس عزیمت کرد و در جزیره قبرس درگذشت. اریک چهارم، از سال 1134 میلادی تا سنۀ 1137 سلطنت داشت و دفعشر گروهی از دزدان دریائی را کرد و در مراجعت از یکی از سفرها کشته شد. اریک پنجم، از سال 1137 تا سنۀ1147 میلادی سلطنت کرد و از ان پس بدیر اودنسیا رفته تازمان وفات انزوا گزید. اریک ششم، از 1241 تا 1250 میلادی فرمان راند و بدست برادر خود آبل مقتول شد. اریک هفتم از 1259 تا 1286 میلادی حکومت داشت و سپس کشته شد. اریک هشتم، از 1286 تا 1320 میلادی سلطنت کرد. وی در آغازسلطنت کودک بود، و مادرش آنیس براندبرگی عنوان نایب السلطنه او را داشت. اریک نهم، وی همان اریک سیزدهم پادشاه سوئد است که دانمارک را در حیطۀ تصرف خود داشت، اریک ل روژ، از رؤسای نروژ که گروئنلند را در مائۀ دهم میلادی کشف کرد و بساحل آمریکای شمالی وفدی فرستاد
لغت نامه دهخدا
(اُ سَ)
از ممالک هند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ قَ)
جمع واژۀ رواق، به معنی خانه ای که بخرگاه ماند. سایبان. پیشخانه. خرگاه
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ)
گرمی. گرما، حروقه. ج، حرائق، طعامی که آنرا کاچی نامند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
شهرکیست باسپانیا، داخل در حدود ارگن، و در حوالی این شهر غارهائی است که در قدیم مسکون بوده است و بخش غالب این شهر صخره است و رنگ خاک سرخ است که بسیاهی زند و نهر شلون از آن گذرد و آب آن بسرخی مایل است و بین اریزه و شنتامریه خرابه های مدینۀ ایبریه قدیم است که گمان برند همان مدینۀ ارکوبریقه باشد. (حلل السندسیه ج 2 ص 86 و 90 و 261)
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ قَ)
نام ماده بز است که وقت دوشیدن شیر بدان خوانند. (منتهی الارب) ، کارد (؟). (یادداشت دهخدا) :
از این بدخو ببر از پیش آنک او
نهد بر سینه ت آن ناخوش برینه.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(قَ)
وند. (فهرست مخزن الادویه). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع به کرچک هندی شود. به یونانی تخمی است که آن را به عربی، حب الخطائی و حب السلاطین خوانند و بشیرازی باتو گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
شیر که بر آن پیه یا قدری روغن ریخته باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). طعامی است که از شیر و روغن کنند. (بحر الجواهر). ج، برائق. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، آلتی مسطح از چوب که در زیر آن خارهای آهنین دارد و آنگاه که باران زمین را سربست می کند و زمین سلّه می بندد به گاو می بندند و بر زمین مرور میدهند تا زمین را کمی خارش دهد و تخمها را که قادر به روئیدن در آن زمین نیستند قدرت سر زدن و بیرون آمدن دهد، بیشتر این کار را برای زراعت پنبه کنند. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خَ قَ)
خریق. مغاکی که در آبراهۀ سیل که در آن سنگریزه باشد کنند تا آنکه بزمین سخت رسد و آن را از ریگ پر کرده نهال از خرما نشانند. (آنندراج) ، خریق. خرما بن رطب چیدنی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حب السلاطین را گویند که مرادف با حب الخطایی است و آن دانه کرچک هندی است. بر گرفته از یونانی باتو (گویش شیرازی) به تازی (حب السلاطین) از گیاهان کرچک هندی
فرهنگ لغت هوشیار
دانه پخت خوراکی که از دانه های گیاهی پزند، گوسپندان پریشان جدا مانده از گله عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده بشب از گله خود، نوعی طعام زچه که از دانه شنبلید یا خرما یا دانه ها بزند، شنبلیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریقه
تصویر طریقه
سستی و زمین نرم و سیر و حالت و مذهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروقه
تصویر اروقه
جمع رواق، پیشخانه ها از گیاهان منداب منداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریقی
تصویر اریقی
خلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریکه
تصویر اریکه
تخت پادشاهی، سریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراقه
تصویر اراقه
ریختن آبگونه ریختن، شاشیدن اراقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریقه
تصویر فریقه
((فَ قَ یا ق))
عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گله خود، نوعی طعام که از دانه شنبلید یا خرما یا دیگر دانه ها پزند، شنبلیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طریقه
تصویر طریقه
((طَ قِ))
راه، شیوه، روش، آئین، مسلک، حال، حالت، عادت، خو، پیشه، شغل، مفرد طرق، طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اریکه
تصویر اریکه
((اَ کِ))
تخت، سریر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراقه
تصویر اراقه
((اِ قِ))
ریختن آب یا مایعات، شاشیدن، اراقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طریقه
تصویر طریقه
شیوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اریکه
تصویر اریکه
تخت، تخت فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره