جدول جو
جدول جو

معنی اریادنه - جستجوی لغت در جدول جو

اریادنه(اَ نِ)
نام کوهی در کاپادوکیه (آسیای صغیر) که معبد ژوپیتر آنجا بنا شده بودو هولوفرن آنرا غارت کرد. (ایران باستان ص 2128)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریانه
تصویر فریانه
(دخترانه)
نام پادشاهی افسانه ای هم زمان با اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایرانه
تصویر ایرانه
(دخترانه)
منسوب به ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مریدانه
تصویر مریدانه
به روش مریدان، همچون مرید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاریانه
تصویر زاریانه
ناله و زاری، سبب ناله و زاری، آنچه باعث گریه و زاری شود، برای مثال بشنو ای یار از نزاری زار / زاری ما و زاریانۀ ما (نزاری - مجمع الفرس - زاریانه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکیدنه
تصویر اکیدنه
پستانداری تخم گذار، بومی استرالیا، با منقار دراز و بدن پوشیده از خار، خارپشت استرالیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اروانه
تصویر اروانه
خیری صحرایی، نوعی شتر ماده
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نهر اریدان، اریدانوس. نام قدیم شط پو: ویقال ان الذی یسمّی من صمغه (صمغ شجره حور رومی) فی النّهر الذی یسمی اریدانوس یجمد فی النّهر. (ابن البیطار). هردوت در باب صفحات غربی اروپا گوید که نمیتواند چیزی بگوید زیرا اطلاعات صحیحی در این باب ندارد و گفته های دیگران را هم نمیتواند باور کند. مثلاً میگویند رودی هست که نامش اریدان است و بدریای شمال میریزد و کهربا را از آن رود بدست می آورند. (ایران باستان ص 636)
لغت نامه دهخدا
(اَسْ نَ)
اندوهگین (زن). ج، اسیانات
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ)
گلی است صحرایی که آنرا خیری برّی گویند. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ نَ)
جمع واژۀ ارکنت. رجوع به ارکنت شود: فلما علم الرؤساء فی وقته من الکهنه و الاراکنه... (عیون الانباء ج 1 ص 45 س 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ نَ / نِ)
جمع واژۀ ارمنی
لغت نامه دهخدا
(بُ ری یا نَ)
شهری به اندلس در شرقی قرطبه از اعمال بلنسیه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
صورتی از صور فلکی جنوبی و ستارۀ آخرالنهر در آن است
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
سبب و باعث زاری کردن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (جهانگیری) :
بشنو ای یار از نزاری زار
زاری ما و زاریانۀ ما.
نزاری قهستانی (از جهانگیری) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
شهری بوده است قدیمی در بیثینا، بر ساحل نهر ریداکس در دامنۀ کوه اولمبوس و اکنون اثری از آن نیست. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ /نِ)
چون بریدان. مانند بریدان.
- بریدانه مرقع، جامه ای چون جامۀ پیکها و بریدها:
هدهدک پیک بریدیست که در ابر تند
چون بریدانه مرقعبه تن اندر فکند.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
یک قطعه از قندو نبات و حلوا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ / نِ)
منسوب و متعلق به مرید. مریدسان. چون مرید در پیروی و اطاعت و سرسپردگی و مشتاقی خدمت پیر. بطور ارادت. (ناظم الاطباء). رجوع به مرید شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه اردبیل و آستارا میان کناسه و گردنۀ حاجی امیر در 236000 گزی تبریز
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
لهف. (دهار) ، صاحب رمد، یعنی کسی که چشم او درد کند با سرخی و سیلان آب. (غیاث اللغات). چشم دردگرفته. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رمدیافته. چشم دردمند. خداوند درد چشم. دردگین چشم. مرد بیمارچشم. (منتهی الأرب). رمد. مرمد:
مرد هنرمند کش خرد نبود یار
باشد چون دیده ای که باشد ارمد.
(منسوب به منوچهری).
، رمادٌ ارمد، کثیر دقیق جداً، او هالک. (اقرب الموارد). خاکستر نیک باریک. (منتهی الأرب). مانند خردخاکشی در تداوم عوام
لغت نامه دهخدا
بیونانی دویره است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). نوعی از لوف. این لغت دگرگون شدۀ اریصارون است
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاریانه
تصویر زاریانه
سبب و باعث ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارادله
تصویر ارادله
بابونه رومی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیدنه
تصویر اکیدنه
فرانسوی خارپشت استرالیایی از راسته مرغسانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریدانه
تصویر ریدانه
بزانه (نسیم) وزانه باد نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایانه
تصویر رایانه
ماشین هوشمند، کامپیوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارامنه
تصویر ارامنه
جمع ارمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروانه
تصویر اروانه
((اَ نِ))
شتر ماده، گل اروانه (گیاه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایانه
تصویر رایانه
((نِ))
دستگاه الکترونیکی که دارای حافظه ای با ظرفیت زیاد و امکانات پردازش بسیار سریع اطلاعات است، رایانه (واژه فرهنگستان)، کامپیوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاریانه
تصویر زاریانه
((نَ یا نِ))
سبب و باعث ناله و زاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایانه
تصویر رایانه
کامپیوتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارامنه
تصویر ارامنه
ارمنیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اریبانه
تصویر اریبانه
مورب
فرهنگ واژه فارسی سره
مریدوار، مشتاقانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد