جدول جو
جدول جو

معنی ارگ - جستجوی لغت در جدول جو

ارگ
قصر یا قلعه ای کوچک که میان قلعه ای بزرگ ساخته می شود، برای مثال آستان باب ارگت قبلۀ جمهور باد / ملک و ملک و جان و جاهت تا ابد معمور باد (نزاری - مجمع الفرس - ارگ)
تصویری از ارگ
تصویر ارگ
فرهنگ فارسی عمید
ارگ
نوعی ساز بادی شبیه پیانو متشکل از دو ردیف صفحه کلید و یک مجموعه پدال که اصوات آن به وسیلۀ جریان هوا در لوله هایی با اندازه های مختلف تولید می شود. نواختن این ساز قدیمی از قرن پنجم میلادی در کلیساها متداول شد
فرهنگ فارسی عمید
ارگ
واحد اندازه گیری انرژی در سلسلۀ c.g.s
تصویری از ارگ
تصویر ارگ
فرهنگ فارسی عمید
ارگ(اَ)
قلعۀ کوچکی باشد که در میان قلعه ای بزرگ سازند. (برهان قاطع). دز در دز. قلعه. حصار:
به ارگ اندرون بازدارم ورا
بجز نیکوئی پیش نارم ورا.
فردوسی.
رجوع به ارک شود، برادر او، ژاک، نویسنده و سیاح فرانسوی، متولد در استاژل. او راست: سفر دور دنیا که مورد توجه بسیار شد. (1790-1855م.) ، برادر دیگر او، اتین، ادیب و سیاستمدار فرانسوی، شهردار پاریس به سال 1859 میلادی (1802- 1892 میلادی) ، امانوئل، پسر فرانسوا، سیاستمدار فرانسوی. مولد او پاریس به سال 1812 میلادی وی در سال 1870 بعضویت حکومت دفاع ملی منصوب گردید و در 1896 درگذشت
لغت نامه دهخدا
ارگ(اَ)
اسمی است از اسامی نیّر اعظم که آفتاب باشد. (برهان قاطع). رجوع به ارک شود، یکی ازطوایف ملکشاهی کرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 68)
لغت نامه دهخدا
ارگ(اَ)
نام موضعی به زرنج شهر سجستان بین دروازۀ کرکویه و دروازۀ نیشک که درآن بناهای بزرگ برآورده بودند و بانی آن عمرو لیث است و پس از آن دارالامارۀ سیستان گردید:
آنکه برکند به یک حمله در گنبدطاق
و آنکه بگشاد به یک تیر در ارگ زرنگ.
فرخی.
و رجوع به ارک شود
لغت نامه دهخدا
ارگ(اَ رَ / اُ رُ)
ریسمانی باشد که گاهی بر درخت آویزند وبر آن نشینند و در هوا آیند و روند و گاهی بر پای اسب و استر بندند و در علف زارها سردهند تا بچرد و به این معنی بضم اول و ثانی مشهور است. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
ارگ(اُ)
از یونانی ارگانن
و لاتینی ارگانوم، یکی از آلات موسیقی شبیه به پیانو که با پنجۀ دست نوازند.
لغت نامه دهخدا
ارگ(اِ)
واحدکار است در سلسلۀ ث. ژ. اس و مساویست با کاری که قوه یک دین در صورتی که نقطۀ اثرش در امتداد قوه یک سانتیمتر تغییر مکان یابد انجام میدهد. یک کیلوگرم معادل 98100000 ارگ است
لغت نامه دهخدا
ارگ
قلعه کوچکی که در میان قلعه بزرگ سازند، قلعه، حصار یک نوع ساز شبیه پیانو یک نوع ساز شبیه پیانو
فرهنگ لغت هوشیار
ارگ((اُ))
ارغنون، نوعی ساز شبیه به پیانو اما کوچکتر از آن
تصویری از ارگ
تصویر ارگ
فرهنگ فارسی معین
ارگ((اَ))
قلعه کوچک میان قلعه بزرگ
تصویری از ارگ
تصویر ارگ
فرهنگ فارسی معین
ارگ
حصن، دژ، صرح، قصر، قلعه، کاخ، کلات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ارگ
اوج، بالاترین نقطه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارس
تصویر ارس
(پسرانه)
نام رودی در مرز شمالی ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارم
تصویر ارم
(دخترانه و پسرانه)
نام پسر سام بن نوح، پدر عاد، باغ یا شهری که شداد پسر عاد بنا کرد، نام دختر گودرز و همسر رستم پهلوان شاهنامه (شهربانو ارم)
فرهنگ نامهای ایرانی
قریه ای است به چهارفرسنگی میانۀ شمال و مغرب اصطهبانات، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ)
ارغس. شهری بیونان (پله پونز) ، نزدیک خلیج نپلی، دارای 10500 تن سکنه، و آن در قدیم کرسی ارگلی بود و بعدها به تبعیت اسپارت درآمد. پیروس در محاصرۀ ارگس کشته شد (272 ق. م). رجوع به ایران باستان ص 760 و 1110 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ گُ)
دمینیک فرانسوا. یکی از علمای بزرگ مائۀ نوزدهم میلادی. متولد به استاژل (پیرنۀ شرقی). او در بیست وسه سالگی وارد آکادمی علوم شد. از آثار او تحقیق در خواص شعاع منعکس، اندازه گرفتن علائم انکسار نور، تشریح لمعان ستارگان و آزمایشهائی در خصوص مغناطیس الکتریکی است. وی دارای روحی آزادی خواه بود و در 1847م. بعضویت حکومت موقت منصوب گردید و مدتی وزارت خانه های جنگ و بحریه را اداره کرد. (1786-1853م.).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارح
تصویر ارح
فراخپای هموار پای کسی که پایش گودی نداشته باشد پهن پا در پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارف
تصویر ارف
ریشه بن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارق
تصویر ارق
بیخواب، بیدار
فرهنگ لغت هوشیار
ستیزیدن، درنگیدن، فرونشستن آماس، ماندگارشدن دژ کوچکی که در میان دژ بزرگ بسازند دژ در دژ قلعه کوچک میان قلعه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازگ
تصویر ازگ
شاخه های کوچک که بر تنه شاخه های بزرگ میروید ترکه شاخ خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارث
تصویر ارث
میراث یافتن، میراث بردن، آنچه از مرده برای بازماندگان بماند
فرهنگ لغت هوشیار
آگاه دانا زیرکی، نوزاد جانور درشته نیاز آهنگ آماج حاجت قصد مقصود غایب، جمع آراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارگ
تصویر شارگ
شریانی است ضخیم که خون را از قلب به سر رساند رگ کردن حبل الورید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگ
تصویر انگ
تهمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برگ
تصویر برگ
ورق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارش
تصویر ارش
ساعد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارج
تصویر ارج
احترام، بزرگ داشت، حرمت، قدر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوگ
تصویر اوگ
اوج
فرهنگ واژه فارسی سره
شاه رگ، ورید
فرهنگ گویش مازندرانی
چادری که وسایل داماد را در آن گذارند
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب درخت جنگل
فرهنگ گویش مازندرانی