تجربه، امتحان، آزمایش، رنج، حسرت، آرزو، سحر، جادو، فریب، برای مثال همه مر تو را بند و تنبل فروخت / به اروند چشم خرد را بدوخت (فردوسی - ۲/۳۳۷)، فر و شکوه، شوکت، تندی، تند و تیز، چالاک، نیرومند
تجربه، امتحان، آزمایش، رنج، حسرت، آرزو، سِحر، جادو، فریب، برای مِثال همه مر تو را بند و تنبل فروخت / به اروند چشم خرد را بدوخت (فردوسی - ۲/۳۳۷)، فر و شکوه، شوکت، تندی، تند و تیز، چالاک، نیرومند
کوهی است. (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان. (فرهنگ اسدی). کوه الوند. (سروری) (غیاث اللغات). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر همدان در پایۀ آن کوهست و مردم همدان در احادیث و نظم و نثر خود از آن بسیار یاد کنند و وی را از بزرگترین مفاخر شهر خود شمارند و در غربت بدان اظهار شوق کنند و اروند را بر دیگر بلاد تفضیل دهند. عین القضاه عبداﷲ بن محمد المیانجی در مکتوبی که باهل همدان نوشت، آنگاه که محبوس بود، از آن چنین یاد کند: الا لیت شعری هل تری العین مرّهً ذری قلتی أروند من همذان بلادٌ بها نیطت علی ّ تمائمی و اءرضعت من عقّانها بلبان. و شاعری از مردم همدان گوید: تذکرت من أروند طیب نسیمه فقلت لقلبی بالفراق سلیم سقی اﷲ أرونداً و روض شعابه و من حلّه من ظاعن و مقیم و ایامنا اذ نحن فی الدّار جیرهً و اذ دهرنا بالوصل غیر ذمیم. معروف است که اکثر آبهای کوهها از پائین آنها جاری گردد مگر اروند که آب آن از بالا فرود آید ومنابع وی در قله است. یکی از شعرای همدان در این قطعه اروند را بر بغداد تفضیل دهد و بدان اظهار شوق کند: و قالت نساء الحی ّ أین ابن أختنا الا خبّرونا عنه حییتم وفدا رعاه ضمان اﷲ هل فی بلادکم اخو کرم یرعی لذی حسب عهداً فان ّ الذی خلّفتموه بارضکم فتی ملا ٔ الأحشاء هجرانه وجدا أبغداد کم تنسیه أروند مربعاً الاخاب من یشری ببغداد اروندا فدتهن ّ نفس لوسمعن بما اری رمی کل جید من تنهﱡده عقدا. یکی از مردم همدان روایت کرده که نزد ابی عبداﷲ جعفر بن محمدالصادق (ع) شدم. فرمود از مردم کجائی، گفتم از جبال، گفت از کدام شهر. گفتم همدان. گفت آیا کوه همدان را که ((راوند)) نامند میشناسی. گفتم جعلنی اﷲ فداک، آنرا ((اروند)) خوانند. گفت نعم اما ان فیه عیناً من عیون الجنه.اهل همدان را عقیده بر آن است که چشمه ای که آن حضرت اشارت کرده همان چشمه ای است که در قلۀ اروند جاری است و در وقتی معین از سال آب آن از شکاف سنگی بیرون آید و آن گوارا و بسیار سرد است و اگر کسی در یکشبانه روز صد رطل یا بیشتر از آن بنوشد ثقلی احساس نکند، بلکه در مزاج او سودمند افتد. و در روایتی آمده که اگر کسی صد رطل از این آب بیاشامد باز بدان مایل است و چون ایام معدودۀ مزبور بگذرد آب چشمه خشک گردد و دیگر اثری از آن بجای نماند تا سال آینده در همان وقت و روز مخصوص بی کم و کاست آب آن جاری شود آن موجب شفای مرضی است که از هر جا بسوی آن آیند و گویند چون جمعیت بسیار آنجا گرد آیند آب آن زیاده شود و چون کم باشند آب آن نیز کم گردد. محمد بن بشار همدانی اروند را چنین توصیف کرده است: سقیاً لظلّک یا اروند من جبل و ان رمیناک بالهجران و التلل هل یعلم الناس ما کلّفتنی حججاً من حب مائک اذ یشفی من العلل لا زلت تکسی من الانواء أردیه من ناضر انق او ناعم خضل حتی تزور العذاری کل ّ شارقه افیاء سفحک یستصبین ذاالغزل و انت فی حلل و الجو فی حلل و البیض فی حلل و الرّوض فی حلل هم او راست در وصف اروند: تزیّنت الدنیا و طاب جنانها و ناح علی أغصانها ورشانها و أمرعت القیعان و اخضرّ نبتها و قام علی الوزن السواء زمانها و جاءت جنودٌ من قری الهند لم تکن لتأتی الاّحین یأتی أوانها مسوّدهٌ دعج العیون کانّما لغات بنات الهند تحکی لسانها لعمرک ما فی الأرض شی ٌٔ نلذه من العیش الاّ فوقها همذانها اذا استقبل الصیف الربیع و اعشبت شماریخ من اروند شم ّ قنانها و هاج علیهم بالعراق و أرضه هواجر یشوی اهلها لهبانها سقتک ذری أروند من سیح ذائب من الثلج أنهاراً عذاباً رعانها تری الماء مستناً علی ظهر صخره ینابیع یزهی حسنها و استنانها کأن بها شوباً من الجنه التی تفیض علی سکانها حیوانها علی روضه یشفی المحب ّ جنانها فیاساقی الکاس اسقیانی مدامهً مکلّله بالنّور تحکی مضاحکاً شقائقها فی غایه الحسن بانها کان ّ عروس الحی بین خلالها قلائد یاقوت زهاها اقترانها تهاویل من حمر و صفر کأنها ثنایا العذاری ضاحکا اقحوانها. و اشعار مردم همدان در وصف اروند و متنزهات آن بسیار است و بدین قدر اکتفا شد. (معجم البلدان). فارقت اروند لاطابت مراتعها بعد کما لم یطب لی بعدها جبل... هبنی اطلعت علی اروند ثانیهً هل للشباب الذی ضیعته بدل. اروند بر وزن و معنی الوند است و آن کوهی باشد در نواحی همدان گویند شخصی در آن کوه آسوده است که نام او اروند بوده و آن را بنام او خوانند. (برهان). کوهی است در عراق عجم در جهت جنوبی شهر همدان. (قاموس الاعلام ترکی) : و مطبخ او (شیرویه) در ناحیت اسدآباد بود، و اکنون دیهی است آنرا صبخ (ظ: مطبخ) خوانند، و بتابستان بیشتری بر کوه اروند همدان و آن نواحی آنجا که دکان خسرو خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 81). صدای ناله خصمت ز کوه این آمد پس ای درشت گرانجان سرود چون اروند؟ اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری و شعوری). شراری جهد زآتش نعل اسبش که حرّاقش اروند و ثهلان نماید. خاقانی. و رجوع بهمان کتاب ص 133 و 522 شود. نام این کوه در پهلوی (هم در زند - تفسیر اوستا - و هم در کتب دیگر پهلوی) بهمان صورت ((اروند)) یاد شده و در اوستا ائورونت آمده که لغهً به معنی تند و تیز و دلیر و پهلوانست. (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 327). و بمناسبت شکوه و بزرگی کوه همدان را اروند نام نهاده اند. (یشتها ج 1 ص 225). و رجوع به الوند شود، آبی قرب عقیق نزدیک هاجر و آنرا مثلثه اروی نامند و آب مزبور از آن فزاره است و شاعر گوید: و ان ّ بأروی معدناً لو حضرته لاصبحت غنیاناً کثیرالدراهم. (معجم البلدان). و آن براه مکه است. (منتهی الارب)
کوهی است. (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان. (فرهنگ اسدی). کوه الوند. (سروری) (غیاث اللغات). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر همدان در پایۀ آن کوهست و مردم همدان در احادیث و نظم و نثر خود از آن بسیار یاد کنند و وی را از بزرگترین مفاخر شهر خود شمارند و در غربت بدان اظهار شوق کنند و اروند را بر دیگر بلاد تفضیل دهند. عین القضاه عبداﷲ بن محمد المیانجی در مکتوبی که باهل همدان نوشت، آنگاه که محبوس بود، از آن چنین یاد کند: اَلا لَیت شعری هل تری العین مرّهً ذُری قُلتی أروَند مِن هَمذان بِلادٌ بها نِیطَت علی َّ تمائمی و اءُرضِعت ُ من عِقّانِها بِلبان. و شاعری از مردم همدان گوید: تذکرت ُ من أروندَ طیب َ نسیمه فقلت ُ لقلبی بالفراق سلیم سَقَی اﷲ أرونداً وَ رَوض َ شِعابه و مَن حَلّه ُ من ظاعِن و مقیم و ایامنا اذ نحن فی الدّار جِیرهً و اذ دهرنا بالوصل غیر ذمیم. معروف است که اکثر آبهای کوهها از پائین آنها جاری گردد مگر اروند که آب آن از بالا فرود آید ومنابع وی در قله است. یکی از شعرای همدان در این قطعه اروند را بر بغداد تفضیل دهد و بدان اظهار شوق کند: و قالت نساءُ الحی ّ أین َ ابن ُ أختنا اَلا خبّرونا عنه حییتم ُ وَفدا رعَاه ضَمان ُ اﷲ هل فی بلادکم اَخو کرَم یَرعی لذی حَسَب عهداً فان ّ الذی خَلّفتموه بارضکم فَتی مَلاَ َٔ الأحشاءَ هِجرانه وجدا أبغداد کم تنسیه ِ أروند مَربعاً الاَخاب من یَشرِی ببغدادِ اروندا فَدَتهُن ّ نفس لوسَمِعن َ بما ارَی رمَی کل جید من تَنَهﱡدِه ِ عِقدا. یکی از مردم همدان روایت کرده که نزد ابی عبداﷲ جعفر بن محمدالصادق (ع) شدم. فرمود از مردم کجائی، گفتم از جبال، گفت از کدام شهر. گفتم همدان. گفت آیا کوه همدان را که ((راوند)) نامند میشناسی. گفتم جعلنی اﷲ فداک، آنرا ((اروند)) خوانند. گفت نعم اما ان فیه عیناً من عیون الجنه.اهل همدان را عقیده بر آن است که چشمه ای که آن حضرت اشارت کرده همان چشمه ای است که در قلۀ اروند جاری است و در وقتی معین از سال آب آن از شکاف سنگی بیرون آید و آن گوارا و بسیار سرد است و اگر کسی در یکشبانه روز صد رطل یا بیشتر از آن بنوشد ثقلی احساس نکند، بلکه در مزاج او سودمند افتد. و در روایتی آمده که اگر کسی صد رطل از این آب بیاشامد باز بدان مایل است و چون ایام معدودۀ مزبور بگذرد آب چشمه خشک گردد و دیگر اثری از آن بجای نماند تا سال آینده در همان وقت و روز مخصوص بی کم و کاست آب آن جاری شود آن موجب شفای مرضی است که از هر جا بسوی آن آیند و گویند چون جمعیت بسیار آنجا گرد آیند آب آن زیاده شود و چون کم باشند آب آن نیز کم گردد. محمد بن بشار همدانی اروند را چنین توصیف کرده است: سقیاً لِظلّک یا اروند من جبل و ان رَمَیناک بالهُجران و التلل هَل یعلم الناس ُ ما کلّفتنی حِججاً من حب ِ مائک اذ یَشفی من العِلَل ِ لا زِلت َ تُکسی من الانواءِ أردیه من ناضر انق اَو ناعِم خَضِل ِ حتی تزور العذاری کل ّ شارقه افیاءَ سَفحک یستصبین ذاالغزل و اَنت فی حُلَل و الجو فی حُلَل ِ و البیض فی حُلَل و الرّوض فی حُلَل ِ هم او راست در وصف اروند: تزیِّنت الدنیا و طاب جنانُها وَ ناح َ علی أغصانها ورشانها وَ أمرَعَت القیِعَان ُ و اخضرَّ نبتها و قام علی الوَزن السواءِ زمانُها و جاءَت جنوُدٌ من قُری الهندِ لم تکن لتأتی الاّحین َ یأتی أوَانُها مسوّدهٌ دُعْج َ العیون کانّما لُغات ُ بنات ِ الهند تحکی لسانُها لَعَمْرک ما فی الأرض شی ٌٔ نلذه من العَیش الاّ فوقها همذَانُها اذا استقبل َ الصیف ُ الربیعَ و اعشبَت ْ شماریخ من اروند شُم َّ قِنَانها و هاج علیهم بالعراق و أرْضه هواجرُ یشْوی اهلها لَهبَانُها سقِتْک َ ذُری أروند من سَیح ذاِئب من الثلج أنهاراً عِذاباً رعانُها تَری الماءَ مُسْتناً علی ظهر صخره ینابیعَ یُزهی حسْنَها و استنانها کأن َ بها شوْباً من الجنه التی تفیض ُ علی سکانها حیوانُها علی روضه یشفی المحِب ّ جنانها فیاساقِی الکاس اسقیانی مدامَهً مکلَّلَه بالنّور تحکی مضاحکاً شقائقها فی غایه الحُسن بانُها کان ّ عروس َ الحی بین خلالها قلائدُ یاقوت زَهاها اقترانُها تهاویل ُ من حُمْر و صُفَر کأنها ثَنایا العذَارَی ضاحکا اُقحوَانُها. و اشعار مردم همدان در وصف اروند و متنزهات آن بسیار است و بدین قدر اکتفا شد. (معجم البلدان). فارقت اروند لاطابت مراتعها بعد کما لم یطب لی بعدها جبل... هبنی اطلعت علی اروند ثانیهً هل للشباب الذی ضیعته بدل. اروند بر وزن و معنی الوند است و آن کوهی باشد در نواحی همدان گویند شخصی در آن کوه آسوده است که نام او اروند بوده و آن را بنام او خوانند. (برهان). کوهی است در عراق عجم در جهت جنوبی شهر همدان. (قاموس الاعلام ترکی) : و مطبخ او (شیرویه) در ناحیت اسدآباد بود، و اکنون دیهی است آنرا صبخ (ظ: مطبخ) خوانند، و بتابستان بیشتری بر کوه اروند همدان و آن نواحی آنجا که دکان خسرو خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 81). صدای ناله خصمت ز کوه این آمد پس ای درشت گرانجان سرود چون اروند؟ اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری و شعوری). شراری جهد زآتش نعل اسبش که حرّاقش اروند و ثهلان نماید. خاقانی. و رجوع بهمان کتاب ص 133 و 522 شود. نام این کوه در پهلوی (هم در زند - تفسیر اوستا - و هم در کتب دیگر پهلوی) بهمان صورت ((اروند)) یاد شده و در اوستا ائورونت آمده که لغهً به معنی تند و تیز و دلیر و پهلوانست. (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 327). و بمناسبت شکوه و بزرگی کوه همدان را اروند نام نهاده اند. (یشتها ج 1 ص 225). و رجوع به الوند شود، آبی قرب عقیق نزدیک هاجر و آنرا مثلثه اروی نامند و آب مزبور از آن فزاره است و شاعر گوید: و ان ّ بأروی معدناً لو حضرته لاصبحت غنیاناً کثیرالدراهم. (معجم البلدان). و آن براه مکه است. (منتهی الارب)
اروت کردن مرغ، کندن پرهای مرغ پس از آنکه وی را در آب گرم افکنده باشند. و گویا ریشه اروت همان روت و رت و لوت و لخت باشد. و آنرا آورید و آورود کردن نیز گویند. ایغار
اروت کردن مرغ، کندن پرهای مرغ پس از آنکه وی را در آب گرم افکنده باشند. و گویا ریشه اروت همان روت و رُت و لوت و لخت باشد. و آنرا آورید و آورود کردن نیز گویند. ایغار
نام پدر لهراسب شاه که نسب وی بکیقباد میرسد. (سروری) (برهان) : که لهراسب بد پور اروندشاه که او را بدی آنزمان تاج و گاه. فردوسی. باید دانست که بنابر مندرجات کتب دینی مزدیسنا لهراسب پسر زاو پسر مانوش پسر کی پشین پسر کی اپیوه پسر کیقباد بوده است. (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 288)
نام پدر لهراسب شاه که نسب وی بکیقباد میرسد. (سروری) (برهان) : که لهراسب بد پور اروندشاه که او را بدی آنزمان تاج و گاه. فردوسی. باید دانست که بنابر مندرجات کتب دینی مزدیسنا لهراسب پسر زاو پسر مانوش پسر کی پشین پسر کی اپیوه پسر کیقباد بوده است. (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 288)
در اوستا ائورونت بمعنی تند و تیز و چالاک و توانا و دلیر و پهلوان است و در آبان یشت بند 131 و غیره آمده و در تفسیرپهلوی این کلمه را ((اروند)) ترجمه کرده اند. (یشت هاتألیف پورداود ج 1 ص 224 و ج 2 ص 327). نیرومند. (فرهنگ اسدی نخجوانی) ، نعت تفضیلی از روایت. بسیارروایت تر. روایت کننده تر. راوی تر: و یقول ابوسعیداروی من ابی علی و اکثر تحققاً بالروایه و اثری منه فیها. (معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 3 ص 19 س 8). ابوسعید اجمع لشمل العلم و انظم لمذاهب العرب و ادخل فی کل باب و اخرج عن کل طریق و الزم للجادّه الوسطی فی الدین و الخلق و اروی للحدیث و اقضی فی الاحکام. (معجم الادباء یاقوت، در ترجمه حسن بن عبداﷲ ابوسعید السیرافی چ مارگلیوث قسم اول از جزء 3 ص 99 س 17)
در اوستا ائورونت بمعنی تند و تیز و چالاک و توانا و دلیر و پهلوان است و در آبان یشت بند 131 و غیره آمده و در تفسیرپهلوی این کلمه را ((اروند)) ترجمه کرده اند. (یشت هاتألیف پورداود ج 1 ص 224 و ج 2 ص 327). نیرومند. (فرهنگ اسدی نخجوانی) ، نعت تفضیلی از روایت. بسیارروایت تر. روایت کننده تر. راوی تر: و یقول ابوسعیداروی من ابی علی و اکثر تحققاً بالروایه و اثری منه فیها. (معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 3 ص 19 س 8). ابوسعید اجمع لشمل العلم و انظم لمذاهب العرب و ادخل فی کل باب و اخرج عن کل طریق و الزم للجادّه الوسطی فی الدین و الخلق و اروی للحدیث و اقضی فی الاحکام. (معجم الادباء یاقوت، در ترجمه حسن بن عبداﷲ ابوسعید السیرافی چ مارگلیوث قسم اول از جزء 3 ص 99 س 17)
بیونانی غله ای است که آنرا بفارسی کرسنه و کسنک و بعربی رعی الحمام گویند. (برهان). بیونانی کرسنه. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به اروبس شود
بیونانی غله ای است که آنرا بفارسی کرسنه و کِسْنَک و بعربی رعی الحمام گویند. (برهان). بیونانی کرسنه. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به اروبس شود
از بلوکات مرند، دارای 46 قریه و 20 فرسنگ مسافت است. مرکز آن شبستر، حد شمالی مرند، حد شرقی رود قات، حد جنوبی ایل مقدم مراغه و حدغربی از بلوک انزاب است. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 160)
از بلوکات مرند، دارای 46 قریه و 20 فرسنگ مسافت است. مرکز آن شبستر، حد شمالی مرند، حد شرقی رود قات، حد جنوبی ایل مقدم مراغه و حدغربی از بلوک انزاب است. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 160)
نهری است در سنجاق دراج از ولایت اشکودره از ولایات آرناؤدستان و بمناسبت براقی و سپیدی کفهای آب آن، این نام بدان داده اند. چه ارکنت در زبان آرناؤد به معنی نقره باشد و در بسیاری از خریطه ها آنرا آرسن یا آرزن ضبطکرده اند. آب این نهر در مائلۀ شمال غربی کوه غراب که در بین ایلپصان و تیرانه واقع شده از منابع متعددسرچشمه میگیرد و نخست بطرف مغرب و صحرا و آنگاه بسوی شمال غربی جاری میشود و پس از طی مسافت قریب 80 هزار گز در شمال قصبۀ دراج دماغه ای تشکیل داده از همین جا بخلیج وندیک مصب میگیرد. (قاموس الاعلام ترکی)
نهری است در سنجاق دراج از ولایت اشکودره از ولایات آرناؤدستان و بمناسبت براقی و سپیدی کفهای آب آن، این نام بدان داده اند. چه ارکنت در زبان آرناؤد به معنی نقره باشد و در بسیاری از خریطه ها آنرا آرسن یا آرزن ضبطکرده اند. آب این نهر در مائلۀ شمال غربی کوه غراب که در بین ایلپصان و تیرانه واقع شده از منابع متعددسرچشمه میگیرد و نخست بطرف مغرب و صحرا و آنگاه بسوی شمال غربی جاری میشود و پس از طی مسافت قریب 80 هزار گز در شمال قصبۀ دراج دماغه ای تشکیل داده از همین جا بخلیج وندیک مصب میگیرد. (قاموس الاعلام ترکی)
موضعی در ارمنستان: فوستوس بیزانسی مورخ ارمنستان راجع به ’سان سان’ پادشاه اشکانی صفحات آن طرف قفقاز می نویسد که در قرن پنجم میلادی او به خسرو دوم پادشاه ارمنستان پسر تیرداد که مذهب عیسوی را پذیرفته بود حمله کرد... سپاهی بزرگ تشکیل داده بطرف رود ’کور’ حرکت کرد و در صفحات ارمنستان بپراکند... اینها به قتل و غارت پرداخته وتا شهر کوچک ’ساداقا’ پیش رفته به ’گندسک’ (باید گنزک باشد) حد آذرباداکاد (باید مقصود آذربایجان باشد) رسیدند، بعد در جایی جمع شدند زیرا اردوی بزرگی در دشت آرارات زدند. خسرو همینکه از نزدیک شدن ’سان سان’ پادشاه ’ماسارت ها’ آگاه شد فرار کرده به جنگل ’تارونت پرت’ که در صفحۀ ’کتا’ است رفت... (ایران باستان ج 3 صص 2615- 2616)
موضعی در ارمنستان: فوستوس بیزانسی مورخ ارمنستان راجع به ’سان سان’ پادشاه اشکانی صفحات آن طرف قفقاز می نویسد که در قرن پنجم میلادی او به خسرو دوم پادشاه ارمنستان پسر تیرداد که مذهب عیسوی را پذیرفته بود حمله کرد... سپاهی بزرگ تشکیل داده بطرف رود ’کور’ حرکت کرد و در صفحات ارمنستان بپراکند... اینها به قتل و غارت پرداخته وتا شهر کوچک ’ساداقا’ پیش رفته به ’گندسک’ (باید گنزک باشد) حد آذرباداکاد (باید مقصود آذربایجان باشد) رسیدند، بعد در جایی جمع شدند زیرا اردوی بزرگی در دشت آرارات زدند. خسرو همینکه از نزدیک شدن ’سان سان’ پادشاه ’ماسارت ها’ آگاه شد فرار کرده به جنگل ’تارونت پرت’ که در صفحۀ ’کتا’ است رفت... (ایران باستان ج 3 صص 2615- 2616)