- اروار
- آرواره
معنی اروار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زار مانند، در حالت بیچارگی و ناتوانی، زار و وار، خوٰار و زبون، زار و نزار
بینوا،برای مثال بی تو ار خواسته مبادم و گنج / همچنین زاروار با تو رواست (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
ناتوان
بینوا،
ناتوان
غروب، عصر
زمانها، گردشهای روزگار
فرانسوی فزسودن
جمع رومی، رومیان جمع رومی رومیان
نرم رفتن، نرم راندن، مولش دادن
جمع روح
سرگین اسبو چهارپایان
سیراب کردن، روان کردن سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
رویگردانی، کر شدن
جمع سور، باروها، باره ها
پروار پرواره
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آن قسمت از دامنه کوه که زیباترین قسمت آن می باشد، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارشکردی: بهروار)
دوره ها
مانند زر زردرنگ طلایی
روشها، طریقها
جمع غار، گاباره ها گریستک ها
تخته بزرک
جمع کور، پالان ها
جمع نور، روشنائی
جمع هور، دریاچه های فراخ
هنگام عصر نزدیک غروب آفتاب مقابل شبگیر
300 کیلو، صد من، بار خر
فربه، سمین
نورها، جمع واژۀ نور
واحد سنتی اندازه گیری وزن، برابر با مقدار باری که یک خر می توان حمل کند، واحد اندازه گیری وزن، برابر با ۳۰۰ کیلوگرم، مقدار زیاد، خرمانند مانند خر، شبیه خر، برای مثال نیک نگه کن به تن خویش در / باز شو از سیرت خروار خویش (ناصرخسرو - ۱۷۸)
چاق، فربه، برای مثال اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی - ۶۰) ، حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود
آتشدان، مجمر، عودسوز
آتشدان، مجمر، عودسوز
روث ها، سرگین ها، جمع واژۀ روث
نزدیک غروب آفتاب، عصر، هنگام عصر
ایوار کردن: سفر کردن هنگام عصر
ایوار کردن: سفر کردن هنگام عصر
طورها، پنجاه و دومین سورۀ قرآن کریم ها، مکی ها، دارای ۴۹ آیه ها، کوه ها، جمع واژۀ طور
تختۀ بزرگ و ستبر و دراز که از تنۀ درخت بریده باشند
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، برواره، غرفه
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، برواره، غرفه