جدول جو
جدول جو

معنی ارنیط - جستجوی لغت در جدول جو

ارنیط(اُ)
شهری است در مشرق اندلس از اعمال تطیله، بین آن و تطیله ده فرسنگ مسافت است و بین آن و سرقسطه 27 فرسنگ است. ابن حوقل گوید این شهر از بلاد اسلام دور است. (معجم البلدان). مؤلف حلل السندسیه گوید: گمان برم که ارنیط همان ارند باشد. (حلل السندسیه ج 1 ص 79). در زمان ابن حوقل و یاقوت حموی ارنیط در دست عیسویان بود. (قاموس الاعلام ترکی)
در شرق اندلس از اعمال تطیله میان او و تطیله ده فرسنگ و میان او و سرقسطه 27 فرسنگ است. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارنی
تصویر ارنی
بنمایان مرا، اشاره به آیۀ ربّ ارنی انظر الیک در سوره اعراف آیّه ۱۴۳ به معنای پروردگارا خود را به من بنما تا به تو بنگرم که جواب آمد لن ترانی به معنای هرگز مرا نمی بینی برای مثال با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم / همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم (حافظ - ۷۴۸) ، چو رسی به کوه سینا، ارنی مگوی و بگذر / که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
یاقوت گوید بدین صورت این نام را بخط اندلسیین یافتم ولی در حرف ضاد تردید دارم زیرا حرف ضاد در لغت غیرعرب نیست. و آن از قراء مالقه است و ابوالحسن سلیمان بن محمد بن الطراوه السبائی النحوی المالقی الارضیطی شیخ اندلسیین بزمان خویش آنجا متولد شده. (معجم البلدان)
از قراء مالقه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ناحیه ای از اعمال طلیطلهبه اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ)
اریط و ذواراط دو موضعست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهری باسپانیا. (نخبه الدهر دمشقی ص 245). مهرن ناشر نخبه الدهر، در فهرست آن کتاب گوید: ممکن است کلمه را در این موضع ((ارنیط)) خواند که همان ارند باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مردی که او را فرزند نشود. (منتهی الارب). عاقر. عقیم. آنکه فرزندش نباشد
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ نا)
ارانی. دانه ای که شیر را پنیر می گرداند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
مرکب از: ار + ن + ی) بنما مرا. و این اشارت است بقصۀ موسی علیه السلام: قال رب ارنی انظر الیک (قرآن 143/7) ، گفت موسی (ع) ای پروردگار من بنما مرا دیدار خود تا ببینم بسوی تو، قال لن ترانی (قرآن 143/7) ، فرمود حق تعالی که هرگزدیدن نتوانی مرا و کلمه ارنی مرکب است از لفظ ارو نون وقایه و یای متکلم و لفظ ارنی در فارسی بسکون رای مهمله نیز آمده. (از غیاث اللغات) :
موسی از این جام تهی دید دست
شیشه به کهپایۀ ارنی شکست.
نظامی.
مرغ ارنی گو ز شوق لن ترانی میکند
پیش موسی خارخار وادی ایمن گل است.
سالک یزدی.
چو رسی به کوه سینا ارنی مگوی و بگذر
که نیرزد این تمنابه جواب لن ترانی
لغت نامه دهخدا
بنما مرا موسی به خدا گفت بنمامرا دیدار خود (جمله فعلی مرکب از: ار امر حاضر از ارائه ن (وقایه) امر حاضر یاء ضمیر مفعولی) بنمایان مرا، نشان من بده، (ماخوذ از آیه 139 سوره 7 اعراف: رب ارنی انظر الیک. قول موسی خطاب به باری تعالی در کوه سینا: آفریدگار، خود را بمن تا بر تو بنگرم)، در نظم فارسی گاه بضرورت ارنی بسکون راء آمده است: موسی ازین جام تهی دید دست شیشه بکه پایه ارنی شکست. (نظامی) جمله کفها در دعا افراخته نغمه ارنی بهم در ساخته. (مثنوی) یا ارنی گفتن، جمله ارنی را بر زبان آوردن (همچون موسی) : چر رسی بکوه سینا ارنی نگفته بگذر که نیرزد این تمنا بجواب لن ترانی. یا ارضعی گوی. ارنی گوینده آنکه جمله ارنی را بر زمان راند، موسی (ع) : لن ترانی همه را دیده امید بدوخت ارنی گوی همان منتظر دیدار است. (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی