جدول جو
جدول جو

معنی ارنز - جستجوی لغت در جدول جو

ارنز
ندرز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارناز
تصویر ارناز
(دخترانه)
از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشز
تصویر ارشز
(پسرانه)
نام سردار اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارنی
تصویر ارنی
بنمایان مرا، اشاره به آیۀ ربّ ارنی انظر الیک در سوره اعراف آیّه ۱۴۳ به معنای پروردگارا خود را به من بنما تا به تو بنگرم که جواب آمد لن ترانی به معنای هرگز مرا نمی بینی برای مثال با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم / همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم (حافظ - ۷۴۸) ، چو رسی به کوه سینا، ارنی مگوی و بگذر / که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزن
تصویر ارزن
گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند، دخن، تنگس، الم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارنب
تصویر ارنب
از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، شامل ۱۲ ستاره، در علم زیست شناسی خرگوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنز
تصویر برنز
آلیاژی مرکب از مس و روی که در قالب گیری، مجسمه سازی و در ساخت قطعات صنعتی و زیورآلات به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(بْرُ / بُ رُ)
آلیاژی که از آمیختن مس و قلع بدست می آید. مفرغ. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مفرغ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
نعت تفضیلی از راجز. راجزتر. اشعر: قال ابونخیله و انا ارجزالعرب. (تاریخ ابن عساکر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نِ)
کرسی ماین از ناحیۀ ماین، واقع در ساحل ارنه از شعب لوار، دارای 4766 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منقبض.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رود اراز، رود آمل. (ایران باستان ص 2216)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
یاقوت گوید بگمان من موضعی است به دیاربکر و بدان منسوبست احمد بن احمد بن احمد ابوالعباس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
نعت تفضیلی از رزین. محکم تر. رزین تر: ارزن من النضار، یعنی الذهب. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
معرب ارژن. چوبی که از وی عصا سازند. (غیاث). درختی است سخت چوب که از وی عصا سازند. (منتهی الأرب). نوعی از بادام کوهی که ثمر آن بسیار تلخ باشد و آنرادر دواها بکار برند و چوب آنرا عصا کنند و پوست آنرا بر کمان پیچند. (مؤید الفضلاء). ارزه. ارجن. و رجوع به ارژن شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
دشت ارزن، ارژن. موضعی است میان شیراز و کازرون به سی فرسخی شیراز. (منتهی الأرب). موضعی است بفارس قرب شیراز و چنانکه شنیده ام چوب ارژن که از آن مقرعه و عصا کنند بدانجا روید وعضدالدولۀ دیلمی روزی برای تفرج و صید بدانجا شد وابوالطیب متنبی در صحبت او بود و در وصف او گفت:
سقیاً لدشت الارزن الطوال
بین المروج الفیح و الاغیال.
(معجم البلدان).
- مرغزار دشت ارزن، این مرغزار که بر کنار بحیرۀ ارزن است و بیشه است و معدن شیر طول آن ده فرسنگ در عرض یک فرسنگ. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 154)
لغت نامه دهخدا
(اَ نُ)
جمع واژۀ عنز، ماده بز و آهوی ماده و جز آن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
شتر که بیماری رجز دارد. مبتلا به بیماری سرین (شتر). اشتری که در برخاستن رانهاش بلرزد. (مهذب الاسماء). آن اشتر که پایش می لرزد در وقت برخاستن. (تاج المصادر بیهقی). آن شتری که پایش میلرزد در وقت برخاستن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
مرکب از: ار + ن + ی) بنما مرا. و این اشارت است بقصۀ موسی علیه السلام: قال رب ارنی انظر الیک (قرآن 143/7) ، گفت موسی (ع) ای پروردگار من بنما مرا دیدار خود تا ببینم بسوی تو، قال لن ترانی (قرآن 143/7) ، فرمود حق تعالی که هرگزدیدن نتوانی مرا و کلمه ارنی مرکب است از لفظ ارو نون وقایه و یای متکلم و لفظ ارنی در فارسی بسکون رای مهمله نیز آمده. (از غیاث اللغات) :
موسی از این جام تهی دید دست
شیشه به کهپایۀ ارنی شکست.
نظامی.
مرغ ارنی گو ز شوق لن ترانی میکند
پیش موسی خارخار وادی ایمن گل است.
سالک یزدی.
چو رسی به کوه سینا ارنی مگوی و بگذر
که نیرزد این تمنابه جواب لن ترانی
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ نا)
ارانی. دانه ای که شیر را پنیر می گرداند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ مُ)
هرمز. ارمزد. هرمزد. اورمزد. اهورمزدا. نام فرشته ایست که امور و مصالح روز ارمز بدو تعلق دارد. (برهان). باید دانست که ارمز یا اهورمزدا (سرور دانا) نام خدای یگانه ایرانیان است که روز اول هر ماه بنام او خوانده شده است.
پسر اسفندیار. (برهان قاطع). پسرزادۀ اسفندیار. (شعوری) ، لاغر و نزار گشتن شتر. لاغر و نزار گردیدن ستور، نرم و لطیف و باریک شدن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بشک که در شبهای تیرماه بر زمین افتد. شبنم و پشک در شبهای تیرماه.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارزن
تصویر ارزن
معرب ارژن، چوبی که از وی عصا بسازند، یکی از غلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعنز
تصویر اعنز
جمع عنز، ماده بزان، ماده آهوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنز
تصویر برنز
آلیاژی است که از آمیختن مس وقلع بدست آید، مفرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمز
تصویر ارمز
اهورمزدا، ستاره مشتری، روز اول از هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنا
تصویر ارنا
نام درختی در جنگلهای ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنب
تصویر ارنب
خرگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنه
تصویر ارنه
مرزدوکرت مایه پنیر، پنیرتر، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
بنما مرا موسی به خدا گفت بنمامرا دیدار خود (جمله فعلی مرکب از: ار امر حاضر از ارائه ن (وقایه) امر حاضر یاء ضمیر مفعولی) بنمایان مرا، نشان من بده، (ماخوذ از آیه 139 سوره 7 اعراف: رب ارنی انظر الیک. قول موسی خطاب به باری تعالی در کوه سینا: آفریدگار، خود را بمن تا بر تو بنگرم)، در نظم فارسی گاه بضرورت ارنی بسکون راء آمده است: موسی ازین جام تهی دید دست شیشه بکه پایه ارنی شکست. (نظامی) جمله کفها در دعا افراخته نغمه ارنی بهم در ساخته. (مثنوی) یا ارنی گفتن، جمله ارنی را بر زبان آوردن (همچون موسی) : چر رسی بکوه سینا ارنی نگفته بگذر که نیرزد این تمنا بجواب لن ترانی. یا ارضعی گوی. ارنی گوینده آنکه جمله ارنی را بر زمان راند، موسی (ع) : لن ترانی همه را دیده امید بدوخت ارنی گوی همان منتظر دیدار است. (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتز
تصویر ارتز
فرانسوی سنگ آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنب
تصویر ارنب
((اَ نَ))
خرگوش، یکی از صورت های فلکی جنوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنز
تصویر برنز
((بُ رُ))
آلیاژی که از آمیختن مس و قلع به دست می آورند، مفرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزن
تصویر ارزن
((اَ زَ))
گیاهی از تیره گندمیان دارای ساقه های کوتاه و دانه های ریز، دانه های آن را بیشتر به طیور می دهند، غالباً بعد از برداشت حاصل جو و گندم کاشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمز
تصویر ارمز
((اُ مُ))
اهورامزدا، سیاره مشتری، اولین روز از هر ماه خورشیدی، ارمزد
فرهنگ فارسی معین