جدول جو
جدول جو

معنی ارناف - جستجوی لغت در جدول جو

ارناف
(کَ /کِ رَ / رِ)
بشتافتن. شتافتن. (منتهی الارب) : ارنف الرجل.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارناز
تصویر ارناز
(دخترانه)
از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارناک
تصویر ارناک
(پسرانه)
رزمجو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کنف ها، جوانب، کرانه ها، گوشه ها، جمع واژۀ کنف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
صنف ها، نوع ها، گونه ها، رسته ها، پیشه ورها، جمع واژۀ صنف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارداف
تصویر ارداف
بزرگان دربار
فرهنگ فارسی عمید
خبرهای نادرست و سخنان دروغ گفتن و مردم را به هیجان و اضطراب افکندن، شایعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارداف
تصویر ارداف
در بدیع آوردن توابع و لوازم و مترادفات لفظی به جای خود آن لفظ، برای مثال شنیدم که در روز امّید و بیم / بدان را به نیکان ببخشد کریم (سعدی۱ - ۳۷)، که مراد از «روز بیم و امید» روز قیامت است
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ ردف، خشت پختۀ بزرگ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). آجر بزرگ. طابق، پیمانۀ مخصوص. رجوع به اردب شود
لغت نامه دهخدا
(کِ یَ / یِ کَ / کِ)
از پی درآمدن. از پی فراشدن. (تاج المصادر بیهقی). پس روی کردن. در پی کسی رفتن. (منتهی الارب). پیروی کردن. از پی کسی رفتن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شنف. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ پَ رَ)
گوشواره نهادن دختر را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ طنف و طنف و طنف و طنف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). تندی از کوه بیرون برآمده و آنچه برآید از کوه و سر کوه. (آنندراج). رجوع به کلمه های مذکور شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خبر که بگمان خود گویند. خبر دروغ. چیزهای دروغ. ج، اراجیف: آن خبر بناصرالدین رسانیدند مقبول نداشت و ارجاف انگاشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39)
لغت نامه دهخدا
(کَ خوا / خا)
خبرهای دروغ افکندن. (تاج المصادر بیهقی).. خبرهای نادرست گفتن. هو انداختن. سخنان دروغ گفتن. خوض کردن در خبرهای فتنه و مانند آن. (منتهی الارب). خبر بد گفتن: پشت بغزنی و هندوستان کردن ناصوابست وز دگر سو به ارجاف خبر افتاد که علی تکین گذشته شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 453).
لغت نامه دهخدا
(کَ خوا / خا)
مکیدن آب و نحو آن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اریاف
تصویر اریاف
جمع ریف، سبزه زارها، کشتزارها به سبزه زار رسیدن، سبزشدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
سپس سوار نشستن برترک نشستن (ترک که به آرش رهانیست پارسی است)، برترک نشاندن، گوارزدن (گوار کنایه مسخرگی)، برآمدن ستارگان، جمع ردف، برترک نشستگان از پی در آمدن از پی فرا شدن پس روی کردن پیروی کردن در پی کسی رفتن، از پی در آوردن سپس نشاندن به ترک نشاندن کسی را با خود سوار کردن، از جمله کنایات است و کنایات آنست که چون گوینده بخواهد معنیی را بگوید یکی از توابع و لوازم آنرا بگوید و اشارت کند چنانکه گویند (دیگ فن از آتشدان فرو نمیاید) کنایت از اینکه او مهمان نواز است و همواره در خانه او مهمانی بر پاست. شاعری در حق طبیبی بیمارکش گفته: آنها که ز تیر و تیغ نگریزند از هیبت کشکاب تو خون می ریزند تو رفته بروستا و شهری بمراد بیمار همی شوند و بر میخیزند. یا ارداف نجوم. از پس یکدیگر بر آمدن ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاف
تصویر ارخاف
شل کردن خاز (خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاف
تصویر ارجاف
خبرهای دروغ، چیزهای دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشاف
تصویر ارشاف
مکیدن آب مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادناف
تصویر ادناف
گران بیماری سخت بیماری، لاغرکردن لاغرشدن نزاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغاف
تصویر ارغاف
تیزنگریستن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاف
تصویر ارعاف
خون دماغ شدن، شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کرانه ها، اطراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهناف
تصویر اهناف
شتابیدن آمادگی برای گریه نرم خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
جمع صنف، قسمتها، انواع، گونه ها، گروهها، پیشه وران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاف
تصویر ارزاف
سراسیمه کردن، هراسیدن، ازترس گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارهاف
تصویر ارهاف
تیزکردن بی اندیشه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
جمع کنف، گوشه ها و کنارها، کرانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
جمع صنف، دسته ها، رسته ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاف
تصویر ارجاف
((اِ))
خبرهای دروغ پراکندن، هو انداختن، سخنان واهی و دروغ گفتن، با خبرهای دروغ فتنه برپا کردن، خبر بد گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارداف
تصویر ارداف
((اِ))
از پی درآمدن، پیروی کردن، در پی کسی رفتن، از پی درآوردن، سپس نشاندن، به ترک نشاندن، نجوم، از پس یکدیگر برآمدن ستارگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارداف
تصویر ارداف
((اَ))
وزیران و نزدیکان پادشاه، بزرگان دربار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
پناهاندن، پناه ها، کنارها
فرهنگ واژه فارسی سره