جدول جو
جدول جو

معنی ارفید - جستجوی لغت در جدول جو

ارفید
نام کوهی است. (مؤید الفضلاء) ، حنا. رقون. رقان. ایرقان. فعیولیون. برنا. یرنا. یران. (اختیارات بدیعی). رجوع به حنا شود، زعفران، دم الاخوین. خون سیاوشان، زنگ (در غلّه). آفتی که بکشت رسد و آن را یرقان نیز گویند. (مؤیدالفضلاء). یرّقان. (محمود بن عمر ربنجنی). (در آدمی) زردی. صفار، بیماری در انسان. بیماری روده. (مؤید الفضلاء). زریر. (مهذب الاسماء). رجوع به یرقان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسفید
تصویر اسفید
سفید، از رنگ های ترکیبی شبیه رنگ برف یا شیر تازه، هر چیزی که دارای این رنگ باشد، روشن، آنکه پوست سفید دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
دهی جزء دهستان وزوا بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 18000 گزی شمال خاور مرکز بخش 4000 گزی راه فرعی طغرود به قاهان. سکنه 110 تن. سردسیر. آب از 3 رشته قنات. محصول آن غلات، بنشن، پنبه، میوه جات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. از طریق دولت آباد طغرود میتوان ماشین برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 12)
لغت نامه دهخدا
(اَ فا)
بزرگ گوش با فروهشتگی. (منتهی الأرب). مؤنث: رفواء
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهر اورفا، بضبط سیاحان ونیزی معاصر سلطان ابوسعید ایلخانی. (تاریخ ادبیات برون ترجمه حکمت ج 3 ص 423) ، به لغت مغرب الاقصی نوعی از بادام کوهی است که آن را لوزالبربر گویند و روغن آن را زیت الهرجان خوانند. (برهان). لوزالسودان. ارجن. ارژن. بادام تهله. بخورک. ارجان. روغن جلّوز. رجوع به ارجان شود
لغت نامه دهخدا
(اُ فی ی)
شیر آهو ماده.
لغت نامه دهخدا
اسم تبلوراتی بشکل سوزن که در بعضی از سلول های حیوانی و نباتی موجود است، رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 127 و 62 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مهتر و بزرگ گردانیدن و بزرگ داشتن، یقال: رفّد فلان (مجهولاً) ، ای سوّد و عظم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نوعی از رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی از رفتار شبیه هروله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسپید. سپید. سفید. مقابل سیاه.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ای است بزرگ ازناحیۀ حلب از نواحی عزاز و یاقوت گوید در عصر ما جمعی بدان منسوبند از جمله ابوالحسن علی بن الحسن الأرفادی، یکی از فقهای شیعه مقیم مصر. (معجم البلدان). در قاموس کتاب مقدس آمده: ارفاد (حصاردار) (اشعیا 10:9) شهری است در سوریه که همواره با حماه و گاهی با دمشق و صیدون ذکر میشود. جدیداً بتوسط علمای معرفهالارض محل آن در تل ّ ارفاد که سه فرسخ از حلب دور است، پیدا شده. این محل سابقاً دارای اهمیت بوده و چندین بار دستخوش غارت آشوریان شده است (ارمیا 49:23، اشعیا36:19 و 37:13 و دوم پادشاهان 18:34) و رجوع به ارواد و المعرب جوالیقی (چ احمد محمد شاکر ص 29) شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
یاری دادن. (منتهی الأرب). اعانه. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از قرای کرمینیه از اعمال سمرقند بر طریق بخارا و بدان منسوب است ابواحمد محمد بن محفوظ ارفودی، متوفی در حدود سنۀ 380 هجری قمری (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ یَ)
مفیدتر. (یادداشت مؤلف) : لم یر... مجلس افید لنهله من مجلسه المنیف. (روضات الجنات ص 131)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارفاد
تصویر ارفاد
یاری دادن، چیزی بخشیدن، زین ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفی
تصویر ارفی
بزرگ گوش پیلگوش شیر آهو مرز گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفید
تصویر ترفید
مهتر گرداندن بزرگ کردن بر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفید
تصویر اسفید
سفید، درخشان، روشن
فرهنگ لغت هوشیار