جدول جو
جدول جو

معنی ارعاویه - جستجوی لغت در جدول جو

ارعاویه
(اَ وی یَ)
ستور پادشاهی بچرا گذاشته. (منتهی الأرب). گلۀ شتران پادشاهی بچرا گذاشته شده. یلخی شاهی، زدن بر رگهای شیر، نیزه بر نیزه زدن کسی را، شیردار شدن ماده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارشاویر
تصویر ارشاویر
(پسرانه)
ارشویر، نام یکی از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راویه
تصویر راویه
نقل کنندۀ سخن و خبر از کسی، راوی
مشک یا دلو بزرگ آبکشی
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاویه
تصویر افاویه
افواه، فم ها، دهان ها، جمع فم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراویه
تصویر کراویه
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کرویا، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ وی ی)
شتری که پیوسته ارطاه خورد
لغت نامه دهخدا
(هََ فُ)
مانده شدن. (از منتهی الارب). اعایۀ ماشی، دچار تعب و ماندگی شدن و آن بجز عجز است. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
ابن ابی سفیان صحر بن حرب بن امیۀ قرشی اموی (20 قبل از هجرت 60 هجری قمری) نخستین خلیفه ازامویان و یکی از دهات عرب است. در مکه متولد شد. درروز فتح مکه (8 هجری قمری) اسلام آورد و در عداد کاتبان رسول اکرم در آمد و چون ابوبکر به خلافت رسید رهبری قسمتی از سپاهی که فرماندهی آن به عهدۀ برادرش یزید بن ابی سفیان بود به او واگذار گردید. در زمان عمر به حکومت اردن منصوب شد و پس از مرگ برادرش، عمر حکومت دمشق را به وی سپرد، و عثمان امارت تمام شام را به عهدۀ او گذاشت و چون عثمان کشته شد حضرت علی او رااز امارت عزل کرد اما معاویه نپذیرفت و به خونخواهی عثمان برخاست و علی (ع) را متهم به قتل وی کرد و طلحه و زبیر و عایشه را که در بصره به مخالفت با علی برخاسته بودند در نهان تقویت کرد. علی (ع) در جنگ بصره پیروز شد و با این فتح عراق و کشورهای تابع آن به تصرف وی در آمد اما شام همچنان در دست معاویه بود و خود را برای جنگ با علی آماده می ساخت سرانجام در نبردی که در صفین بین لشکریان علی و معاویه درگرفت به حیلۀ عمرو بن العاص اختلاف بین طرفداران علی (ع) واقع شد وسپاهیان علی (ع) دست از جنگ بازداشتند و سرانجام امربه داوری حکمین موکول شد. ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص به ترتیب از طرف علی (ع) و معاویه به حکمیت تعیین شدند عمرو بن عاص ابوموسی اشعری را بفریفت و امر حکمیت را به نفع معاویه پایان داد و او همچنان به شام در امارت خویش باقی ماند. پس از شهادت علی (ع) حسن بن علی (ع) با معاویه صلح و خلافت را به او واگذار کرد (سال 41 هجری قمری) واز این تاریخ معاویه رسماً خود را خلیفۀ مسلمانان خواند و برای پسر خویش یزید بیعت گرفت و سرانجام بعد از نوزده سال در دمشق وفات یافت. و رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 1052 و تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 139- 154 و تاریخ گزیده ص 255 و مجمل التواریخ و القصص ص 295 و تجارب السلف صص 58- 65 و تاریخ الخلفا و کامل ابن اثیر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
سگ مادۀ آزمند گشن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ماده سگ. (از اقرب الموارد) ، بچۀ روباه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ابومعاویه، یوز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ یَ)
عضلات بطنی. (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تِ / تُ یَ)
ترعیّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مرد نیکو چراننده و نیکو سیاست کننده شتران، و آن که شتربانی پیشۀ او و پیشۀ پدران او باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ترعیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اتیاه و توه و تیه
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ الو. (منتهی الارب). رجوع به الو شود، پیش بند پالان بربستن ستور را، آشکار شدن و پیش آمدن چیزی، مایه بازفراهم آمدن میان کشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ افواه، جج فوه، بمعنی دهان و دندان و دیگ افزار و بوی افزار که از آن خوشبوی را نیکو نمایند و رنگ شکوفه وگونۀ آن و صنف هر چیز و گونۀ آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به افواه و فوه شود.
لغت نامه دهخدا
شهری به گوزگانان، و بدانجاست مدفن یحیی بن زید علوی
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
ناحیه ای است در کرمان. حد شمالی آن اقطاع و ده سرد، حدّ جنوبی احمدی، حدّ شرقی جیرفت و رودبار و حد غربی محال هفتگانه فارس. قشلاق ایل افشار و ییلاق ایلات احمدی فارس آنجاست. هوای آن در زمستان معتدل و باران بحد کافی است ولی درتابستان بادهای سموم میوزد که مهلک نیست. اراضی آن از قنات مشروب میشود و سابقاً با استفاده از چاهها مشروب میشده است. ولی اکنون این کار معمول نیست. محصولات آن مختلف و مخصوصاً برنج وی معروف است. ولی بواسطۀ کمی آب کمتر کاشته میشود. مهمترین محصول آن ذرت خوشه ای، جو، رنگ، حنا، خرما و مرکبات میباشد که در صورت بودن راه ممکن است بخارج حمل کرد. جلگۀ ارزویه جلگۀ مسطحی است بطول 90 و عرض 60 هزار گز و در اغلب نقاط آن نباتات طبی میروید که از آنها استفاده میشودو سابقاً جنگل وسیعی آنرا پوشانده بوده که فعلاً دو فرسخ آن باقی است و درختان آن شاه گز میباشد و درخت کهور و کنار هم دارد که برگ آن سدر معروف است. راه پستی کرمان به بندرعباس از ارزویه گذرد. ایلات ارزویه دو دسته اند: یکی ایل افشار که در زمستان قشلاقشان ارزویه است و دیگر ایلات احمدی فارس که در تابستان ییلاقشان ارزویه میباشد. بلوکات عمده آن عبارتند از: ارزویه، سلطان آباد، قلعه نو، قادرآباد، دولت آباد، وکیل آباد و دشت بر. (جغرافیای سیاسی کیهان صص 253- 254)
لغت نامه دهخدا
(اُ ثَ)
سنگی که آب کش بر آن ایستد. (منتهی الأرب).
لغت نامه دهخدا
(اَ رَمْ یَ)
یکی از قراء ری و ابوالحسن علی بن حمزه کسائی نحوی مقری و محمد بن حسن شیبانی فقیه، صاحب ابی حنیفه در یک روز از سال 189 هجری قمری بدانجا درگذشتند ودر همانجا هر دو را بخاک سپردند و ایشان با هارون الرشید از بغداد آمده بودند، و خلیفه بر آنان نماز گزارد و گفت: الیوم دفنت علم العربیه و الفقه، و این قریه را ((رنبویه)) بسقوط همزه نیز نامند. (معجم البلدان). مؤلف مرآت البلدان گوید: این دهکده الحال خالصۀ دیوان است شاه شهید آقامحمدشاه قاجار آنرا به مصطفی قلیخان برادر خود که جدّ امّی مؤلف است بسیورغال ابدی عطا فرموده بود هنوز در تصرف مؤلف است چند سال قبل زمین را بجهت زراعت شخم میزدند ریشه درختی کهنه پیدا شد که هر وقت آتش می انداختند بوی صندل میداد بعد معلوم شد ریشه درخت کاج همینکه کهنه شد بوئی شبیه ببوی صندل میدهد، شاید در قدیم الایام عمارت و باغی آنجا بوده و حالا منهدم است. از آب جاجرود مشروب میشود. سالی یکصد خروار غله ارتفاع آنجاست. سکنۀ آنجا از طایفۀ کردبچه میباشند و از دهات ورامین است
لغت نامه دهخدا
(رَ وی یَ)
ستور چرنده و بچرا گذاشته. (از اقرب الموارد). ج، رعایا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ بُ وا)
قعود اربعاوی، چارزانو نشستن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آرماویر. موضعی در ارمنستان که وال ارشک در آنجا هیکلهائی بیاد نیاکان خود و نیز برای آفتاب و ماه ساخته بود. (ایران باستان 2608) ، درم و دینار. (برهان) (مؤید الفضلاء از زفان گویا)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آرشاویر. هفتمین از پادشاه اشکانی ایران بقول موسی خورنی مورخ ارمنی و سبه اوس. وی با فرهاد چهارم و پنجم مطابق است. (ایران باستان ص 2613)
لغت نامه دهخدا
نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهماالسلام. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ کی یَ)
ابل اراکیه، اشتران اراک چرنده
لغت نامه دهخدا
(اُ فَ)
ارعوثه. سنگی که گاه کندن در تک چاه گذارند. سنگی که گاه پاک کردن گل و لای چاه بر آن نشینند
لغت نامه دهخدا
(اُ عُوْ وَ)
یوغ. و آن چوبی است که بر گردن گاو زراعت و گاو گردون گذارند، خاک آلود کردن بینی کسی را. بینی کسی را بر خاک مالیدن: ارغم اﷲ انفه، ای الصقه بالرغام، یعنی بخاک مالد خدای بینی او را، خشم کردن بر: ارغمه اﷲ. (منتهی الأرب) ، بخشم آوردن، خوار کردن. (غیاث اللغات). خوار گردانیدن. ذلیل کردن، سیاه کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جمع افواه، دهان ها، دارچین جمع افوه و جمع ال، جمع فوه. دهانها، داروهای خوشبو که در غذا ریزند توابل
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاویه
تصویر رعاویه
چرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راویه
تصویر راویه
نقل کننده سخن و خبر از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعایه
تصویر رعایه
شکوهش پاسداشت، چریدن، چراندن، نگاهداشت، نواخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاوی
تصویر رعاوی
چارپا چرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرابیه
تصویر اعرابیه
بیابان نشینی دشتستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راویه
تصویر راویه
مشک بزرگی که در آن آب را حمل و نقل کنند، چارپایی که مشک آب را بر آن بار کنند
فرهنگ فارسی معین
دیوار سنگی، پشته
فرهنگ گویش مازندرانی