جدول جو
جدول جو

معنی ارسیجانس - جستجوی لغت در جدول جو

ارسیجانس(اَ نِ)
ارخیجانس. ارشجانس. طبیبی اقدم بر جالینوس زماناً و او راست: کتاب طبیعهالانسان، و آن بعربی نقل شده و ناقل مجهول است. (ابن الندیم). و کتاب التفرس. و رجوع به ارخیجانس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ نِ)
ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 1 ص 92) درذکر کتاب ’تعرّف علل الاعضاء الباطنه’ تألیف جالینوس آرد: و یعرف ایضاً بالمواضع الاّلمه، ست مقالات، و غرضه فیه ان یصف دلائل یستدل بها علی احوال الاعضاء الباطنه اذا حدثت بها الامراض و علی تلک الامراض التی تحدث فیها ای ّ الامراض هی و وصف فی المقاله الاولی و بعض الثانیه منه السبل العامیه التی تتعرف بها الامراض و مواضعها و کشف فی المقاله الثانیه خطاء أرخیجانس فی الطرق التی سلکها فی طلب هذا الغرض ثم اخذ فی باقی المقاله الثانیه. و جای دیگر در ذکر کتاب ’فی النبض’ تألیف جالینوس گوید (ج 1 ص 97) : یناقض فیه ارخیجانس، قال جالینوس انه جعله فی ثمان مقالات. در تاریخ الحکماء قفطی نام او بصورت ارستجانس آمده و آن مصحف ارشیجانس تلفظ دیگر همین کلمه است. قفطی درباره او گوید (ص 73) : طبیب مذکور قبل جالینوس و له تقدم فی وقته و تصنیف و قد ذکره جالینوس فی بعض تصانیفه و حکی اقواله و تناوله بالاستنقاص و قطعه و مزّقه کل ّ ممزّق و زیّف قیاسه فی هذه الصنعه. و له کتاب فی الطب یعرف بکتاب طبیعهالانسان. در فهرست ابن الندیم چاپ مصر کلمه بصورت ارجیجانس ضبط شده است. و رجوع به ارشیجانس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
نام طبیبی یونانی و جالینوس در کتب خویش ازاو نام برده است. (از ابن الندیم). ظاهراً کلمه مصحف ارخیجانس است. رجوع به ارخیجانس و ارشیجانس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
رجوع به ارخیجانس و عیون الانباء ج 1 ص 34، 36، 49، 102 شود و او راست: کتاب اسقام الارحام و علاجها. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
طبیب یا گیاه شناسی که ابن البیطار در مفردات خود ازو نقل آرد. او راست:کتاب الادواء المزمنه. (ابن البیطار ج 1 ص 118 نه سطربه آخر مانده). رجوع به ارخیجانس و ارشیجانس شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش اردکان شهرستان شیراز که در 6 هزارگزی جنوب اردکان و 4 هزارگزی شوسۀ اردکان به شیراز واقع است، جایی کوهستانی معتدل، مالاریایی و دارای 112 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول عمده اش غلات، برنج، حبوبات و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان فراهان پایین بخش فرمهین شهرستان اراک که در 15 هزارگزی راه عمومی واقع است، جایی کوهستانی، سردسیر و دارای 1132 تن سکنه است، راه مالرو دارد اما اگر زمین خشک باشد اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اُ نِ)
طبق روایت کنت کورث. و ارکسی نس بروایت آریان. فرمانده سپاهیان ایران در زمان داریوش سوم و او نژاد خود را به کوروش بزرگ میرسانید و از اعقاب هفت تن پارسی بود و در جنگ با اسکندر بر دو سردار موسوم به آری برزن و اربات ریاست داشت. (ایران باستان ص 1380)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
خرۀ ارسنجان، بلوکی است میانۀ مشرق وشمال شیراز محدود از جانب مشرق به آبادۀ طشک و از سمت شمال ببلوک کمین و از طرف مغرب بنواحی مرودشت و از جنوب ببلوک کربال. درازای آن از نجف آباد تا قصبۀارسنجان پنج فرسنگ. پهنای آن از قلاه خار تا جلودر، سه فرسنگ. هوای این بلوک سرد مایل به اعتدال. انار و انجیر را نیکو پروراند. در فارس انار ارسنجان و رب انارش در لطافت و چاشنی ضرب المثل است. شکارش آهو و بزو پازن و قوچ و میش کوهی و کبک و تیهو و کبوتر است. آبش از کاریز و چشمۀ شیرخان. زراعت، گندم و جو و پنبه و شلتوک و کنجد و خشخاش است و قصبۀ این بلوک رانیز ارسنجان گویند. و بمسافت شانزده فرسنگ از شیرازدور است. طول آن از گری نیچ، پنجاه وسه درجه و... دقیقه عرض آن از خط استوا 30 درجه و... دقیقه. انحراف قبلۀ مسلمانی آن از نقطۀ جنوب بجانب مغرب... درجه و... دقیقه است. عموم خانه های آن خشت خام و گل و چوب است و شمارۀ آنها نزدیک بهزار درب خانه است و گرداگرد این قصبه را باغستان فراگرفته. بیشتر درختش انار است و در سال هزار و هشتاد حاجی سعید ارسنجانی مدرسه ای در این قصبه از آجر و گچ ساخته و نصف از مزرعۀ صالح آباد و ربع از حسین آباد و ثلث از جمال آباد و نصف از علی آباد واقعات در این بلوک و حصۀ معینی از آب و زمین خارج قصبه را وقف آن مدرسه کرده و تا کنون بوقفیت و در تصرف متولی آن باقی است و معیشت مدرس و طلبه و تعمیر مدرسه را بوجهی لایق میرساند. (فارسنامۀ ناصری). ارسنجان، در جنوب بوانات و مشهد مرغاب واقع و از بلوکات ولایات خمسۀ فارس است. طول آن 30 و عرض 18هزار گز است. حد شمالی کمین و حد جنوبی کرمان و حد شرقی آبادۀ طشک وحد غربی مرودشت. آب و هوای آن معتدل و جمعیت آن 9000 تن. مرکز آن ارسنجان و عده قری 24 است. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان صص 240-241)
لغت نامه دهخدا