جدول جو
جدول جو

معنی ارسکن - جستجوی لغت در جدول جو

ارسکن
شهری است به اسبزار در خراسان. جائی بانعمت است و مردمان او خوارجند و جنگی. (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارسان
تصویر ارسان
(دخترانه)
نام همسر نرسی پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ سِ)
ارمیاقی (ارمیناقی). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقۀ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت. پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت. چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در زندان بمرد. (مجمل التواریخ ص 135). و حمزه نام او را زنین الارمیناقی و ابوالفدا زینون آورده. (مجمل التواریخ ص 135 ح 7)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
در تداول مشتی ها، اسکناس
لغت نامه دهخدا
بهندی اسم بهمن ابیض است
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نعت تفضیلی ازرکین. استواررای تر. آهسته تر. آرمیده تر. باوقارتر
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
جمع واژۀ رکن
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
انجمن. مجلس. محفل. (جهانگیری) (برهان). مجمع. (برهان). مجلس بزم
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
جمع واژۀ رسن
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نعت تفضیلی از سکون. آرمیده تر
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ کَ)
شهری است بمشرق اسفزار: و همچنین بشکار شیر رفتی تا ختن و اسفزار و ادرسکن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از طرف داریوش سوم حاکم ناحیۀ دربند کیلیکیه بود. وی میتوانست بموقع بلندیهائی را که بر تنگ مزبور مشرف است، اشغال کند و با بهره مندی از عبور قشون اسکندر مانع شود، چه سپاهیان اسکندر میبایست از پای کوه و از معبر چنان تنگی که ذکر شد، بگذرند و این امری بود محال. مگر اینکه مقدونیها بلندیها را از دست سپاهیان ارسان گرفته باشند و گرفتن این بلندیها نیز کاری بود بس مشکل و مستلزم دادن تلفات بسیار و صرف وقت ممتدی، زیرا این کوهها مانند دیوارهائی که به آسمان رفته باشد، تنگ مزبور را احاطه کرده و خود معبر هم بقدری تنگ است که چهار نفر نمیتوانند پهلوی هم از آن عبور کنند. بخصوص که جویبارهای بسیار از دامنۀ کوه بیرون می آید و زمین معبر را پست و بلند ساخته دره هائی در آن بوجود میاورد. بنابر این با داشتن عده کمی از سپاهیان رشید ممکن بود مدتها تمام قشون اسکندر را در این جا معطل کرد. ارسان بجای اینکه این کار کند، بکاری پرداخت که موقعش گذشته بود، یعنی در این موقع نقشه ای که مم نن در گرانیک پیشنهاد کرده بود، بخاطرش آمد و با این مقصود با آتش و آهن کیلیکیه را مبدل بویرانه ای کرد، تا اسکندر و قشون او آذوقه و لوازم دیگر در این جا نیابند و بعد چند نفر در تنگ مزبورگذاشته، خود با کسانش از کیلیکیه بیرون رفت. آن چندنفر هم، با اینکه باز میتوانستند اسکندر را معطل کنند، چون دیدند که والی حرکت کرد و رفت این رفتار را نسبت بخودشان خیانت دانسته و معبر را ترک کرده متفرق شدند. وقتی که اسکندر از معبر مزبور یعنی دربند، یاچنانکه یونانی ها گویند، دروازۀ کیلیکیه گذشت، از طالع خود بی اندازه مشعوف گردید و گفت: ((اگر دستهائی میبود که این سنگها را بغلطاند، لشکر من مضمحل می شد. (کنت کورث، کتاب 3، بند 4). بالاتر بمناسبت قشون کشی کورش کوچک توصیف این دربندها شده و همان جا تذکر دادیم که اسکندر راه کوروش کوچک را پیمود. با وجود اینکه بلندیها را کسی نداشت، باز اسکندر نگران بود که مبادا دشمن در کمین گاهی پنهان شده باشد و با این مقصودسپاهیان تراکی را مأمور کرد، پیش رفته راه را بشناسند و دسته ای از کمانداران را فرستاد، قلۀ کوه را اشغال کنند و به آنها گفت که این کار با وجود اینکه دشمنی در پیش ندارند، برای آنها در حکم جدال است و باید در هر آن حاضر جنگ باشند. بدین ترتیب اسکندر از دربند مزبور گذشته وارد شهر تارس که کرسی کیلیکیه بود، گردید. ایرانی ها این شهر را تازه آتش زده رفته بودند، ولی اسکندر پارمن ین را فرستاده بود که از حریق شهر ممانعت کند و خودش هم بزودی پس از آن دررسید و از حریق جلوگیری کرد. (ایران باستان صص 1286-1287)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زمین درشت. (منتهی الأرب) ، مجسمه ساز یونانی متولد در سیدنی در اقریطش. وی در عصری نامعین قبل از میلاد میزیست. او برای شهر الیس هرکولی سوار اسب ساخته که با یک زن آمازون میجنگد تا کمربند او را برباید. وی را ارستوقلیس سیسیونی نامیده اند، زیرا در شهر سیسیون کار کرده است. جای تعجب است که قفطی در تاریخ الحکماء (ص 24) در ترجمه افلاطون آرد: و لما استکمل احدی و ثمانین سنه من عمره مات و دفن بالبساتین فی اقاذامیا... و لما قبر کتب علی قبره بالرومی ما تفسیره بالعربی ههنا موضع رجل و هو ارستوقلیس الالهی (؟) و قد تقدم الناس و علاهم بالعفه و اخلاق العدل... و لیس فی ذلک جسد هذا من الجهه الواحده علی القبر و من الجهه الاخری اما الارض فانها تغطی جسدافلاطون هذا و اما نفسه فانها فی مرتبه من لایموت. و رجوع به ارسطوقلیس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
رسن ساختن. (منتهی الأرب).
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ رَ / رِ بَ تَ)
مخفف آراستن. (جهانگیری) (برهان). رجوع به آراستن شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ طُ)
از فلاسفۀ طبیعیین روم و او راست: کتاب النفس. (الفهرست ابن الندیم) (تاریخ الحکمای قفطی ص 59)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تماس لرد. سیاستمدار انگلیسی، متولد در ادمبورگ. وی یکی از خطبای بزرگ عصر خویش بود. (1750-1823م.)
ابنزر. حکیم الهی از مردم اکس ّ و یکی از مؤسسین کنیسۀ مخالف عقاید رسمی اکس. (1680-1754م.)
ویلیام. او راست: تاریخ هندوستان در عصربابر و همایون که در سال 1854 میلادی تألیف شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارسان
تصویر ارسان
جمع رسن، از پارسی افسارها رسن ساختن، افسار بر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکن
تصویر اسکن
ازروسی چاو ارزبرگ اسکناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسن
تصویر ارسن
شیر شیردرنده اسد، مرد شجاع دلیر، نامی از نامهای خاص ترکی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکن
تصویر اسکن
((اِ کَ))
تصویری که به کمک اسکنر به دست می آید
فرهنگ فارسی معین
خاک انداز فلزی که برای هم زدن و جابه جایی آتش به کار رود، چوبی که تیغه ی پروانه را به سنگ آسیاب وصل کند
فرهنگ گویش مازندرانی