جدول جو
جدول جو

معنی ارسوف - جستجوی لغت در جدول جو

ارسوف
(اَ / اُ)
شهری است بساحل بحر شام. (منتهی الأرب). شهری است بر ساحل بحرالشام بین قیساریه و یافا و در آن گروهی از مرابطین بودند واز آن جمله است ابویحیی زکریا بن نافع الارسوفی و غیره و آن در اقلیم سوم است. طول وی 56 درجه و 50 دقیقه و عرض 32 درجه و نصف و ربع و پیوسته در دست مسلمانان بود تا کندفری صاحب قدس آنرا در سنۀ 494 هجری قمری بگشود و یاقوت گوید تا اکنون در دست آنان است. (معجم البلدان) ، انجمن. مجمع. (برهان). رجوع به ارسن شود، جمعیت مردم. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ /اُ)
منسوب به ارسوف که شهری است در ساحل بحر شام و گروهی بدان نسبت دارند. (انساب سمعانی) ، طلب دیت، رشوه، نقصانی که در جامه پیدا شود زیرا که آن نقصان سبب ارش و خصومت است، آنچه میگیرد مشتری از بایع پس از اطلاع از عیب مبیع. آنچه داده میشود میان سلامت و عیب در کالا. الارش هو اسم للمال الواجب علی ما دون النفس. (تعریفات جرجانی) ، خلق. کس. ماسوی اﷲ: ماادری ای الارش هو، نمیدانم کدام خلق است او
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
قصبه ای است در جنوب غربی جزیره مدللی، و آن موطن تئوفرسطس از حکمای یونان است و امروز بنام هرسه مشهور است و در قضای مولوه در سنجاق مدللی قصبۀ کوچکی است که مرکز آن ناحیه است. رجوع به هرسه و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(کِ کُ)
راندن با قید. (منتهی الأرب). با بند راندن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). شتر را بندنهاده رها کردن
لغت نامه دهخدا
(کُ)
پنبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کرسف. (ترجمه ابن البیطار ج 1 ص 107). کرفس. (یادداشت مؤلف). قطن. مؤنث آن کرسوفه است. (از اقرب الموارد) ، لیقۀ دوات. (ناظم الاطباء). رجوع به کرسف شود
لغت نامه دهخدا
زکریا بن نافع مولی الارسوفی. محدث است و از عباد بن عبادالخواص بن عتبه روایت کند
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرسوف
تصویر شرسوف
سردنده ازاستخوان ها، آغاز سختی، گرفتار دربند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوف
تصویر اسوف
تنگدل دریغا گوی
فرهنگ لغت هوشیار