جدول جو
جدول جو

معنی ارسطا - جستجوی لغت در جدول جو

ارسطا
(اَ رِ)
نبات بزرالبنج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). بنج. (اختیارات بدیعی) (بحر الجواهر). بنگ
لغت نامه دهخدا
ارسطا
کتابی بدین نام ابن الندیم به افلاطون نسبت میدهد. (الفهرست چ مصر ص 344) - انتهی. و در فهرست کتب ارسطو دیده نشد
لغت نامه دهخدا
ارسطا
(اَ رَ)
بلغت رومی، به معنی ارسط باشد که معلم اول باشد. (برهان). نام حکیمی که او را ارسطاطالیس گویند. (مؤید الفضلاء). رجوع به ارسطو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارسا
تصویر ارسا
(دخترانه)
ارس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارسطو
تصویر ارسطو
(پسرانه)
ارسطو طالیس حکیم نامدار یونانی و شاگرد افلاطون، او معلم اسکندر مقدونی بود، به او لقب معلم اول را داده بودند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارسا
تصویر ارسا
ارس، سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، مای مرز
فرهنگ فارسی عمید
(رِ طا)
بمعنی فرستاریون است، و آن به لغت یونانی غله ای باشد بزرگتر از ماش که به عربی رعی الحمام خوانند، و آن را کبوتر بسیار دوست دارد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
بارسطلارون. لغتی است یونانی و معنی آن به عربی حمامی بود و آن نوعی از غله باشد که مقشر کرده به گاو دهند گاو را فربه کند و به عربی رعی الحمام خوانند و آن را کبوتر بسیار دوست دارد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء: بارسطلارون). نوعی از غله که کبوتران آن را بسیار دوست دارند. (دمزن). بارسطاریون فرسطاریون گویند و آن نوعی از رعی الحمام است و کفته شود و معنی بارساطاریون به یونانی حمامی است. (اختیارات بدیعی). رعی الحمام. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 71) (لکلرک). به یونانی رعی الحمام را گویند و آن بمعنی حمام است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ / اَ سِ / اَ)
رجوع به ارسطو شود:
چو مغز اندرین کار خودکامه کرد
بر ارسطالیس یک نامه کرد (اسکندر) .
فردوسی.
همان ارسطالیس پیش اندرون
جهانی بر او دیدگان پر ز خون.
فردوسی.
چو نامه ببردند نزد حکیم
دل ارسطالیس شد پر ز بیم.
فردوسی.
حکیم بزرگ ارسطالیس نام
خردمند و بیدار و گسترده کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیخ سوسن آسمان گونست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ایرسا. بیخ قسمی از سوسن کبود برّی. (تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل سوسن). ریشه سوسن آسمان گون. ریشه زنبق کبود، پسر داریوش (بزرگ) از آرتیس تن دختر کوروش. وی در عصر خشایارشا زمانی رئیس میکیان بود. (ایران باستان ص 733). در زمان دیگر فرماندۀ اعراب و حبشیانی که بالای مصر سکنی داشتند. (ایران باستان ص 734) ، پسر ارته باذ که با پدر و دو برادر خود آنگاه که اسکندربگرگان شد، نزد او رفتند. (ایران باستان ص 1641)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
حکیمی است رومی شاگرد افلاطون، او وزیر اسکندر کبیر بود و معلم اول گویندش. نوشتن رااو بهم رسانید. (برهان قاطع). رجوع به ارسطو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ طُ)
از فلاسفۀ طبیعیین روم و او راست: کتاب النفس. (الفهرست ابن الندیم) (تاریخ الحکمای قفطی ص 59)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
در نساجی، نسیجی برای روپوش چادرها و کالاها. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
نام دوائی است که آنرا زراوند گویند چه ارسطولوجیا زراوند طویل است و لوجیا به معنی طویل باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به زراوند و ارسطولوخیا شود
لغت نامه دهخدا
(رِ رو)
رجوع به فارسطاریون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارسا
تصویر ارسا
اشک آب چشم اشک چشم دمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسطاطالیس
تصویر ارسطاطالیس
شاگرد پلاتو: (افلاتون) او را دانش آرای نخست (معلم اول) خوانده اند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی غله که آنرا مقشر کرده بگاو دهند ویرا فربه گرداند و کبوتر آنرا دوست دارد رعی الحمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارسطایون
تصویر فارسطایون
یونانی تازی گشته گاو دانه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسطو
تصویر ارسطو
حکیم مشهور یونانی
فرهنگ لغت هوشیار