ارس، سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، مای مرز
اُرس، سَروِ کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عَرعَر، اَبهَل، وُهل، ارجا، مای مَرز
ارمیاقی (ارمیناقی). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقۀ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت. پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت. چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در زندان بمرد. (مجمل التواریخ ص 135). و حمزه نام او را زنین الارمیناقی و ابوالفدا زینون آورده. (مجمل التواریخ ص 135 ح 7)
ارمیاقی (ارمیناقی). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقۀ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت. پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت. چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در زندان بمرد. (مجمل التواریخ ص 135). و حمزه نام او را زنین الارمیناقی و ابوالفدا زینون آورده. (مجمل التواریخ ص 135 ح 7)
آبی است از آبهای بنی نمیر، بول کردن: قاآن درخیمه آمد و بر تخت نشست و کار جشن گرم شد، قاآن سبب اراقتی برخاست، پای بر در خیمه نهاد. (جهانگشای جوینی). کلبلات بر سبیل اراقت بصحرا رفت. (جهانگشای جوینی). چون فریقین صف بیاراستند مروان الحمار به اراقت محتاج شد، فرودآمد که آبی بریزد. (تاریخ گزیده)
آبی است از آبهای بنی نُمیر، بول کردن: قاآن درخیمه آمد و بر تخت نشست و کار جشن گرم شد، قاآن سبب اراقتی برخاست، پای بر در خیمه نهاد. (جهانگشای جوینی). کلبلات بر سبیل اراقت بصحرا رفت. (جهانگشای جوینی). چون فریقین صف بیاراستند مروان الحمار به اراقت محتاج شد، فرودآمد که آبی بریزد. (تاریخ گزیده)
نعت تفضیلی از رسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
نعت تفضیلی از رَسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
پادشاه هخامنشی. اسم او را چنین نوشته اند: دیودور، سترابون و آریّان، ارسس و پلوتارک، اآرسس. در قانون بطلمیوس آرگس، که مصحف ارسس است. اوسویوس ارسس اخی. از نویسندگان قرون اسلامی ابن عبری، ارسس بن اوخوس. ابوریحان بیرونی، در آثارالباقیه ارسس بن اخس و در ص 89 چیزی شبیه به فسرون یا فترون. اپر، عالم فرانسوی گمان کرده که اسم او بپارسی قدیم هوورشه بوده. اگر اسمی را که پلوتارک ذکر کرده، صحیح بدانیم نظر بقاعده تصحیف اسامی ایرانی در زبان یونانی، ظن غالب این است که این حدس صحیح باشد. در داستانهای ما اسم این شاه فراموش شده و بنابراین از نویسندگان قرون اسلامی، آنهائی که از مدارک شرقی متابعت کرده اند، اسم او را ذکر نکرده اند. نسب: موافق گفتۀ دیودور او پسر اردشیر سوم ((اخس)) بوده. اسم مادر او را بعض مورخین آتس سا نوشته اند، ولی محققاً معلوم نیست، زیرا از زنان اردشیر سوم دو کس معروف اند، یکی آتس سا و دیگری دختر اخا. اخا خواهر اردشیر بود و اسم دختر او هم معلوم نیست. کشته شدن او: دیودور راجع به این شاه چنین نوشته (کتاب 17، بند 5) : پس از فوت اردشیر باگواس خواجه، کوچکترین پسر او را که ارسس نام داشت، بتخت نشانید و برادران اردشیر را کشت تاشاه جدید با آنها معاشر نبوده کاملاً در تحت اطاعت خواجۀ مزبور باشد (این گفتۀ مورخ مذکور نظری را که راجع بجهت قتل اردشیر اظهار کردیم، تأیید میکند). ارسس پس از آنکه از جنایت های باگواس آگاه شد، از او تنفر یافته درصدد برآمد که او را بکشد، ولی خواجه پیش دستی کرده او را در سال سوم سلطنتش بقتل رسانید (336قبل از میلاد). پس از آن در دودمان هخامنشی کسی نبود که بترتیب طبیعی بر تخت نشیند، زیرا خواجه تقریباً تمام برادران جوان اردشیر را هم کشته بود. بنابراین باگواس داریوش را، که پسر آرسان آرسانس و نوۀ استانس (پسر داریوش دوم) بود، بتخت نشانید (336 قبل از میلاد). از وقایع سلطنت ارسس (338- 336 قبل از میلاد) آگاهی نداریم و نیز نمیدانیم چگونه شاهی بوده و چه صفاتی داشته. از تاریخ وقایع هم این قدر برمی آید که در زمان او (یعنی بهار 336 قبل از میلاد) قشون مقدونی برای دفعۀ اولی به آسیا ورود کرد. شرح این واقعه در جای خود بیاید. عجالهًهم این قدر گوئیم که مقدونیها پیشرفتهائی حاصل کردند، ولی چون خبر کشته شدن فیلیپ پدر اسکندر رسید، پارمن ین سردار مقدونی از آسیا به مقدونیه برگشت و مم نن برادر من تور، که پس از مرگ او فرماندۀ قشون ایران در صفحات دریائی بود، مقدونیها را عقب نشانده، تمام جاهائی را که تصرف کرده بودند، از آنها بازستاند. چنین بنظر می آید که با وجود این احوال آبیدوس در تصرف مقدونیها مانده بود. اگرچنین بوده، باید گفت که مقدونیها با حفظ این محل عبور اسکندر را از بوغاز داردانل در موقع خود تسهیل کرده اند. (ایران باستان صص 1186-1187). و نیز رجوع به ص 1164، 1184، 1324 شود
پادشاه هخامنشی. اسم او را چنین نوشته اند: دیودور، سترابون و آریّان، ارسس و پلوتارک، اُآرسس. در قانون بطلمیوس آرُگس، که مصحف ارسس است. اوْسویوس ارْسِس اُخی. از نویسندگان قرون اسلامی ابن عبری، ارسس بن اوخوس. ابوریحان بیرونی، در آثارالباقیه ارسس بن اُخس و در ص 89 چیزی شبیه به فسرون یا فترون. اُپر، عالم فرانسوی گمان کرده که اسم او بپارسی قدیم هووَرشه بوده. اگر اسمی را که پلوتارک ذکر کرده، صحیح بدانیم نظر بقاعده تصحیف اسامی ایرانی در زبان یونانی، ظن غالب این است که این حدس صحیح باشد. در داستانهای ما اسم این شاه فراموش شده و بنابراین از نویسندگان قرون اسلامی، آنهائی که از مدارک شرقی متابعت کرده اند، اسم او را ذکر نکرده اند. نسب: موافق گفتۀ دیودور او پسر اردشیر سوم ((اُخس)) بوده. اسم مادر او را بعض مورخین آتُس سا نوشته اند، ولی محققاً معلوم نیست، زیرا از زنان اردشیر سوم دو کس معروف اند، یکی آتس سا و دیگری دختر اُخا. اُخا خواهر اردشیر بود و اسم دختر او هم معلوم نیست. کشته شدن او: دیودور راجع به این شاه چنین نوشته (کتاب 17، بند 5) : پس از فوت اردشیر باگواس خواجه، کوچکترین پسر او را که ارسس نام داشت، بتخت نشانید و برادران اردشیر را کشت تاشاه جدید با آنها معاشر نبوده کاملاً در تحت اطاعت خواجۀ مزبور باشد (این گفتۀ مورخ مذکور نظری را که راجع بجهت قتل اردشیر اظهار کردیم، تأیید میکند). ارسس پس از آنکه از جنایت های باگواس آگاه شد، از او تنفر یافته درصدد برآمد که او را بکشد، ولی خواجه پیش دستی کرده او را در سال سوم سلطنتش بقتل رسانید (336قبل از میلاد). پس از آن در دودمان هخامنشی کسی نبود که بترتیب طبیعی بر تخت نشیند، زیرا خواجه تقریباً تمام برادران جوان اردشیر را هم کشته بود. بنابراین باگواس داریوش را، که پسر آرسان آرسانس و نوۀ اُستانس (پسر داریوش دوم) بود، بتخت نشانید (336 قبل از میلاد). از وقایع سلطنت ارسس (338- 336 قبل از میلاد) آگاهی نداریم و نیز نمیدانیم چگونه شاهی بوده و چه صفاتی داشته. از تاریخ وقایع هم این قدر برمی آید که در زمان او (یعنی بهار 336 قبل از میلاد) قشون مقدونی برای دفعۀ اولی به آسیا ورود کرد. شرح این واقعه در جای خود بیاید. عجالهًهم این قدر گوئیم که مقدونیها پیشرفتهائی حاصل کردند، ولی چون خبر کشته شدن فیلیپ پدر اسکندر رسید، پارمِن ین سردار مقدونی از آسیا به مقدونیه برگشت و مم نن برادر مِن تور، که پس از مرگ او فرماندۀ قشون ایران در صفحات دریائی بود، مقدونیها را عقب نشانده، تمام جاهائی را که تصرف کرده بودند، از آنها بازستاند. چنین بنظر می آید که با وجود این احوال آبیدوس در تصرف مقدونیها مانده بود. اگرچنین بوده، باید گفت که مقدونیها با حفظ این محل عبور اسکندر را از بوغاز داردانل در موقع خود تسهیل کرده اند. (ایران باستان صص 1186-1187). و نیز رجوع به ص 1164، 1184، 1324 شود
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)