- ارزیابی
- عمل ارزیاب عمل یافتن ارزش و بهای هر چیز سنجش و بررسی حدود هر چیز و بر آورد کردن ارزش آن تقویم: (خانه های شهر ارزیابی شد)
معنی ارزیابی - جستجوی لغت در جدول جو
- ارزیابی
- تعیین بها و ارزش چیزی، بررسی
- ارزیابی
- بهای چیزی را معین کردن
- ارزیابی
- Appraisal, Assessment, Evaluation
- ارزیابی
- оценка
- ارزیابی
- Bewertung
- ارزیابی
- оцінка
- ارزیابی
- avaliação
- ارزیابی
- valutazione
- ارزیابی
- evaluación
- ارزیابی
- évaluation
- ارزیابی
- beoordeling, evaluatie
- ارزیابی
- การประเมิน
- ارزیابی
- penilaian, evaluasi
- ارزیابی
- تقديرٌ , تقييمٌ
- ارزیابی
- मूल्यांकन
- ارزیابی
- הערכה
- ارزیابی
- değerlendirme
- ارزیابی
- tathmini
- ارزیابی
- মূল্যায়ন , মূল্যায়ন
- ارزیابی
- جائزہ , تشخیص
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسیکه ارزش هر چیزیرا تعیین کند
ارزیابنده، کسی که ارزش چیزی را معیّن می کند، مقوّم
ارز یابنده، کسی که ارزش هر چیزی را معین کند
Evaluator
оценщик
Bewerter
оцінювач
oceniający
avaliador