جدول جو
جدول جو

معنی ارزونی - جستجوی لغت در جدول جو

ارزونی
(اَ)
منسوب به ارزونا. رجوع به ارزونا شود
لغت نامه دهخدا
ارزونی
ارزانی، ارزان بودن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افزونی
تصویر افزونی
فراوانی، بسیاری، بیشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
ارزان بودن، کم بهایی
عطا، بخشش، پیشکش
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، شایگان، مستحقّ، مناسب، سازوار، محقوق، خورا، خورند، باب، فرزام، فراخور، اندرخور، صالح، شایان، بابت
منسوب به ارزان
فقیر، درویش برای مثال به ارزانیان بخش هرچت هواست / که گنج تو ارزانیان را سزاست (فردوسی - ۶/۲۶۰)، چو بخشی به ارزانیان بخش چیز / که ایدر نمانی تو بسیار نیز (فردوسی - ۴/۳۳۷)
ارزانی داشتن (کردن): پیشکش کردن چیزی به کسی، عطا کردن، بذل کردن، بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
قریه ای است از قرای دمشق و احمد بن یحیی بن احمد بن زید بن الحکم الجحوری الارزونی از آنجاست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب است به اغزون که قریه ای است از قرای بخارا. (از لباب الانساب) (معجم البلدان) ، تاریک گردیدن شب یا پوشانیدن شب همه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تاریک شدن شب و گفته اند: فراگرفتن تاریکی شب همه چیز را. (از اقرب الموارد). یقال: ’اغضی علینا اللیل’. فهو غاض علی غیر قیاس و مغض علی الاصل لکنه قلیل. (از اقرب الموارد). تاریک شدن شب. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، خاموش شدن و ظاهر نکردن: اغضی علی الشی ٔ اغضاءً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاموش شدن و ظاهر نکردن. (آنندراج). سکوت کردن. و از این معنی سپس در بردباری بکار رفته است چنانکه گفته می شود: اغضی علی القذی، اذا صبر و امسک. عفواً عنه. (از اقرب الموارد) ، طرفه بستن و بازگردانیدن ازکسی: اغضی عنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم بستن و باز گردانیدن. (آنندراج). بازداشتن یا برگردانیدن از چیزی: اغضی عنه طرفه، سده او صده. (از اقرب الموارد) ، چشم پوشی. (غیاث اللغات). آسان فراگرفتن (کذا). (این کلمه و معنیی که برای آن ذکر گردیده در نسخۀ دیگر از ترجمان ذکر نشده. در سایر کتب لغت عرب اغضاء آمده ولی بمعانی دیگر). (ترجمان علامه جرجانی ص 16) : از جانب سلطان بر آن هفوات اغضا میرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 241). سلطان مدتی بر آن اقاویل اغضا می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 435). امروز که کفران نعمت آغاز کرد و در رعایت لوازم حقوق و صیانت رونق سریر اغضا و اغماض نمود، بعزل او مثال باید داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). منکوقاآن خواست که چنانک عادت محمود او بود اغضا و اغماضی واجب دارد. (جهانگشای جوینی). سلطان نیز از آنجا که شمول عفو و اغضاء او بود از زلات او بار سوم عفو کرد. (جهانگشای جوینی). سلطان عفو و اغضا کرد و از عثرات او تجاوز و اغماض واجب داشت. (جهانگشای جوینی). معلوم شد که پسر دروغی فرستاده است الا آنک حضرت پادشاه وقت کشف آن تلبیس نفرمودند و اغضا و مواراتی رفت. (جهانگشای جوینی). چند منشور که باقی بود مشتمل بر استمالت و اظماد ایشان دیدم و از آن بوفور اغضا و اغماض و سلامت طلبی سلطان استدلال گرفت. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
در پارسی باستان: ارشامه، پسر آریارمنا و پدر ارشاسپ پدر داریوش اول. (ایران باستان ص 228، 230، 710، 1576، 1599، 1600، 1604، 1609، 1630) (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 74) (یسنا تألیف پورداود ج 1 ص 105)
منسوب به ارزن که شهری است به دیاربکر.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
عبدالواحد بن محمد بن عبدالله بن ایمن بن عبدالله بن مره بن الاحنف بن قیس التمیمی مکنی به ابوعبداﷲ. از روات است. وی جد حاشدبن عبدالله بن عبدالواحد است. او در قریۀ اغزون سکونت کرد و در حدود سال دویست درگذشت. (از لباب الانساب). برخی اغذون با ذال معجمه ضبط کرده و در صحت هر دو صورت تردید است هرچند ابوسعد هر دو را آورده است. (از معجم البلدان). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 449 شود، بیرون انداختن آنچه در چشم است: اغضبت العین، قذفت ما فیها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افزونی
تصویر افزونی
بسیاری فراوانی بیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افزونی
تصویر افزونی
بسیاری، فراوانی، فزونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
ارزنده، درخور، لایق، پیشکش، کم بهایی، کم قیمتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
رخصٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
Inexpensiveness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
bon marché
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
baixo custo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
gharama ya chini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
дешевизна
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
Billigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
дешевизна
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
taniość
دیکشنری فارسی به لهستانی
ارزانی، ارزان
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
ارزانی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
সস্তা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
저렴함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
ucuzluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
economicità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
安価
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
זֹלוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
低成本
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
murah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
ราคาถูก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
goedkoopheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
bajo costo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
सस्तापन
دیکشنری فارسی به هندی