- ارزه
- چیزی که با آن دیوار و سقف را اندود می کنند مانند کاهگل و گچ،
برای مثال پنبه به گوش اندر آ کند ز تو ممدوح / پنبه چه گویم که ارزه ریزد و از ریز (سوزنی - ۵۵ حاشیه)
معنی ارزه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریگزار
فلرز فلزنگ
مهارت
ارتعاش، رعشه
نوعی تمشک، در صفحات شمالی خراسان (مرز روسیه) بدرخت ارس اطق میگردد
دیوچه موریانه تافشک چوب خوارک دیوک موریانه زنگ آهن گیاه دراز، گیاه انباری کرمی ریز به صورت مور که چوب خوار چوب خوارک چوب خواره دیوچه دیوک، زنگ آهن
درخت کاج
منسوب به ارز مربوط به ارز. یا معامت ارزی. معامله ها و خرید و فروشهایی که در کار اوراق و اسناد بها دار بانکی صورت میگیرد
معرب ارژن، چوبی که از وی عصا بسازند، یکی از غلات
قیمت، بها، ارز، ارج، شایستگی، زیبندگی، قابلیت، قدر
کلوخ کوب
کوتاه و کلان، کس گنده (کس زهار زن)
اسکنبیل
ماهی یونس
دریده پررو عرقه شخص سرد و گرم روزگار چشیده و نادرست جسور و دریده
سخت زیرک
فرانسوی از خزندگان سوسمار بی پا جانوری از تیره سوسماران از رده خزندگان. این سوسمار چون فاقد اندام حرکتی (دست و پا) است و استوانه یی شکل است ظاهرا بشکل مار میماند و با آن اشتباه میشود در صورتیکه با داشتن پلک چشم از ماران مشخص میشود. جانور بی آزاری است که در اروپا و آسیای غربی و شمال آفریقا فراوان است. رنگ بدنش برنزی است و مانند همه سوسماران در موقع اظطراب (خصوصا موقع گرفتن) دمش را رها میکند. در سوراخها و زیر سنگهازیست میکند و فقط روزها موقع طلوع آفتاب از نه اش خارج میشود سوسمار بی دست و پا
مرزدوکرت مایه پنیر، پنیرتر، دستار
بچشم، بدیده (از طریق)
پارسی تازی گشته درزی دوزنده، جولاهه فرومایه
خاکی که با کاه آمیزند و گل سازند و بر دیوار و بام خانه مالند کاهگل
شاخ درخت، کشت، زراعت
مطلب پوشیده امر پنهان سر
جمع جرز، پارسی تازی گشته گرزها مرگ
جمع عزیز ارجمندان گرانمایگان بزرگواران عزیزان
نره
آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. آنچه زنان بخود برگیرند شیاف. شافه فرزجه، نهایت قلیل و کم: یک پرزه نمک
خشمکین تند، پرتوان، سخت درشت خشمناک خشمگین، زورمند قوی، تند و تیز
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
بها، قیمت، اهمیت، شایستگی، در علم جامعه شناسی معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی، قدر، مرتبه
شکاف، چاک، شکاف باریک، بخشی از شکاف جامه که دوخته باشند
پشته و تودۀ چیزی
پشته و تودۀ چیزی
راز، مطلب پوشیده و پنهان، سر
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب، برای مثال برآمد به بالا چو شرزه پلنگ / خروشان یکی تیغ هندی به چنگ (فردوسی - ۴/۱۲۷)
زورمند و دلیر
زورمند و دلیر
آلت تناسلی مرد که دراز و ستبر باشد