جدول جو
جدول جو

معنی ارزه - جستجوی لغت در جدول جو

ارزه
چیزی که با آن دیوار و سقف را اندود می کنند مانند کاهگل و گچ، برای مثال پنبه به گوش اندر آ کند ز تو ممدوح / پنبه چه گویم که ارزه ریزد و از ریز (سوزنی - ۵۵ حاشیه)
تصویری از ارزه
تصویر ارزه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جارزه
تصویر جارزه
ریگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لارزه
تصویر لارزه
فلرز فلزنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزه
تصویر ورزه
مهارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لرزه
تصویر لرزه
ارتعاش، رعشه
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی تمشک، در صفحات شمالی خراسان (مرز روسیه) بدرخت ارس اطق میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
دیوچه موریانه تافشک چوب خوارک دیوک موریانه زنگ آهن گیاه دراز، گیاه انباری کرمی ریز به صورت مور که چوب خوار چوب خوارک چوب خواره دیوچه دیوک، زنگ آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیه
تصویر ارزیه
درخت کاج
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ارز مربوط به ارز. یا معامت ارزی. معامله ها و خرید و فروشهایی که در کار اوراق و اسناد بها دار بانکی صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزن
تصویر ارزن
معرب ارژن، چوبی که از وی عصا بسازند، یکی از غلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزش
تصویر ارزش
قیمت، بها، ارز، ارج، شایستگی، زیبندگی، قابلیت، قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزبه
تصویر ارزبه
کلوخ کوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزب
تصویر ارزب
کوتاه و کلان، کس گنده (کس زهار زن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارته
تصویر ارته
اسکنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکه
تصویر ارکه
ماهی یونس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقه
تصویر ارقه
دریده پررو عرقه شخص سرد و گرم روزگار چشیده و نادرست جسور و دریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغه
تصویر ارغه
سخت زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از خزندگان سوسمار بی پا جانوری از تیره سوسماران از رده خزندگان. این سوسمار چون فاقد اندام حرکتی (دست و پا) است و استوانه یی شکل است ظاهرا بشکل مار میماند و با آن اشتباه میشود در صورتیکه با داشتن پلک چشم از ماران مشخص میشود. جانور بی آزاری است که در اروپا و آسیای غربی و شمال آفریقا فراوان است. رنگ بدنش برنزی است و مانند همه سوسماران در موقع اظطراب (خصوصا موقع گرفتن) دمش را رها میکند. در سوراخها و زیر سنگهازیست میکند و فقط روزها موقع طلوع آفتاب از نه اش خارج میشود سوسمار بی دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنه
تصویر ارنه
مرزدوکرت مایه پنیر، پنیرتر، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازره
تصویر ازره
بچشم، بدیده (از طریق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درزه
تصویر درزه
پارسی تازی گشته درزی دوزنده، جولاهه فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
خاکی که با کاه آمیزند و گل سازند و بر دیوار و بام خانه مالند کاهگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزه
تصویر برزه
شاخ درخت، کشت، زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازه
تصویر رازه
مطلب پوشیده امر پنهان سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرزه
تصویر جرزه
جمع جرز، پارسی تازی گشته گرزها مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزه
تصویر اعزه
جمع عزیز ارجمندان گرانمایگان بزرگواران عزیزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرزه
تصویر خرزه
نره
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. آنچه زنان بخود برگیرند شیاف. شافه فرزجه، نهایت قلیل و کم: یک پرزه نمک
فرهنگ لغت هوشیار
خشمکین تند، پرتوان، سخت درشت خشمناک خشمگین، زورمند قوی، تند و تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزه
تصویر ورزه
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزش
تصویر ارزش
بها، قیمت، اهمیت، شایستگی، در علم جامعه شناسی معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی، قدر، مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درزه
تصویر درزه
شکاف، چاک، شکاف باریک، بخشی از شکاف جامه که دوخته باشند
پشته و تودۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازه
تصویر رازه
راز، مطلب پوشیده و پنهان، سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرزه
تصویر شرزه
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب، برای مثال برآمد به بالا چو شرزه پلنگ / خروشان یکی تیغ هندی به چنگ (فردوسی - ۴/۱۲۷)
زورمند و دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرزه
تصویر خرزه
آلت تناسلی مرد که دراز و ستبر باشد
فرهنگ فارسی عمید